رمان عشق مثلث پارت ۵۶ (بازم میگم قصد شیپ کردن ندارم)
+زخمات تموم شد من دیگه میرم
خواستم برم که دستامو گرفت
☆کجا؟
+کلاس
☆چرا ازم فرار میکنی
انگشتی که حلقه دستم بود رو بالا گرفتم
+چون شوهر دارم
☆سوجین...من نمیخوام تو بری
+اون وقت تو کیه منی نه فامیلی نه دوستی نه بردارمی...تو فقط یه دانش آموزی پس حد خودتو بدون
☆قبل اینکه با جیمین ازدواج کنی باهام اینطوری نبودی...چرا یهو اخلاقت عوض شد
+به تو ربطی نداره میرم سر کلاس میای بیا نمیای وسایلتو جمع کن برو
رفتم کلاس که بعد دو دیقه خودشم اومد....
زنگ خورد از بچه ها خداحافظ کردم و تو راهرو بودم که جیمین و دیدم انگار منتظرم بود
+سلام اینجا چیکار میکنی
_اومدم باهم استفا بدی
+انگار تو خیالت راحت نمیشه ها
_بیا بریم زود باش
رفتیم اتاق مدیر بعد استفا اومدیم برون از مدرسه بیرون اومدیم که سوجون مارو دید اومد سمتمون
☆واو اینجارو نگا کن کیارو میبینیم
جیمین خواست بره سمتش که من دستشو گرفتم
+جیمین..آروم باش...بیا بریم
_مگه نمیبینی انگار دست بردارت نیس
☆شنیدم میخواین از اینجا خارج بشین
_آرع دیگه نمیخوایم تو دورو بر ما باشی فهمیدی
☆یعنی سوجینم راضی شده؟
_آرع
☆آرع سوجین؟
+آرع..بریم جیمین
از بغلش رد شدیم قشنگ داشتیم ازش فاصله میگرفتیم ولی
☆هههرررجججااا بببرریی پپپییددااتتت میکنم
_خخخفففشششووو
+جیمین لطفا بیا بریم
_سوجین مگه نمیبینی چجور داره حرف میزنه
دستشو گرفتم و باخودم بردم اگه اینکارو نمیکردم اینجا به هم دیگه گل آویز میشدن تو ماشین نشستیم و به سمت خونه حرکت کردیم
(توی ماشین)
_اگه ولم میکردی تا حد مرگ میزدمش چقدر پرووووو عه
+جیمین تو چکارش داری ولش کن
_سوجین چرا نمیزاری کاری کنم انگار خوشت اومده که این حرفارو میزنه
+چی میگی من چرا باید خوشم بیاد
_پس چرا نمیزاری آدمش کنم
+چون نمیخوام کار کنی که تخصیر تو بیوفته
از ماشین پیاده شدیم رفتیم خونه
تا درد بستم غر غراش بازم شروع شد
_کاش از اول تو اون دانشگاه نمیرفتی
+اگه نمیرفتم تا الان بیکار بودم
_از این بهتر بود که عاشقت بشه
+بسته جیمین
_چرا...نکنه ازش خوشت میاد
به چشماش نگا کردم معلوم بود اعصبانیه منم مثل خودش بهش نگا کردم
+ این چیزی که میگی گوشات میشنوه
_آرع میدونم دارم چی میگم....میگم توعم ازش خوشت میاد؟
دستامو لای موهام بردم و چیزی نمیگفتم
_آرع...توهم خوشت میاد
رفتم نزدیکش
+تو چطور میتونی این فکرای احمقانه رو به زبون بیاری
_هنوز جوابمو ندادی
+واقعا که
زود رفتم تو اتاق و درو قفل کردم چطور میتونست این فکرو کنه شاید اگه اون نبود عاشق سوجون بودم....ولی الان من جیمینو خیلی دوست دارم و نمیتونم بهش خیانت کنم تو تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم
#جیمین
واقعا باهاش تند رفتار کردم ولی اون چیز احمقانه خیلی دیونم کرده بود آروم رفتم پشت در نفس عمیق کشیدم و یه تقه به در زدم
+چچیییه؟
پوزخند زدمو گفتم
