عشق طولانی
ات: سر کارام بودم که یدفعه دو تا دست روچشمام قرار گرفت و کلا دید منو گرفت گفتم حتما ایوعه اما نبود دستای اون یجوره خاصیه
ایو: هانا و مینا رسیدن با چشمام به مینا اشاره کردم که بره چشمای اتو بگیره تا منم زود کارامو بکنم و تا اعضا وجی هوپ و کوک برسن
جی هوپ: خیلی دیگه نمونده بود تا برسیم زنگ زدم نامجون بعد دوبوق برداشت
مکالمه ی جی هوپ و نامجون💕
جی هوپ: سلام خوبی پس کی میرسین
نامجون: داشتیم کارامونو انجام میدادیم گوشیم زنگ خورد برداشتم جی هوپ بود سلام ممنون تو خوبی
جی هوپ: کی میاین تا ۱ ساعت دیگه شروع میشه تولد ات
نامجون: همه الان اماده ایم داریم میایم
جی هوپ: اوکی بای
نامجون: بای
پایان مکالمه💕
ایو: همه چی اماده بود هم اعضا رسیده بودن هم جی هوپ و کوک ولی از این میترسیدم ات باز همونجوری بشه دقیقا ۳ سال پیش وقتی دختر عمومون از بچگی از پیشمون رفت و وقتی برگشت ات اونو دید غش کرد ات وقتی هیجان زده میشه نفسش میگیره و درست نمیتونه نفس بکشه و غش میکنه و من خیلی درمورد این قضیه میترسم روبه اعضا قضیه ات رو گفتم تا اونام تو جریان باشن
ات: حدود ۵ دقیقه چشمام بسته بود تا اینکه گفتن بلند شو منم بلند شدم رفتم جلوتر تا کسی که پشتم بود گفت چشماتو باز کن تا چشمامو باز کردم همه ی اعضای بی تی اس اینجا بودن و مخصوصا کوک ایو رو دیدم که کیک دستشه و داره با بقیه میگه تولدت مبارک تولدت مبارک نفسم گرفت نمیتونستم نفس بکشم پاهام سست شد داشتم میوفتادم تا اینکه
کوک: ات داشت میوفتادت که یدفعه
(دیگه نمیدونم اون مریضی چی چی بود برای ات در اوردم ولی ببخشید)
شرط ۹ تا لایک ۹ تا کامنت ❤
ایو: هانا و مینا رسیدن با چشمام به مینا اشاره کردم که بره چشمای اتو بگیره تا منم زود کارامو بکنم و تا اعضا وجی هوپ و کوک برسن
جی هوپ: خیلی دیگه نمونده بود تا برسیم زنگ زدم نامجون بعد دوبوق برداشت
مکالمه ی جی هوپ و نامجون💕
جی هوپ: سلام خوبی پس کی میرسین
نامجون: داشتیم کارامونو انجام میدادیم گوشیم زنگ خورد برداشتم جی هوپ بود سلام ممنون تو خوبی
جی هوپ: کی میاین تا ۱ ساعت دیگه شروع میشه تولد ات
نامجون: همه الان اماده ایم داریم میایم
جی هوپ: اوکی بای
نامجون: بای
پایان مکالمه💕
ایو: همه چی اماده بود هم اعضا رسیده بودن هم جی هوپ و کوک ولی از این میترسیدم ات باز همونجوری بشه دقیقا ۳ سال پیش وقتی دختر عمومون از بچگی از پیشمون رفت و وقتی برگشت ات اونو دید غش کرد ات وقتی هیجان زده میشه نفسش میگیره و درست نمیتونه نفس بکشه و غش میکنه و من خیلی درمورد این قضیه میترسم روبه اعضا قضیه ات رو گفتم تا اونام تو جریان باشن
ات: حدود ۵ دقیقه چشمام بسته بود تا اینکه گفتن بلند شو منم بلند شدم رفتم جلوتر تا کسی که پشتم بود گفت چشماتو باز کن تا چشمامو باز کردم همه ی اعضای بی تی اس اینجا بودن و مخصوصا کوک ایو رو دیدم که کیک دستشه و داره با بقیه میگه تولدت مبارک تولدت مبارک نفسم گرفت نمیتونستم نفس بکشم پاهام سست شد داشتم میوفتادم تا اینکه
کوک: ات داشت میوفتادت که یدفعه
(دیگه نمیدونم اون مریضی چی چی بود برای ات در اوردم ولی ببخشید)
شرط ۹ تا لایک ۹ تا کامنت ❤
۲۶.۴k
۰۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.