تک پارتی چان:)
وقتی بهت خیانت می کنه و تو...🩷
وارد کافه ای شد که با دوستش قرار گذاشته بود. به سمت میز رفت و با دوستش سلام و احوال پرسی کرد و نشست.
چان گفت: ببینم ازش چیزی فهمیدی؟
دوستش لبخندی زد و گفت: آره چان. بیا این عکسشه.
لپتاپ رو به سمت چان برگردوند. چان متعجب نگاهی به عکس انداخت. عکسی که هیچ شباهتی به دوست دختر سابقش نداشت. بدن سفیدش با تتو های رنگین پوشیده شده بود. گفت: خوب الان کجا کار می کنه؟
دوستش گفت: از دوستم شنیدم شغلی نداره و بیشتر مواقع توی یه باره.
چان با خشم گفت:موقعیتشو برام بفرست. و به سمت بیرون قدم برداشت.
نگاهی به ساعت انداخت که 9 شب رو نشون می داد. همون موقع دوستش موقعیت بار رو فرستاد و چان با بشترین سرعت به سمت بار حرکت کرد.
بعد از رسیدن؛ ماشین مشکیش که مثل آسمون شب سیاه بود رو پارک کرد و وارد بار شد.
بوی سیگار و الکل همه جا رو فرا گرفته بود و این چیزی نبود که چان دوست داشته باشه.
به سمت بارمن رفت و نوشیدنی غیرالکلی گرفت. همون موقع که داشت نوشیدنیشو می گرفت گفت: ببینم تو یه دختر نمی شناسی که بدنش تتو باشه و زیاد بیاد اینجا؟
بارمن سکوتی کرد و گفت:منظورت ا/ت هست؟
چان با عصبانیت گفت: آره خودشه. می دونی کجاست؟
بارمن گفت: یه کم جلوتر نشسته.
چان تشکری کوتاه کرد و محکم به سمت جلو قدم برداشت.
بعداز چندین قدم. تو رو دید که داشتی نوشیدنی می خوردی. تعداد لیوان های خالی روی میز نشون می داد که چقدر مست کردی.
کنارت نشست و گفت: سلام.
با مستی و خماری نگاهش کردی و گفتی: من شما رو می شناسم؟
چان پوزخندی زد و گفت: دوست پسر سابقتو نمی شناسی؟
گفت: تو از اون جذاب تری.
چان پوزخندی زد و گفت: واقعا؟
ادامه دادی: آره. من دیگه نمی خوام باهاش قرار بزارم. ببینم نوشیدنی می خوای؟
چان کمی فکر کرد.اون هم خیلی علاقه نداشت تو رو در چنین وضعیتی ببینه فقط گفت: یه لیوان آبجو.
خنده ای کردی و گفتی : انتخاب بدی نیست.
چان از این تغییر راضی نبود اما می تونست دوباره کنارت نوشیدنی بخوره و شاید در اون لحظه این براش کافی بود.
وارد کافه ای شد که با دوستش قرار گذاشته بود. به سمت میز رفت و با دوستش سلام و احوال پرسی کرد و نشست.
چان گفت: ببینم ازش چیزی فهمیدی؟
دوستش لبخندی زد و گفت: آره چان. بیا این عکسشه.
لپتاپ رو به سمت چان برگردوند. چان متعجب نگاهی به عکس انداخت. عکسی که هیچ شباهتی به دوست دختر سابقش نداشت. بدن سفیدش با تتو های رنگین پوشیده شده بود. گفت: خوب الان کجا کار می کنه؟
دوستش گفت: از دوستم شنیدم شغلی نداره و بیشتر مواقع توی یه باره.
چان با خشم گفت:موقعیتشو برام بفرست. و به سمت بیرون قدم برداشت.
نگاهی به ساعت انداخت که 9 شب رو نشون می داد. همون موقع دوستش موقعیت بار رو فرستاد و چان با بشترین سرعت به سمت بار حرکت کرد.
بعد از رسیدن؛ ماشین مشکیش که مثل آسمون شب سیاه بود رو پارک کرد و وارد بار شد.
بوی سیگار و الکل همه جا رو فرا گرفته بود و این چیزی نبود که چان دوست داشته باشه.
به سمت بارمن رفت و نوشیدنی غیرالکلی گرفت. همون موقع که داشت نوشیدنیشو می گرفت گفت: ببینم تو یه دختر نمی شناسی که بدنش تتو باشه و زیاد بیاد اینجا؟
بارمن سکوتی کرد و گفت:منظورت ا/ت هست؟
چان با عصبانیت گفت: آره خودشه. می دونی کجاست؟
بارمن گفت: یه کم جلوتر نشسته.
چان تشکری کوتاه کرد و محکم به سمت جلو قدم برداشت.
بعداز چندین قدم. تو رو دید که داشتی نوشیدنی می خوردی. تعداد لیوان های خالی روی میز نشون می داد که چقدر مست کردی.
کنارت نشست و گفت: سلام.
با مستی و خماری نگاهش کردی و گفتی: من شما رو می شناسم؟
چان پوزخندی زد و گفت: دوست پسر سابقتو نمی شناسی؟
گفت: تو از اون جذاب تری.
چان پوزخندی زد و گفت: واقعا؟
ادامه دادی: آره. من دیگه نمی خوام باهاش قرار بزارم. ببینم نوشیدنی می خوای؟
چان کمی فکر کرد.اون هم خیلی علاقه نداشت تو رو در چنین وضعیتی ببینه فقط گفت: یه لیوان آبجو.
خنده ای کردی و گفتی : انتخاب بدی نیست.
چان از این تغییر راضی نبود اما می تونست دوباره کنارت نوشیدنی بخوره و شاید در اون لحظه این براش کافی بود.
۱۲.۳k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.