_چاگیا من معذرت میخوام خیلی تند باهات رفتا
تا خواستم حرف بزنم در باز شدو جلوی در وایستاد بهش نگاه کردم اونم بهم نگاه میکرد اولش اخم کرد ولی بعدش با یه لبخندی که واقعا تحریکم میکنه اومد بغلم
+اشکال نداره...ولی خیلی تند برخورد کردی
_اوهوم دست خودم نبود وقتی گفتم
+هوشش دیگه ولش کن من بخشیدمت
رو تخت دراز کشیدم که اومد پیشم باهم به سقف خیره میشدیم و حرف میزدیم
_دوست داری زودتر بریم
+باش
_فردا؟
+اوم نمیدونم آخه هنوز بلیط نگرفتیم
_من همه چیو آماده کردم فردا وقتمونه
+پس چرا ازم میپرسی؟
_خواستم بدونم
+اوک
_وسایلمونو جمع کنیم؟
+باش
باهم نشستیم هرچی لباس و ... داشتم رو جمع کردیم شب شد شام خوردیم و خوابیدم
(صبح)
_یااااا چاگیا پاشو باید بریم
+هومم چرا انقدر زود پا میشی
_بدو بدو
+باس اومدم
دست وصورتمو شستم صبحونه خوردیم و لباس راحتی و شیک پوشیدم و وسایلمون رو برداشتیم رفتیم فرودگاه
+جیمین پس با کسی خداحافظ نمیکنیم
_چرا صب کن
رد صندلی نشستیم که جونگ کوک و تهیونگ رو دیدم
+رفتیم پیششون
جونگ کوک و بغل کردم
×دلم برات تنگ میشه
+منم
بعد جونگ کوک تهیونگ و بغل کردم
تهیونگ یه بوس روی موهام گذاشت
@مواظب خودت باش
+اوهوم توهم همینطور
@فایتینگ
ازشون دور شدیم هی به عقب برمیگشتم یه بوس هوایی بهشون فرستادم دیگه تو هواپیما نشستیم
چشمامو بستم و سیاهی......
با صدای جیمین به خودم اومد رسیده بودیم
چمدون هارو برداشتیم و رفتیم آب و هوای آمریکا خیلی قشنگ بود
+خیلی قشنگه
_اوهوم
خواستم برم که دستامو گرفت
☆کجا؟
+کلاس
☆چرا ازم فرار میکنی
انگشتی که حلقه دستم بود رو بالا گرفتم
+چون شوهر دارم
☆سوجین...من نمیخوام تو بری
+اون وقت تو کیه منی نه فامیلی نه دوستی نه بردارمی...تو فقط یه دانش آموزی پس حد خودتو بدون
☆قبل اینکه با جیمین ازدواج کنی باهام اینطوری نبودی...چرا یهو اخلاقت عوض شد
+به تو ربطی نداره میرم سر کلاس میای بیا نمیای وسایلتو جمع کن برو
رفتم کلاس که بعد دو دیقه خودشم اومد....
زنگ خورد از بچه ها خداحافظ کردم و تو راهرو بودم که جیمین و دیدم انگار منتظرم بود
+سلام اینجا چیکار میکنی
_اومدم باهم استفا بدی
+انگار تو خیالت راحت نمیشه ها
_بیا بریم زود باش
رفتیم اتاق مدیر بعد استفا اومدیم برون از مدرسه بیرون اومدیم که سوجون مارو دید اومد سمتمون
☆واو اینجارو نگا کن کیارو میبینیم
جیمین خواست بره سمتش که من دستشو گرفتم
+جیمین..آروم باش...بیا بریم
_مگه نمیبینی انگار دست بردارت نیس
☆شنیدم میخواین از اینجا خارج بشین
_آرع دیگه نمیخوایم تو دورو بر ما باشی فهمیدی
☆یعنی سوجینم راضی شده؟
_آرع
☆آرع سوجین؟
+آرع..بریم جیمین
از بغلش رد شدیم قشنگ داشتیم ازش فاصله میگرفتیم ولی
☆هههرررجججااا بببرریی پپپییددااتتت میکنم
_خخخفففشششووو
+جیمین لطفا بیا بریم
_سوجین مگه نمیبینی چجور داره حرف میزنه
دستشو گرفتم و باخودم بردم اگه اینکارو نمیکردم اینجا به هم دیگه گل آویز میشدن تو ماشین نشستیم و به سمت خونه حرکت کردیم
