اونی چان من گیسوکمنده☆22 آخر:)
*شب میشه و باجی و ناهیوا و ا/ت رفتن کافه تا باجی رشوه بگیره به مامانشون هیچی نگه*
ا/ت: باجی چی میخوای؟
باجی: خودت چی فکر میکنی؟
ا/ت: بشین تا برات موتور بخرم کثافت
ناهویا: وایسا موتور میخواددد؟
ا/ت: آره دیگه از قیافش معلومه
باجی: خب پس میگم
ا/ت: برو بگو
*کافه که منظورم میدونید همه چی دارن حتا خاک تو سرم*
*ا/ت که یه لیوان آبجو یکم میخوره ازش*
ا/ت: باجی من برات موتور نمیخرمممم
باجی: خب پس فردا جنازت میبرم
ناهویا: خب باهمدیگه حرف بزنید یه چیز کمتر مثلا
باجی: تو ببند پشمک
ناهویا: بله درسته چشم
ا/ت؛ با ناهویا درست حرف بزن گیسوکمند
باجی: نمیزنم
ا/ت: دلت میخواد موهات از ته بکشم؟
باجی: تونستی نزدیکم بشی اسمم میزارم گاو
*ا/ت یه انگشتش میزنه به صورت باجی*
ا/ت: خب پس گاوی
باجی: الان منظورم نبود
ا/ت: هروقت منظورت بود نگفتی کی فق گفتی گاوی
باجی: ا/ت بخدا الان میبرمت خونه به مامان همه چیو میگم
ا/ت: باشه بریم پس
ناهویا: خب دیگه من برم سویا منتظرمه
باجی. و ا/ت: کجا تو هم این وسط نقش داری
*ا/ت کت ناهویا گرفته و با باجی میرن سمت خونشون*
مامانشون: باجی برگشتین؟
باجی: آره مامان خبر دارم برات
ناهویا: سلام خانوم کیسوکه
مامانشون: سلام ناهویا پسرم
ا/ت: مامان من یه گوهی خوردم
مامانشون: چه گوهی؟
باجی: این ناهویارو...
ا/ت: این گوهو
*ناهویا رو میبوسه*
باجی: دقیقا میخواستم همینو بگم
مامانشون: دختره فلان فلان بهمان شدهههههه (فحش😭😂)
*مامانشون سریع ا/ت رو میکشه تو خونه در میبنده و ناهویا بدبخت بیرون*
ناهویا: عیوای خب خدا رحمتش کنه صلوات الله هم صل الا محمد و آل محمد... خب دیگه برم سویا منتظره
*میره*
*صبح*
*ا/ت با دردی بر کمر و گردن و سر از خواب بلند میشود*
ا/ت: وای سرم... وای که چه گوهی خوردم وای که بدبخت شدم وای که آبروم رفت وای که خاک تو سرم
باجی: هیرهرهرارخرخرخخرخرهر
ا/ت: تو آب بخندی گوسالهههههههه
*ا/ت که یه طرف گردنش کبوده و صورتش یه جا کبوده یه جا هم زخمه*
ا/ت: مادر عزیزم من گوه خوردم
*تعظیم میکند*
مامانشون: عیب نداره به هرحال ملت گوه میخورن
ا/ت: هرچی شما بگی درسته
باجی: جرجرجرجرجرجرججرجرجرجرجرجر
ا/ت: باجی ببند
*بعد صبحونه باجی و ا/ت میرن مقر تومان*
مایکی: عهههه ا/ت چیشدهههه
*ناهویا و سویا که مثل بز نگاه میکنن*
میتسویا: دایناسور بهت حمله کرددددد؟؟؟؟؟
باجی: نه بابا از مامان کتک خورده
*ا/ت داریم که پای باجی رو لگد میکنه و از خجالت سرش پایین میگیره میلرزه همه که به ا/ت نگاه میکنن*
ا/ت: کره خرا مگه هیچکدومتون از مامانتون تاحالا کتک نخوردید مثل بز بر و بر نگام میکنین *داد میزنه*
*چیفویو میاد نزدیک باجی*
چیفویو: باجی سان چیشده مگه؟
باجی: هیچی بابا این دختره که میشناسی مست میکنه مثل ... آره جلو مامان اون پشمک بوسیده
چیفویو: وای باجی سان بعد چرا هنوز زندست؟
باجی: مامان بهش رحم کرد
چیفویو: چه مادر مهربونی باجی سان
*چیفویو میره به تاکه مو... نه نه تاکمیچی میگه و تاکه ذوققققق میکنه و میره اینده*
*وقتی تو آینده میاد تو تالا خودش را میبینه که کنار هینا وایستاده و در باز میشه*
تاکه: یا جد عباس
*ناهویا و ا/ت عروس دوماد بح بح*
باجی: ناهویا منتظرم ا/ت یه غر بزنه دستت از ته بشکنم
ناهویا: بله چشم *ترس😂*
ا/ت: باجی میبندی یا ببندمت؟
چیفویو: بح بح مبارکهههه
*اره دیگه جیغ کشی رقص خدافسی دیگه خودتون بتصورید من مغزم ته کشید*
*شب ا/ت رسید خونه رو تخت ولو شد خوابید*
ناهویا: انقد خسته ای؟...
ناهویا: مرد فکر کنم😔😂
*اره میخوابن دیگه*
________
ببخشید اگه پارت آخر بد بود...
چون یهو ایده به ذهنم رسید و ایده ای نداشتم دیگه انقد بد شد...
