بدون تو نمیتونم. پارت8
یهو در باز شد. کوک بود ات سریع دوید بغلش کرد
کوک: ات خوبی؟
ات: اینجا خیلی بزرگه منو تنها نزارر. تازه چرا شماره همو نداریم؟
کوک: راست میگیااا... گوشیتو بده
ات گوشیشو داد به کوک و کوک خودشو برای ات عشقم سیو کرد و اتو برای خودش زندگیم سیو کرد.
ات: اخیشش... کوکیی
کوک: جون دلم؟
ات: دوروزه که باهمیم ولی خیلی وابستتمممم
کوک: منمممم
ات: گشنمه.. یچیزی درست میکنم بخوریم
کوک: من درست میکنم
ات: نهه خودم
و این بحث ادامه دارد😂😂😂😂
اخرش کوک و ات قرار شد باهم درست کنن
ات: میخوام پنکیک درست کنم تخم مرغغ بده
کوک تخم مرغو میده به ات و یه تخم مرغه دیگه برمیداره و تو سر ات میزنه و ات تخم مرغی میشه
ات شیرو برمیداره کلا رو کوک میریزه و هر دوتاشون رو هم ارد میپاشن
ات: ایی.. دلمم(خنده)
کوک: بیا بغلممم
ات: اصلاااا شیری شدی😂
ات و کوک رفتن لباساشونو عوض کردن و یه پیتزا سفارش دادن و خوردن
پرش به دوماه بعد
ات: کوکیی.. بیدار شووو
کوک: بلهه
ات: امروز تعطیله نمیخای یکاری کنیم؟
کوک: کوه؟ ـ
ات: ارههه
ات و کوک اماده شدن و رفتن کوه
تو راه ات به دختریو میبینه که افتاده بوده و پاش ضربه دیده بوده
ات: کوکی
کوک: جونم
ات: اون دختره... کمکش کننیمم؟
کوک: ارهه حتماا
کوک و ات رفتن سمت اون دختره کوک دختره رو بغل کرد و نوازشش کرد(دختره گریه میکرد)
ات از این کار کوک ناراحت شد. کوک اون دخترو براید بغل میکنه میبرتش تو ماشین و ات هم میره.
اونا میرن بیمارستان و اون دختر بهتر میشه و میبرنش خونه ی خودش.
تو راه ات با کوک خیلی سرد بود و همینطور دور از چشم کوک گریه میکرد
کوک: ات... بریم..
ات: سریع حرف کوک رو قطع کرد و گفت: فقط بریم خونه
کوک و ات رفتن خونه و ات سریع رفت تو اتاق و درو محکم بست
کوک رفت پشت در.
کوک: اتت.. ات عشقم چیزی شده؟
ات:........
کوک: زندگیه من چیشده؟
ات:.......
کوک: عشقم چیشده؟
ات: گمشوو
کوک: اوو... چیشدهه؟
ات: دیگه نمیخام ببینمت(گریه و داددد)
کوک: عشق دلم چیشده نفسم؟؟
ات: بروو... پیش.. همو.. ن(گریه و داد و جیغ)
کوک: ات بیا بیرون ببینم چیشده
ات:.......
کوک: ات بیااا(کمی داد)
ات: داد نزن داد و بیدادت برا من خوبیا و بغلات برا دخترای دیگه(گریه)
کوک: اینجوری نیستت
ات: من خستم... در نزن
کوک:......
دوساعت بعد
ات بیدار شد و وقتی مثل همیشه کوک پیشش نبود یکم ترسید ولی چون قهر بود به روش نیاورد. رفت پایین دید کوک داره با گوشیش ور میره. بدون توجه بهش از کنارش رد شد
کوک: ات بگو چیشدعه
ات:......
کوک: ات بگو(داد)
ات: داد نزنننننن(گریه)
کوک: بگو چیهه(داد)
ات: دا... داد نزننن(گریهه)
کوک: باشه نفسم گریه نکن باشه؟؟
ات: باهام حرف نزنن
کوک: اخه نمیشهه
ات: برو با اون دختراا حرف بزنن
کوک: تمومش کن
ات: چرا؟ چرا بغلشش کردیی.. اونم تو بغلت گریه کرد(گریه)
کوک: پس.......
