خشم من... فیک جونگکوک
پارت:4
وایسادم ولی سرم رو نیاوردم
دستش رو زیر چونم گذاشت و سرم رو اورد بالا
چشماش روی صورتم قفل شد
+کی این بلا رو سرت اورده
دستش رو پس زدم و گفتم:
-هیچکس اینقدر هم توی این چیزا دخالت نکنین
این رو گفتم و رفتم توی اتاقم و در رو قفل کردم
کیفم رو پرت کردم ی گوشه و روی تخت نشستم
از تو اینه به خودم نگاه کردم و اروم لباسم رو دادم بالا
شکمم کامل کبود بود
اولین بار نبود که اینقدر کتک خورده بودم
ولی الان خیلی حالم بد بود
رفتم و به صورتم اب زدم تا لکه خون هم پاک بشه
بعدش رفتم توی اشپزخونه تا ی قرص بخورم
اقا و خانم خونه نبودن بخاطر همین خدمتکاری هم نبود فقط من بودم تا کارای پسرشون رو انجام بدم
لیوان رو پر اب کردم تا قرصم رو بخورم برگشتم و دیدم که پسرشون داره منو نگاه میکنه
حتی نمیتونستم بترسم
قرص رو خوردم
+کی همچین بلایی به سرت میاره
بدون توجه به سوالی که پرسیده بود
برگشتم تا لیوان رو بزارم توی سینک ظرفشویی ولی چشمام سیاهی رفت و افتادم
.
.
کم کم چشمام رو باز کردم
-من کجام
+خوبی
رفت و دکتر رو صدا زد تا بیاد
•خوبین خانم جئون
خانم جئون این فکر میکنه من زن اینم
-جئون نیستم فامیلم کیمه
•ببخشید من فکر کردم همسرتون هستن
+بگذریم چه اتفاقی براش افتاده؟
•بخاطر ضربه هایی که بهتون خورده بود حالتون بد شده کی شمارو کتک زده بود
سکوت کردم و سرم رو انداختم پایین
•فقط یک ضربه دیگه به رحمتون باعث میشه که دیگه هیچوقت نتونین بچه دار بشین مراقب خودتون باشیم
-بله ممنون و کی میتونم برم
•سرمتون که تمام شده به پرستار میگم که بیاد و سرمتون رو در بیاره بلا دور
-ممنونم
دکتر رفت بیرون
+کی تورو زده
-چرا اینقدر این سوال رو میپرسین اقا مشکلی نیست خودم میتونم حلش کنم
سکوت کرد و بعدش گفت:
+میرم کارای ترخیص رو انجام بدم
و رفت بیرون
.
.
روی تختم توی اتاقم دراز کشیده بودم به پمادایی که دکتر داده بودم نگاه کردم و تیشرتم رو در اوردم و کمی از پماد رو زدم روی انگشتم و روی بدنم مالیدم که در اتاق یهو باز
بهش نگاه کردم با اینکه لباس زیر داشتم ولی سعی کردم که شکمم هم بپوشونم
-چرا در نمیزنین
+من میخاستم بیام ببینم که خوبی یا نه
-خوبم میتونین بریم نیازی هم نیست که نگران من باشین
+کار پسرست؟...ادامه دارد
وایسادم ولی سرم رو نیاوردم
دستش رو زیر چونم گذاشت و سرم رو اورد بالا
چشماش روی صورتم قفل شد
+کی این بلا رو سرت اورده
دستش رو پس زدم و گفتم:
-هیچکس اینقدر هم توی این چیزا دخالت نکنین
این رو گفتم و رفتم توی اتاقم و در رو قفل کردم
کیفم رو پرت کردم ی گوشه و روی تخت نشستم
از تو اینه به خودم نگاه کردم و اروم لباسم رو دادم بالا
شکمم کامل کبود بود
اولین بار نبود که اینقدر کتک خورده بودم
ولی الان خیلی حالم بد بود
رفتم و به صورتم اب زدم تا لکه خون هم پاک بشه
بعدش رفتم توی اشپزخونه تا ی قرص بخورم
اقا و خانم خونه نبودن بخاطر همین خدمتکاری هم نبود فقط من بودم تا کارای پسرشون رو انجام بدم
لیوان رو پر اب کردم تا قرصم رو بخورم برگشتم و دیدم که پسرشون داره منو نگاه میکنه
حتی نمیتونستم بترسم
قرص رو خوردم
+کی همچین بلایی به سرت میاره
بدون توجه به سوالی که پرسیده بود
برگشتم تا لیوان رو بزارم توی سینک ظرفشویی ولی چشمام سیاهی رفت و افتادم
.
.
کم کم چشمام رو باز کردم
-من کجام
+خوبی
رفت و دکتر رو صدا زد تا بیاد
•خوبین خانم جئون
خانم جئون این فکر میکنه من زن اینم
-جئون نیستم فامیلم کیمه
•ببخشید من فکر کردم همسرتون هستن
+بگذریم چه اتفاقی براش افتاده؟
•بخاطر ضربه هایی که بهتون خورده بود حالتون بد شده کی شمارو کتک زده بود
سکوت کردم و سرم رو انداختم پایین
•فقط یک ضربه دیگه به رحمتون باعث میشه که دیگه هیچوقت نتونین بچه دار بشین مراقب خودتون باشیم
-بله ممنون و کی میتونم برم
•سرمتون که تمام شده به پرستار میگم که بیاد و سرمتون رو در بیاره بلا دور
-ممنونم
دکتر رفت بیرون
+کی تورو زده
-چرا اینقدر این سوال رو میپرسین اقا مشکلی نیست خودم میتونم حلش کنم
سکوت کرد و بعدش گفت:
+میرم کارای ترخیص رو انجام بدم
و رفت بیرون
.
.
روی تختم توی اتاقم دراز کشیده بودم به پمادایی که دکتر داده بودم نگاه کردم و تیشرتم رو در اوردم و کمی از پماد رو زدم روی انگشتم و روی بدنم مالیدم که در اتاق یهو باز
بهش نگاه کردم با اینکه لباس زیر داشتم ولی سعی کردم که شکمم هم بپوشونم
-چرا در نمیزنین
+من میخاستم بیام ببینم که خوبی یا نه
-خوبم میتونین بریم نیازی هم نیست که نگران من باشین
+کار پسرست؟...ادامه دارد
۲۷.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.