اگه خیلیییی بد شد بگید که از اول یه چیز بهتر تمومش کنم ^^
فعلا خداحافظطظظظظ😔🫱🏻🫲🏼
ا/ت: باجی چی میخوای؟
باجی: خودت چی فکر میکنی؟
ا/ت: بشین تا برات موتور بخرم کثافت
ناهویا: وایسا موتور میخواددد؟
ا/ت: آره دیگه از قیافش معلومه
باجی: خب پس میگم
ا/ت: برو بگو
*کافه که منظورم میدونید همه چی دارن حتا خاک تو سرم*
*ا/ت که یه لیوان آبجو یکم میخوره ازش*
ا/ت: باجی من برات موتور نمیخرمممم
باجی: خب پس فردا جنازت میبرم
ناهویا: خب باهمدیگه حرف بزنید یه چیز کمتر مثلا
باجی: تو ببند پشمک
ناهویا: بله درسته چشم
ا/ت؛ با ناهویا درست حرف بزن گیسوکمند
باجی: نمیزنم
ا/ت: دلت میخواد موهات از ته بکشم؟
باجی: تونستی نزدیکم بشی اسمم میزارم گاو
*ا/ت یه انگشتش میزنه به صورت باجی*
ا/ت: خب پس گاوی
باجی: الان منظورم نبود
ا/ت: هروقت منظورت بود نگفتی کی فق گفتی گاوی
باجی: ا/ت بخدا الان میبرمت خونه به مامان همه چیو میگم
ا/ت: باشه بریم پس
ناهویا: خب دیگه من برم سویا منتظرمه
باجی. و ا/ت: کجا تو هم این وسط نقش داری
*ا/ت کت ناهویا گرفته و با باجی میرن سمت خونشون*
مامانشون: باجی برگشتین؟
باجی: آره مامان خبر دارم برات
ناهویا: سلام خانوم کیسوکه
مامانشون: سلام ناهویا پسرم
ا/ت: مامان من یه گوهی خوردم
مامانشون: چه گوهی؟
باجی: این ناهویارو...
ا/ت: این گوهو
*ناهویا رو میبوسه*
باجی: دقیقا میخواستم همینو بگم
مامانشون: دختره فلان فلان بهمان شدهههههه (فحش😭😂)
*مامانشون سریع ا/ت رو میکشه تو خونه در میبنده و ناهویا بدبخت بیرون*
ناهویا: عیوای خب خدا رحمتش کنه صلوات الله هم صل الا محمد و آل محمد... خب دیگه برم سویا منتظره
*میره*
*صبح*
*ا/ت با دردی بر کمر و گردن و سر از خواب بلند میشود*
ا/ت: وای سرم... وای که چه گوهی خوردم وای که بدبخت شدم وای که آبروم رفت وای که خاک تو سرم
باجی: هیرهرهرارخرخرخخرخرهر
ا/ت: تو آب بخندی گوسالهههههههه
*ا/ت که یه طرف گردنش کبوده و صورتش یه جا کبوده یه جا هم زخمه*
ا/ت: مادر عزیزم من گوه خوردم
*تعظیم میکند*
مامانشون: عیب نداره به هرحال ملت گوه میخورن
ا/ت: هرچی شما بگی درسته
باجی: جرجرجرجرجرجرججرجرجرجرجرجر
ا/ت: باجی ببند
*بعد صبحونه باجی و ا/ت میرن مقر تومان*
مایکی: عهههه ا/ت چیشدهههه
*ناهویا و سویا که مثل بز نگاه میکنن*
میتسویا: دایناسور بهت حمله کرددددد؟؟؟؟؟
باجی: نه بابا از مامان کتک خورده
*ا/ت داریم که پای باجی رو لگد میکنه و از خجالت سرش پایین میگیره میلرزه همه که به ا/ت نگاه میکنن*
ا/ت: کره خرا مگه هیچکدومتون از مامانتون تاحالا کتک نخوردید مثل بز بر و بر نگام میکنین *داد میزنه*
*چیفویو میاد نزدیک باجی*
چیفویو: باجی سان چیشده مگه؟
باجی: هیچی بابا این دختره که میشناسی مست میکنه مثل ... آره جلو مامان اون پشمک بوسیده
چیفویو: وای باجی سان بعد چرا هنوز زندست؟
باجی: مامان بهش رحم کرد
چیفویو: چه مادر مهربونی باجی سان
*چیفویو میره به تاکه مو... نه نه تاکمیچی میگه و تاکه ذوققققق میکنه و میره اینده*
*وقتی تو آینده میاد تو تالا خودش را میبینه که کنار هینا وایستاده و در باز میشه*
تاکه: یا جد عباس
*ناهویا و ا/ت عروس دوماد بح بح*
باجی: ناهویا منتظرم ا/ت یه غر بزنه دستت از ته بشکنم
ناهویا: بله چشم *ترس😂*
ا/ت: باجی میبندی یا ببندمت؟
چیفویو: بح بح مبارکهههه
*اره دیگه جیغ کشی رقص خدافسی دیگه خودتون بتصورید من مغزم ته کشید*
*شب ا/ت رسید خونه رو تخت ولو شد خوابید*
ناهویا: انقد خسته ای؟...
ناهویا: مرد فکر کنم😔😂
*اره میخوابن دیگه*
________
ببخشید اگه پارت آخر بد بود...
چون یهو ایده به ذهنم رسید و ایده ای نداشتم دیگه انقد بد شد...
اگه خیلیییی بد شد بگید که از اول یه چیز بهتر تمومش کنم ^^
فعلا خداحافظطظظظظ😔🫱🏻🫲🏼
۳۲.۳k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.