P1
《Mine》
پارت ۱
ویو ا.ت:
اه ی روز دیگه باید برگردم ب اون مدرسه ی لعنتی موهامو شونه کردم صورتمو شستم یونیفرم مدرسه رو پوشیدم و لوازم مورد نیاز مدرسه رو برداشتم
ا.ت: مامان من دیگه میرم
مامان ا.ت: باشه دخترم خداحافظ
هندزفریمو گذاشتمو ی اهنگ پلی کردم و رفتم مدرسه
(پرش زمانی ب وقتی ک رف مدرسه)
رفتم نشستم سر جام اههه لعنتی چقد سرم درد میکنه بزار تا معلم نیومده یکم بخوابم ...
سومی ویو:هه باز این دختره احمق اومده *ات رو میگه دوزتان*
(عکس گرفتن از ا.ت) بچه ها اونو ببینید * با خنده*دوستای سومی هم زدن زیر خنده ب این فکر کردم که اگه بیدارش نکنیم بهتره چون اینطوری معلم جلو همه اونو ضایع میکنه
معلم:خانم کیم ا.ت
.....
معلم:هوی کیم ا.ت با تو ام
بالا آوردن سر:ها؟ عه ببخشید استاد خیلی معذرت میخام سرم درد میکرد
معلم:این دفعه رو میبخشم ولی حواست باشه
ا.ت:ب بله مرسی...
ویو ا.ت: آه لعنتی سومی میدونم کار اونه اون همیشه منو اذیت میکنه
(فلش بک به دوره دبیرستان)
سومی:ا.ت یچیزی میخام بهت بگم ...
ا.ت:جانم چیزی شده؟
سومی:بین دیگه با اون آشغالا نگرد(اشاره ب دوستای ا.ت
ا.ت:چرا
سومی:اونو ارزش تورو ندارن تو باید با کسایی مثل من بگردی
ا.ت:امم ببین من باید برم مامانم اومده....
ات با ناراحتی سمت ماشین رفت
فردای اون روز
ا.ت:بچه ها بیاین اینجا
اکیپ دوستای ات:جانم
ا.ت: ببینید بچه ها .....(گفتن حرفای سومی
اکیپ: یعنی چی ؟ حالا اونو بیخیال ولی سومی واقعا خود خواهه ما بهش میگیم ولت کنه چون ما میدونیم اون تورو اذیت کرده
ا.ت:اوهوم
اکیپ:سوومیی بیا اینجا
سومی:ها چیه
اکیپ:دیگه حق نداری با ا.ت بگردی ما میدونیم تو بهش چی گفتی و ما میگم که تو دیگه هیچ حقی نداره با ا.ت بازی کنی
سومی:خیره شدن با تعجب و ناراحتی ب چشم های ات*
ا.ت: پایین آوردن سر از ناراحتی
ات همه چیو یادش بود سونی مجبورش میمرد تو دبستان سیگار بکشه... اونو آرایش میکرد برا مدرسه و خیلی کارای دیگه...
(پایان فلش بک)
هممم مدرسه تموم شد
(رفتن ب خونه)
ا.ت:مامانی من اومدم
.....
مامانییییی؟
ا.ت داشت دنبال مامانش میگشت پس رفت تو اتاق و با چیزی که دید خشمش زد هه اره البته اون بابا بود بابا همیشه با مامان دعوا میکرد واسه همین بدن مامان پر از کبودی بود هعب ا.ت از باباش متنفر بود با ناراحتی خودشو رو تخت ولی کرد و رفت تو گوشی
ا.ت:ها خواب اگاهانه؟
ا.ت ب پستی نگاه کرده بود که نوشته شده بود که با ی روش هایی میشه خواب هایی ببینیم که آگاهانه هستند و ما میدونیم چیکار میکنیم...
عالی شده بو ا.ت نقشه داشت که تو خواب هاش کلی سومی رو بزنه پس اون کارا رو انجام داد و.....
