تک پارتی کوک( درخواستی)
از وقتی که باهم ازدواج کردیم دیگه بهم اهمیت نمیده عشق ینی اینکه بتونی حرف ته دلت رو بهش بگی ولی من می ترسم
ما هشت ماهه که ازدواج کردیم ولی اصلا بهم محل نمی زاره من چون خیلی عاشقشم به فکر این که بخوام ازش جدا بشم نشدم خب امشب دیگه باید بهش بگم
شب
ا.ت: ااا...کوک...میگممم..چیزه..هه
کوک: چیزی می خوای بگی؟
ا.ت: اممممم....تو اصلا به من اهمیت نمی دی فقط سرت به کار اداری مشغوله من ناراحت میشم؟
کوک: بیشتر توضیح بدهه
ا.ت: از وقتی که ازدواج کردیم اصلا بهم محبت نمی کنی ولی من هیچی نگفتم با این رفتار سرد تو هیچکی پیشت نمی مونه چرا؟....هق...هق...اینجوری می کنی؟ چرااااا؟
کوک: چیییییییی؟(باداد)
من چی واست کم گذاشتم خانم جعون؟
هرچی خواستی بهت دادم!
سفر دور دنیا!
برگزار کردن مراسم عروسی تو کشتی اونم به چه ابهتی
بعد می گی اهمیت نمی دم ؟
ا.ت: نه ببین اشتباه متوج.....
کوک: نه خانم ا.ت تو ببین من دیگ.....ولششش
این بحثو فراموش کن من می رم بیرون....
ا.ت
هق...هق..هق..
چرا اینجوری شددد
این اون کوک من نیست که تا قبل ازدواج می شناختم من می رم بخوابم تا قیافه چندششو نبینم( دور از جون کوک)
کوک
من به حرفاش فکر کردم اون احتیاج به محبت داشت نباید اونجوری باهاش برخورد می کردم پس باید از دلش در بیارم
رفتم خونه دیدم خوابیده
کنارش دراز کشیدم
ا.ت: بلخره برگشتی؟
کوک: بدون تو من چی کار کنم
ا.ت: هر کاری که دلت می خواددد....
( دستاشو دور کمرم حلقه کرد و کشید سمت خودش)
کوک: روتو برگردون
ا.ت: هومم؟چیه؟
کوک: بیبی من اشتباه کردم منو ببخش قول می دم بیشتر بهت توجه کنم ولی توام یه خورده مهربون تر باش
ا.ت: من.....
با گذاشتن لبش روی لبم حرفم قطع شد اروم مک می زد منم ناخوداگاه هم کاری کردم. لبشو برداشت
کوک: فردا شب بلیط گرفتم بریم توکیو پیش مادرت ( مادر ا.ت ژاپنیه)
و بعدش می ریم شیکاکو چون من اون جا یه کار دارم کلی خوش می گذره:
ا.ت: وایییییی
از خوش حالی پریدم روش .....
ولی جای بدی نشستم
کوک: اییی...
بیا فانتزی مونو بزنیم🔞
ا.ت: ها چییی؟
خب لباسمو در اورد
و بعدش خودشم لخت شد
محکم ضربه می زد ولی حال داشت ....
بهترین شب زندگیم بود
کوک: نالع کن!
ا.ت: عاااا....عااااییی....اوه یس😑
خب بچز اگه باز تک پارتی خواستید کامنت کنید
لایک فراموش نشه❤
ما هشت ماهه که ازدواج کردیم ولی اصلا بهم محل نمی زاره من چون خیلی عاشقشم به فکر این که بخوام ازش جدا بشم نشدم خب امشب دیگه باید بهش بگم
شب
ا.ت: ااا...کوک...میگممم..چیزه..هه
کوک: چیزی می خوای بگی؟
ا.ت: اممممم....تو اصلا به من اهمیت نمی دی فقط سرت به کار اداری مشغوله من ناراحت میشم؟
کوک: بیشتر توضیح بدهه
ا.ت: از وقتی که ازدواج کردیم اصلا بهم محبت نمی کنی ولی من هیچی نگفتم با این رفتار سرد تو هیچکی پیشت نمی مونه چرا؟....هق...هق...اینجوری می کنی؟ چرااااا؟
کوک: چیییییییی؟(باداد)
من چی واست کم گذاشتم خانم جعون؟
هرچی خواستی بهت دادم!
سفر دور دنیا!
برگزار کردن مراسم عروسی تو کشتی اونم به چه ابهتی
بعد می گی اهمیت نمی دم ؟
ا.ت: نه ببین اشتباه متوج.....
کوک: نه خانم ا.ت تو ببین من دیگ.....ولششش
این بحثو فراموش کن من می رم بیرون....
ا.ت
هق...هق..هق..
چرا اینجوری شددد
این اون کوک من نیست که تا قبل ازدواج می شناختم من می رم بخوابم تا قیافه چندششو نبینم( دور از جون کوک)
کوک
من به حرفاش فکر کردم اون احتیاج به محبت داشت نباید اونجوری باهاش برخورد می کردم پس باید از دلش در بیارم
رفتم خونه دیدم خوابیده
کنارش دراز کشیدم
ا.ت: بلخره برگشتی؟
کوک: بدون تو من چی کار کنم
ا.ت: هر کاری که دلت می خواددد....
( دستاشو دور کمرم حلقه کرد و کشید سمت خودش)
کوک: روتو برگردون
ا.ت: هومم؟چیه؟
کوک: بیبی من اشتباه کردم منو ببخش قول می دم بیشتر بهت توجه کنم ولی توام یه خورده مهربون تر باش
ا.ت: من.....
با گذاشتن لبش روی لبم حرفم قطع شد اروم مک می زد منم ناخوداگاه هم کاری کردم. لبشو برداشت
کوک: فردا شب بلیط گرفتم بریم توکیو پیش مادرت ( مادر ا.ت ژاپنیه)
و بعدش می ریم شیکاکو چون من اون جا یه کار دارم کلی خوش می گذره:
ا.ت: وایییییی
از خوش حالی پریدم روش .....
ولی جای بدی نشستم
کوک: اییی...
بیا فانتزی مونو بزنیم🔞
ا.ت: ها چییی؟
خب لباسمو در اورد
و بعدش خودشم لخت شد
محکم ضربه می زد ولی حال داشت ....
بهترین شب زندگیم بود
کوک: نالع کن!
ا.ت: عاااا....عااااییی....اوه یس😑
خب بچز اگه باز تک پارتی خواستید کامنت کنید
لایک فراموش نشه❤
۸۳.۹k
۲۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.