کسی که خلق کی داند مقام و ارج و جاهش را
کسی که خلق کی داند مقام و ارج و جاهش را
برای حق رهاکرده، "مدینه" زادگاهش را
طواف کعبه ی مکه بهانه بود چون اینبار
خدا لبیک میگوید ندای پادشاهش را
جلوس آسمانی ها به هر ناقه تماشاییست
به آهی مینشاند او به محمل چند ماهش را
به یاد محسن مادر در آغوشش علی خواب است
علم کرد از همان اول به عالم او گواهش را
رشیدانش به مرکب ها برادرها به فرمانش
سپرد آقا به دستان ابوفاضل سپاهش را
پریشان ست و دلواپس به محمل خواهری نالان
ز قد و قامت دلبر نمیگیرد نگاهش را
به آب چشم بارانش خودش را بدرقه میکرد
به صحرای بلا خواهر سپرده جان پناهش را
نبیند تا حسینش را پریشان پریشانیش
درون سینه زندانی کند هر لحظه آهش را
زقبر مخفی مادر صدای "ربنا"برخاست:
عزیزم میرود اما سلامت دار راهش را
امان از نیزه باران و امان از آن سراشیبی
خدایا مادرش آنجا نبیند قتلگاهش را...
(حمیدرضا ویرنشان)
نوکر نوشت :
سلام بر تو و بر نیزه ای که حامل توست
به محملی که درونش تمامی دل توست
سلام بر تو و بر زلف عنبر افشانت
نگاه غم زده ی زینب پریشانت... بیست و هشت رجب حرکت کاروان سیدالشهدا....
برای حق رهاکرده، "مدینه" زادگاهش را
طواف کعبه ی مکه بهانه بود چون اینبار
خدا لبیک میگوید ندای پادشاهش را
جلوس آسمانی ها به هر ناقه تماشاییست
به آهی مینشاند او به محمل چند ماهش را
به یاد محسن مادر در آغوشش علی خواب است
علم کرد از همان اول به عالم او گواهش را
رشیدانش به مرکب ها برادرها به فرمانش
سپرد آقا به دستان ابوفاضل سپاهش را
پریشان ست و دلواپس به محمل خواهری نالان
ز قد و قامت دلبر نمیگیرد نگاهش را
به آب چشم بارانش خودش را بدرقه میکرد
به صحرای بلا خواهر سپرده جان پناهش را
نبیند تا حسینش را پریشان پریشانیش
درون سینه زندانی کند هر لحظه آهش را
زقبر مخفی مادر صدای "ربنا"برخاست:
عزیزم میرود اما سلامت دار راهش را
امان از نیزه باران و امان از آن سراشیبی
خدایا مادرش آنجا نبیند قتلگاهش را...
(حمیدرضا ویرنشان)
نوکر نوشت :
سلام بر تو و بر نیزه ای که حامل توست
به محملی که درونش تمامی دل توست
سلام بر تو و بر زلف عنبر افشانت
نگاه غم زده ی زینب پریشانت... بیست و هشت رجب حرکت کاروان سیدالشهدا....
۱.۷k
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.