ببخشید اگه کمه و ببخشید اگه خوشتون نیومد چون من تازه شروع کردم به فیک نوشتن
تو پارت بعدی جیمین رو میارم❤️🩹
پارت ۱
ویو ا.ت:
اه ی روز دیگه باید برگردم ب اون مدرسه ی لعنتی موهامو شونه کردم صورتمو شستم یونیفرم مدرسه رو پوشیدم و لوازم مورد نیاز مدرسه رو برداشتم
ا.ت: مامان من دیگه میرم
مامان ا.ت: باشه دخترم خداحافظ
هندزفریمو گذاشتمو ی اهنگ پلی کردم و رفتم مدرسه
(پرش زمانی ب وقتی ک رف مدرسه)
رفتم نشستم سر جام اههه لعنتی چقد سرم درد میکنه بزار تا معلم نیومده یکم بخوابم ...
سومی ویو:هه باز این دختره احمق اومده *ات رو میگه دوزتان*
(عکس گرفتن از ا.ت) بچه ها اونو ببینید * با خنده*دوستای سومی هم زدن زیر خنده ب این فکر کردم که اگه بیدارش نکنیم بهتره چون اینطوری معلم جلو همه اونو ضایع میکنه
معلم:خانم کیم ا.ت
.....
معلم:هوی کیم ا.ت با تو ام
بالا آوردن سر:ها؟ عه ببخشید استاد خیلی معذرت میخام سرم درد میکرد
معلم:این دفعه رو میبخشم ولی حواست باشه
ا.ت:ب بله مرسی...
ویو ا.ت: آه لعنتی سومی میدونم کار اونه اون همیشه منو اذیت میکنه
(فلش بک به دوره دبیرستان)
سومی:ا.ت یچیزی میخام بهت بگم ...
ا.ت:جانم چیزی شده؟
سومی:بین دیگه با اون آشغالا نگرد(اشاره ب دوستای ا.ت
ا.ت:چرا
سومی:اونو ارزش تورو ندارن تو باید با کسایی مثل من بگردی
ا.ت:امم ببین من باید برم مامانم اومده....
ات با ناراحتی سمت ماشین رفت
فردای اون روز
ا.ت:بچه ها بیاین اینجا
اکیپ دوستای ات:جانم
ا.ت: ببینید بچه ها .....(گفتن حرفای سومی
اکیپ: یعنی چی ؟ حالا اونو بیخیال ولی سومی واقعا خود خواهه ما بهش میگیم ولت کنه چون ما میدونیم اون تورو اذیت کرده
ا.ت:اوهوم
اکیپ:سوومیی بیا اینجا
سومی:ها چیه
اکیپ:دیگه حق نداری با ا.ت بگردی ما میدونیم تو بهش چی گفتی و ما میگم که تو دیگه هیچ حقی نداره با ا.ت بازی کنی
سومی:خیره شدن با تعجب و ناراحتی ب چشم های ات*
ا.ت: پایین آوردن سر از ناراحتی
ات همه چیو یادش بود سونی مجبورش میمرد تو دبستان سیگار بکشه... اونو آرایش میکرد برا مدرسه و خیلی کارای دیگه...
(پایان فلش بک)
هممم مدرسه تموم شد
(رفتن ب خونه)
ا.ت:مامانی من اومدم
.....
مامانییییی؟
ا.ت داشت دنبال مامانش میگشت پس رفت تو اتاق و با چیزی که دید خشمش زد هه اره البته اون بابا بود بابا همیشه با مامان دعوا میکرد واسه همین بدن مامان پر از کبودی بود هعب ا.ت از باباش متنفر بود با ناراحتی خودشو رو تخت ولی کرد و رفت تو گوشی
ا.ت:ها خواب اگاهانه؟
ا.ت ب پستی نگاه کرده بود که نوشته شده بود که با ی روش هایی میشه خواب هایی ببینیم که آگاهانه هستند و ما میدونیم چیکار میکنیم...
عالی شده بو ا.ت نقشه داشت که تو خواب هاش کلی سومی رو بزنه پس اون کارا رو انجام داد و.....
ببخشید اگه کمه و ببخشید اگه خوشتون نیومد چون من تازه شروع کردم به فیک نوشتن
تو پارت بعدی جیمین رو میارم❤️🩹
۳.۴k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.