قسمت دو پارت 69 فقط خواهر و برادر بودیم .
چان: بگو .
ات: میشه اون پیراهنی که از تنم دراوردی رو بهم بدی؟
چان: نه نمیدم .
ات: بدهههه .
چان: نمیدم 😆
ات: چان اذیتم نکن بده .
چان: بزار ببوسمت بعد .
ات: نمیخوام بوسم کنی!!
چان: چرا؟
ات: چون نمیخوام .
چان: چرا نمیزاری از لپت ببوسم؟
ات: لپ؟ اوکی بیا .
چان: داشتی چی فک میکردی؟
ات: هیچی حالا ببوس برم بخوابم !
چان: نمیبوسم!😎
( گوشی ات زنگ میزنه)
ات: وایسا گوشیم رو جواب بدم .
چان: کیه؟
ات: هیونجین .
چان:اینو کم داشتیم .
ات: حرف نزن
هیون: ببخش که مزاحمت میشم .
ات: مراحمی
هیون: میگم اگه کار نداری میشه بیای بریم بیرون؟
ات: 2 دیقه وایسا یکم فک کنم باشه؟
هیون: اوکی .
ات: چان میتونم باهاش برم بیرون ؟
چان:مگه قرار نبود بغلت کنم باهم بخوابیم بعد بریم خرید ؟
ات: خب من قلب این بچه رو من شکوندم .
چان: خود دانی میخوای برو .
ات: شب میام باهات هرکاری رو میکنم اوکی .
چان: اوکی قبلش بهم یه بوس بده .
ات: وایسا! اوکی باهات میام اگه عجله نداری یه 5 دیقه وایسا حاضرشم .
هیون: اوکی راحت باش
ات: فعلا .
هیون: بای .
چان: خب خانم ات .
ات: دستام رو دور گردنش حلقه کردم . خب بنگ چان شی .
چان: خم شدم از لپش بوسیدم خب برو منتظرش نذار .
ات: اوکی .
چان: درست حسابی لباس بپوش.
ات:اوکی . حمله کردم به لباسام کفش ال استار . شلوار کاروگو . هودی سیاه . از سر تا پام به خودم نگاه کردم همه چیزم سیاه بود .
ات: میشه اون پیراهنی که از تنم دراوردی رو بهم بدی؟
چان: نه نمیدم .
ات: بدهههه .
چان: نمیدم 😆
ات: چان اذیتم نکن بده .
چان: بزار ببوسمت بعد .
ات: نمیخوام بوسم کنی!!
چان: چرا؟
ات: چون نمیخوام .
چان: چرا نمیزاری از لپت ببوسم؟
ات: لپ؟ اوکی بیا .
چان: داشتی چی فک میکردی؟
ات: هیچی حالا ببوس برم بخوابم !
چان: نمیبوسم!😎
( گوشی ات زنگ میزنه)
ات: وایسا گوشیم رو جواب بدم .
چان: کیه؟
ات: هیونجین .
چان:اینو کم داشتیم .
ات: حرف نزن
هیون: ببخش که مزاحمت میشم .
ات: مراحمی
هیون: میگم اگه کار نداری میشه بیای بریم بیرون؟
ات: 2 دیقه وایسا یکم فک کنم باشه؟
هیون: اوکی .
ات: چان میتونم باهاش برم بیرون ؟
چان:مگه قرار نبود بغلت کنم باهم بخوابیم بعد بریم خرید ؟
ات: خب من قلب این بچه رو من شکوندم .
چان: خود دانی میخوای برو .
ات: شب میام باهات هرکاری رو میکنم اوکی .
چان: اوکی قبلش بهم یه بوس بده .
ات: وایسا! اوکی باهات میام اگه عجله نداری یه 5 دیقه وایسا حاضرشم .
هیون: اوکی راحت باش
ات: فعلا .
هیون: بای .
چان: خب خانم ات .
ات: دستام رو دور گردنش حلقه کردم . خب بنگ چان شی .
چان: خم شدم از لپش بوسیدم خب برو منتظرش نذار .
ات: اوکی .
چان: درست حسابی لباس بپوش.
ات:اوکی . حمله کردم به لباسام کفش ال استار . شلوار کاروگو . هودی سیاه . از سر تا پام به خودم نگاه کردم همه چیزم سیاه بود .
۷.۰k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.