جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۴۴
ادمین ویو:
کوک:واقعننننن؟!؟؟؟!!!؟!؟؟همین الان خودمو میرسونم
شوگا:چه خبره چرا اینقد داد میزنی
کوک:ات به هوش اومدهههه
جین:عه چه خوب
کوک:من رفتممممم خدافززز
نامجون:جونگکوک وایسا
جونگکوک از در پرید بیرون و ماشینو روشن کرد اوایل پاییز بود و بارون شدیدی میومد جونگکوک با سرعت رانندگی میکرد ولی دست اخر توی ترافیک گیر کرد دیگه طاقت نیوورد و ماشینو جلوی یکی از سوپری های بزرگ پارک کرد و بارونیشو پوشید و کلاهشو گذاشت یه ماسکم زد برای اطمینان بدون برداشتن چتر شروع کرد به دویید
مسافت تقریبن کوتاهیی بود ولی تا رسید به بیمارستان گوشیش زنگ خورد
افسر:اقای جئون موران پیش شماست
کوک:ببخشید مگه توی اتاقش نیس؟!
افسر:فرار کرده
با شک تلفنو قطع کرد ولی یهویی دست یکی روی شونش فرود اومد برگشت سمتش و خانوم فراریشو دید که داشت لبخند شیطونی میزد
کوک:ات!(داد)
محکم بغلش کرد و اشکاش فرود اومد ات هم یه بارونیی و لباس بیمارستان تنش بود
ات:جونگ...کوک...دارم...خفه میشممم
جونگکوک اونو از خودش جدا کرد و نگاهی بهش کرد
کوک:ات...خیلی...نگرانت بودم
ات:نگران من؟!
کوک:عاره خیلییییی
ات لبخندی زد و موهای جونگکوک کنار زد
ات:الان خوبم
جونگکوک ماسکشو دار اورد
کوک:میتونم یه کاری کنم؟
ات:چی کار؟
جونگکوک بیشتر به ات نزدیک شد و کمرشو گرفت سرشو اورد پایین و خیلی اروم و کوتاه بوسیدش
کوک:حتی اگه تو هم دوسم نداشته باشی من عاشقتم عاشقت
ات با تعجب نگاهش کرد
ات:تو عاشقمی؟!
کوک:اوهوم
ات خودشو از بین دستای گرم جونگکوک بیرون کشید
ات:ن...نه نمیتونی...نمیتونیم....نمیتونیم با هم باشیم...تو مشهوری و من...
کوک:ات
ات:نه جونگکوک خواهش میکنم این احساساتو نداشته باش بهم خواهش میکنم
صدای اژیر پلیس اومد جونگکوک برگشت و پشت سرشو نگاه کرد ولی وقتی برگشت تا دوباره به ات چشم بدوزه خبری از نبود
کوک:ات؟!(داد)
گوشیش زنگ خورد بلافاصله جواب داد
ات:دنبالم نیا جونگکوک دنبالم نیا
ولی جونگکوک شروع کرد به دوییدن کوچه ایی اونجا نبود که ات بتونه غیب بشه فقط یکی بود و توی همون اتو تونست پیدا کنه
کوک:ات!
ات:جونگکوک از اینجا برو
کوک:هیچ وقت
و دویید محکم اتو بغل کرد
ات:جونگکوک...سعی نکن که...با من بیای...من...کاملن... جهت مخالف توعم...(بغض)
کوک:اهمیت نمیدم
و بیشتر اتو توی بغلش فشرد
پارت۴۴
ادمین ویو:
کوک:واقعننننن؟!؟؟؟!!!؟!؟؟همین الان خودمو میرسونم
شوگا:چه خبره چرا اینقد داد میزنی
کوک:ات به هوش اومدهههه
جین:عه چه خوب
کوک:من رفتممممم خدافززز
نامجون:جونگکوک وایسا
جونگکوک از در پرید بیرون و ماشینو روشن کرد اوایل پاییز بود و بارون شدیدی میومد جونگکوک با سرعت رانندگی میکرد ولی دست اخر توی ترافیک گیر کرد دیگه طاقت نیوورد و ماشینو جلوی یکی از سوپری های بزرگ پارک کرد و بارونیشو پوشید و کلاهشو گذاشت یه ماسکم زد برای اطمینان بدون برداشتن چتر شروع کرد به دویید
مسافت تقریبن کوتاهیی بود ولی تا رسید به بیمارستان گوشیش زنگ خورد
افسر:اقای جئون موران پیش شماست
کوک:ببخشید مگه توی اتاقش نیس؟!
افسر:فرار کرده
با شک تلفنو قطع کرد ولی یهویی دست یکی روی شونش فرود اومد برگشت سمتش و خانوم فراریشو دید که داشت لبخند شیطونی میزد
کوک:ات!(داد)
محکم بغلش کرد و اشکاش فرود اومد ات هم یه بارونیی و لباس بیمارستان تنش بود
ات:جونگ...کوک...دارم...خفه میشممم
جونگکوک اونو از خودش جدا کرد و نگاهی بهش کرد
کوک:ات...خیلی...نگرانت بودم
ات:نگران من؟!
کوک:عاره خیلییییی
ات لبخندی زد و موهای جونگکوک کنار زد
ات:الان خوبم
جونگکوک ماسکشو دار اورد
کوک:میتونم یه کاری کنم؟
ات:چی کار؟
جونگکوک بیشتر به ات نزدیک شد و کمرشو گرفت سرشو اورد پایین و خیلی اروم و کوتاه بوسیدش
کوک:حتی اگه تو هم دوسم نداشته باشی من عاشقتم عاشقت
ات با تعجب نگاهش کرد
ات:تو عاشقمی؟!
کوک:اوهوم
ات خودشو از بین دستای گرم جونگکوک بیرون کشید
ات:ن...نه نمیتونی...نمیتونیم....نمیتونیم با هم باشیم...تو مشهوری و من...
کوک:ات
ات:نه جونگکوک خواهش میکنم این احساساتو نداشته باش بهم خواهش میکنم
صدای اژیر پلیس اومد جونگکوک برگشت و پشت سرشو نگاه کرد ولی وقتی برگشت تا دوباره به ات چشم بدوزه خبری از نبود
کوک:ات؟!(داد)
گوشیش زنگ خورد بلافاصله جواب داد
ات:دنبالم نیا جونگکوک دنبالم نیا
ولی جونگکوک شروع کرد به دوییدن کوچه ایی اونجا نبود که ات بتونه غیب بشه فقط یکی بود و توی همون اتو تونست پیدا کنه
کوک:ات!
ات:جونگکوک از اینجا برو
کوک:هیچ وقت
و دویید محکم اتو بغل کرد
ات:جونگکوک...سعی نکن که...با من بیای...من...کاملن... جهت مخالف توعم...(بغض)
کوک:اهمیت نمیدم
و بیشتر اتو توی بغلش فشرد
۳.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.