کوک: ات خوبی؟
ات: اینجا خیلی بزرگه منو تنها نزارر. تازه چرا شماره همو نداریم؟
کوک: راست میگیااا... گوشیتو بده
ات گوشیشو داد به کوک و کوک خودشو برای ات عشقم سیو کرد و اتو برای خودش زندگیم سیو کرد.
ات: اخیشش... کوکیی
کوک: جون دلم؟
ات: دوروزه که باهمیم ولی خیلی وابستتمممم
کوک: منمممم
ات: گشنمه.. یچیزی درست میکنم بخوریم
کوک: من درست میکنم
ات: نهه خودم
و این بحث ادامه دارد😂😂😂😂
اخرش کوک و ات قرار شد باهم درست کنن
ات: میخوام پنکیک درست کنم تخم مرغغ بده
کوک تخم مرغو میده به ات و یه تخم مرغه دیگه برمیداره و تو سر ات میزنه و ات تخم مرغی میشه
ات شیرو برمیداره کلا رو کوک میریزه و هر دوتاشون رو هم ارد میپاشن
ات: ایی.. دلمم(خنده)
کوک: بیا بغلممم
ات: اصلاااا شیری شدی😂
ات و کوک رفتن لباساشونو عوض کردن و یه پیتزا سفارش دادن و خوردن
پرش به دوماه بعد
ات: کوکیی.. بیدار شووو
کوک: بلهه
ات: امروز تعطیله نمیخای یکاری کنیم؟
کوک: کوه؟ ـ
ات: ارههه
ات و کوک اماده شدن و رفتن کوه
تو راه ات به دختریو میبینه که افتاده بوده و پاش ضربه دیده بوده
ات: کوکی
کوک: جونم
ات: اون دختره... کمکش کننیمم؟
کوک: ارهه حتماا
کوک و ات رفتن سمت اون دختره کوک دختره رو بغل کرد و نوازشش کرد(دختره گریه میکرد)
ات از این کار کوک ناراحت شد. کوک اون دخترو براید بغل میکنه میبرتش تو ماشین و ات هم میره.
اونا میرن بیمارستان و اون دختر بهتر میشه و میبرنش خونه ی خودش.
تو راه ات با کوک خیلی سرد بود و همینطور دور از چشم کوک گریه میکرد
کوک: ات... بریم..
ات: سریع حرف کوک رو قطع کرد و گفت: فقط بریم خونه
کوک و ات رفتن خونه و ات سریع رفت تو اتاق و درو محکم بست
کوک رفت پشت در.
کوک: اتت.. ات عشقم چیزی شده؟
ات:........
کوک: زندگیه من چیشده؟
ات:.......
کوک: عشقم چیشده؟
ات: گمشوو
کوک: اوو... چیشدهه؟
ات: دیگه نمیخام ببینمت(گریه و داددد)
کوک: عشق دلم چیشده نفسم؟؟
ات: بروو... پیش.. همو.. ن(گریه و داد و جیغ)
کوک: ات بیا بیرون ببینم چیشده
ات:.......
کوک: ات بیااا(کمی داد)
ات: داد نزن داد و بیدادت برا من خوبیا و بغلات برا دخترای دیگه(گریه)
کوک: اینجوری نیستت
ات: من خستم... در نزن
کوک:......
دوساعت بعد
ات بیدار شد و وقتی مثل همیشه کوک پیشش نبود یکم ترسید ولی چون قهر بود به روش نیاورد. رفت پایین دید کوک داره با گوشیش ور میره. بدون توجه بهش از کنارش رد شد
کوک: ات بگو چیشدعه
ات:......
کوک: ات بگو(داد)
ات: داد نزنننننن(گریه)
کوک: بگو چیهه(داد)
ات: دا... داد نزننن(گریهه)
کوک: باشه نفسم گریه نکن باشه؟؟
ات: باهام حرف نزنن
کوک: اخه نمیشهه
ات: برو با اون دختراا حرف بزنن
کوک: تمومش کن
ات: چرا؟ چرا بغلشش کردیی.. اونم تو بغلت گریه کرد(گریه)
کوک: پس.......
۱۱.۰k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.