now post
part 30✨🪐
کوک:چته خودت اول شروع کردی
لینا:چیو شروع کردم؟
چهره کوک رفت توهم
لینا:حالا هم خدافظ بفرمایید بیرون
کوک:لینا ببخشید بابت اون روز
لینا:چیه نکنه میخوای یه خیانتکار رو بیاری تو خونت؟
کوک:نه لینا گوش کن بیین چی میگم
لینا:برو کوک انقدر منو اذیت نکن
کوک:باشه میرم ولی بازم میام منتظرم باش
لینا:دیگه نیا
کوک رفت و من موندم یه عالم خجالت،اون صحنه از ذهنم پاک نمیشد تو خونه جیغ میزدم از خجالت
فکر کنم یه یک ساعتی داشتم از خجالت اب میشدم که گوشیم زنگ خورد
لی هو بود جواب دادم
لی هو:سلام لینا
لینا:سلام
لی هو:حالت خوبه
لینا:ربطی داره به تو؟
لی هو:لینا انقدر سرد نباش دیگه
لینا:خب حالا بگو چیکار داشتی؟
لی هو:یه سر بیا کمپانی کار واجب داریم باهات
لینا:داریدددد؟؟؟
لی هو:منو پی منظورمه
لینا:اهان باشه فردا میام
لی هو:نه لینا الان بیا
لینا:اهههه،،،باشه یه ساعت دیگه اونجام
اماده شدم و رفتم کمپانی،رفتم تو اتاق پی نشستم تا بیان
پی:خوش اومدی لینا
لینا:ممنون،،چیکارم داشتید
پی:تلویزیون رو ببین
تصویر یه چت پخش شد
ناشناس:حواست به خودت باشه یک هفته فقط وقت زندگی داری
ناشناس:دیگه زندگی خوبت تموم شد
ناشناس:بسه انقدر نادیده گرفتن من
ناشناس:اه تو خیلی دیوونه ای نادیده گرفتن من مرگت رو سخت تر میکنه
لینا:خب اینا چیه؟کی اینا رو نوشته؟اصلا برای کی نوشته؟
لی هو:اینارو همون عوضیا برای جیمین نوشتن
لینا:خب
لی هو:تو قرارداد داری نمیتونی همینجوری بزاری بری که
لینا:من با پای خودم نرفتن یادت باشه اونا به من گفتن برو
پی:لینااا،میدونم میدونم،اونا خیلی بچه هستن.
لینا:خب الان چیکار کنم؟
پی:کاری بهشون نداشته باش و برو خونه پیششون
یاد اون حرفایی که زدم و حقیقت رو گفتم افتادم کوک صددرصد به بقیه هم گفته پس قرار نیست دوباره باهام بد رفتار کنن خیالم باید راحت باشه
لینا:باشه میرم،فقط به خاطر اینکه جون یه انسان در خطره،وگرنه عمرا اگه میرفتم پیششون.
لی هو: واقعا مرسی لطف میکنی
از کمپانی یه راست رفتم خونه رمز در رو داشتم و رفتم تو خونه بچه ها خونه نبودن منم رفتم لباس عوض کردم و روی کاناپه نشستم و کمکم خوابم گرفت و همینجوری که نشسته بودم دستمو گذاشتم روی گوشم و خوابیدم.
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
کوک:چته خودت اول شروع کردی
لینا:چیو شروع کردم؟
چهره کوک رفت توهم
لینا:حالا هم خدافظ بفرمایید بیرون
کوک:لینا ببخشید بابت اون روز
لینا:چیه نکنه میخوای یه خیانتکار رو بیاری تو خونت؟
کوک:نه لینا گوش کن بیین چی میگم
لینا:برو کوک انقدر منو اذیت نکن
کوک:باشه میرم ولی بازم میام منتظرم باش
لینا:دیگه نیا
کوک رفت و من موندم یه عالم خجالت،اون صحنه از ذهنم پاک نمیشد تو خونه جیغ میزدم از خجالت
فکر کنم یه یک ساعتی داشتم از خجالت اب میشدم که گوشیم زنگ خورد
لی هو بود جواب دادم
لی هو:سلام لینا
لینا:سلام
لی هو:حالت خوبه
لینا:ربطی داره به تو؟
لی هو:لینا انقدر سرد نباش دیگه
لینا:خب حالا بگو چیکار داشتی؟
لی هو:یه سر بیا کمپانی کار واجب داریم باهات
لینا:داریدددد؟؟؟
لی هو:منو پی منظورمه
لینا:اهان باشه فردا میام
لی هو:نه لینا الان بیا
لینا:اهههه،،،باشه یه ساعت دیگه اونجام
اماده شدم و رفتم کمپانی،رفتم تو اتاق پی نشستم تا بیان
پی:خوش اومدی لینا
لینا:ممنون،،چیکارم داشتید
پی:تلویزیون رو ببین
تصویر یه چت پخش شد
ناشناس:حواست به خودت باشه یک هفته فقط وقت زندگی داری
ناشناس:دیگه زندگی خوبت تموم شد
ناشناس:بسه انقدر نادیده گرفتن من
ناشناس:اه تو خیلی دیوونه ای نادیده گرفتن من مرگت رو سخت تر میکنه
لینا:خب اینا چیه؟کی اینا رو نوشته؟اصلا برای کی نوشته؟
لی هو:اینارو همون عوضیا برای جیمین نوشتن
لینا:خب
لی هو:تو قرارداد داری نمیتونی همینجوری بزاری بری که
لینا:من با پای خودم نرفتن یادت باشه اونا به من گفتن برو
پی:لینااا،میدونم میدونم،اونا خیلی بچه هستن.
لینا:خب الان چیکار کنم؟
پی:کاری بهشون نداشته باش و برو خونه پیششون
یاد اون حرفایی که زدم و حقیقت رو گفتم افتادم کوک صددرصد به بقیه هم گفته پس قرار نیست دوباره باهام بد رفتار کنن خیالم باید راحت باشه
لینا:باشه میرم،فقط به خاطر اینکه جون یه انسان در خطره،وگرنه عمرا اگه میرفتم پیششون.
لی هو: واقعا مرسی لطف میکنی
از کمپانی یه راست رفتم خونه رمز در رو داشتم و رفتم تو خونه بچه ها خونه نبودن منم رفتم لباس عوض کردم و روی کاناپه نشستم و کمکم خوابم گرفت و همینجوری که نشسته بودم دستمو گذاشتم روی گوشم و خوابیدم.
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
۵.۳k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.