(توی ماشین)
_اگه ولم میکردی تا حد مرگ میزدمش چقدر پرووووو عه
+جیمین تو چکارش داری ولش کن
_سوجین چرا نمیزاری کاری کنم انگار خوشت اومده که این حرفارو میزنه
+چی میگی من چرا باید خوشم بیاد
_پس چرا نمیزاری آدمش کنم
+چون نمیخوام کار کنی که تخصیر تو بیوفته
از ماشین پیاده شدیم رفتیم خونه
تا درد بستم غر غراش بازم شروع شد
_کاش از اول تو اون دانشگاه نمیرفتی
+اگه نمیرفتم تا الان بیکار بودم
_از این بهتر بود که عاشقت بشه
+بسته جیمین
_چرا...نکنه ازش خوشت میاد
به چشماش نگا کردم معلوم بود اعصبانیه منم مثل خودش بهش نگا کردم
+ این چیزی که میگی گوشات میشنوه
_آرع میدونم دارم چی میگم....میگم توعم ازش خوشت میاد؟
دستامو لای موهام بردم و چیزی نمیگفتم
_آرع...توهم خوشت میاد
رفتم نزدیکش
+تو چطور میتونی این فکرای احمقانه رو به زبون بیاری
_هنوز جوابمو ندادی
+واقعا که
زود رفتم تو اتاق و درو قفل کردم چطور میتونست این فکرو کنه شاید اگه اون نبود عاشق سوجون بودم....ولی الان من جیمینو خیلی دوست دارم و نمیتونم بهش خیانت کنم تو تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم
#جیمین
واقعا باهاش تند رفتار کردم ولی اون چیز احمقانه خیلی دیونم کرده بود آروم رفتم پشت در نفس عمیق کشیدم و یه تقه به در زدم
+چچیییه؟
پوزخند زدمو گفتم
_چاگیا من معذرت میخوام خیلی تند باهات رفتا
تا خواستم حرف بزنم در باز شدو جلوی در وایستاد بهش نگاه کردم اونم بهم نگاه میکرد اولش اخم کرد ولی بعدش با یه لبخندی که واقعا تحریکم میکنه اومد بغلم
+اشکال نداره...ولی خیلی تند برخورد کردی
_اوهوم دست خودم نبود وقتی گفتم
+هوشش دیگه ولش کن من بخشیدمت
رو تخت دراز کشیدم که اومد پیشم باهم به سقف خیره میشدیم و حرف میزدیم
_دوست داری زودتر بریم
+باش
_فردا؟
+اوم نمیدونم آخه هنوز بلیط نگرفتیم
_من همه چیو آماده کردم فردا وقتمونه
+پس چرا ازم میپرسی؟
_خواستم بدونم
+اوک
_وسایلمونو جمع کنیم؟
+باش
باهم نشستیم هرچی لباس و ... داشتم رو جمع کردیم شب شد شام خوردیم و خوابیدم
(صبح)
_یااااا چاگیا پاشو باید بریم
+هومم چرا انقدر زود پا میشی
_بدو بدو
+باس اومدم
دست وصورتمو شستم صبحونه خوردیم و لباس راحتی و شیک پوشیدم و وسایلمون رو برداشتیم رفتیم فرودگاه
+جیمین پس با کسی خداحافظ نمیکنیم
_چرا صب کن
رد صندلی نشستیم که جونگ کوک و تهیونگ رو دیدم
+رفتیم پیششون
جونگ کوک و بغل کردم
×دلم برات تنگ میشه
+منم
بعد جونگ کوک تهیونگ و بغل کردم
تهیونگ یه بوس روی موهام گذاشت
@مواظب خودت باش
+اوهوم توهم همینطور
@فایتینگ
ازشون دور شدیم هی به عقب برمیگشتم یه بوس هوایی بهشون فرستادم دیگه تو هواپیما نشستیم
چشمامو بستم و سیاهی......
با صدای جیمین به خودم اومد رسیده بودیم
چمدون هارو برداشتیم و رفتیم آب و هوای آمریکا خیلی قشنگ بود
+خیلی قشنگه
_اوهوم
۶.۵k
۲۴ دی ۱۴۰۰