پارت ¹⁵
پارت ¹⁵
.
.
از دید اکوتاگاوا یک روز بعد ساعت 00:42
همه داشتن تا الان کار میکردن اتسوشی هم که خسته شده بود درواقع هممون خسته شده بودیم پرونده ها زیاد بود اونقدر زیاد که حتی دازای سان هم که از زیر کار در میره هم کار کرد ولی خوبیش اینه که فکوزاوا سان و موری سان بهمون فردا مرخصی دادن عالیه
(ساعت 2:12)
بلاخره همه چیز تموم شد اخیش تا الان انقدر خسته نشده بودم
اتسوشی: اکوتاگاوا میشه تو اون دفتر بنویسی از کی تا کی کار کردیم؟
اتسوشی از هممون خسته تر بود چون نه تنها پرونده هارو کامل میکرد بست بندیشون هم میکرد تا پرونده ها قاتی نشن و با ترتیب باشن البته برای ما هم قهوه میاورد تا با انرژی کار کنیم
اکوتاگاوا:هوم باشه
بعد اینکه نوشتم برگشتم و به بقیه کمک کردم تا اتاق کار رو مرتب کنن
چویا : اکوتاگاوا میشه بیای؟ ( اروم )
اکوتاگاوا: های
رفتم دنبالش و دیدم دلیله اروم حرف زدنش ببر کوچولویی بود که رو صندلیش خوابش بردا بود
چیا سان: میتونی ببریش خونه ی اژانس؟ ( همون خونه ای که تو کریسمس رفته بودن)
سرم رو با نشانه ی تایید تکون دادم
چویا سان: خودتم تو اتاقش بخواب اتاق تو ، دازای و بقیه مافیا رو دادیم تعمیر
*چشم*ـی گفتم چویا سان رفت تا به بقیه کارا برسه منم یکی از دستامو زیر پاهاش و اون یکی رو زیر کمرش گذاشتم و بلندش کردم و سریع بردمش تو راه با صورتش خیره شدم یاد بوی موهاش افتادم بوی وانیل میدادن خم شد و اروم بو کشید اره هنوزم بوی وانیل میده با گفتن راشامون سریعت حرکت کردم و بلاخره رسیدیم
از پنجره وارد اتاقش شدم و گذاشتمش رو تخت خودمم کنارش دراز کشیدم و بعد بغلش کردم خم شدم و لپشو بوسیدم
.
.
لایک کن دیگه زحمت کشیدم 🥺💔
لایک کردی؟ 🥺
.
.
از دید اکوتاگاوا یک روز بعد ساعت 00:42
همه داشتن تا الان کار میکردن اتسوشی هم که خسته شده بود درواقع هممون خسته شده بودیم پرونده ها زیاد بود اونقدر زیاد که حتی دازای سان هم که از زیر کار در میره هم کار کرد ولی خوبیش اینه که فکوزاوا سان و موری سان بهمون فردا مرخصی دادن عالیه
(ساعت 2:12)
بلاخره همه چیز تموم شد اخیش تا الان انقدر خسته نشده بودم
اتسوشی: اکوتاگاوا میشه تو اون دفتر بنویسی از کی تا کی کار کردیم؟
اتسوشی از هممون خسته تر بود چون نه تنها پرونده هارو کامل میکرد بست بندیشون هم میکرد تا پرونده ها قاتی نشن و با ترتیب باشن البته برای ما هم قهوه میاورد تا با انرژی کار کنیم
اکوتاگاوا:هوم باشه
بعد اینکه نوشتم برگشتم و به بقیه کمک کردم تا اتاق کار رو مرتب کنن
چویا : اکوتاگاوا میشه بیای؟ ( اروم )
اکوتاگاوا: های
رفتم دنبالش و دیدم دلیله اروم حرف زدنش ببر کوچولویی بود که رو صندلیش خوابش بردا بود
چیا سان: میتونی ببریش خونه ی اژانس؟ ( همون خونه ای که تو کریسمس رفته بودن)
سرم رو با نشانه ی تایید تکون دادم
چویا سان: خودتم تو اتاقش بخواب اتاق تو ، دازای و بقیه مافیا رو دادیم تعمیر
*چشم*ـی گفتم چویا سان رفت تا به بقیه کارا برسه منم یکی از دستامو زیر پاهاش و اون یکی رو زیر کمرش گذاشتم و بلندش کردم و سریع بردمش تو راه با صورتش خیره شدم یاد بوی موهاش افتادم بوی وانیل میدادن خم شد و اروم بو کشید اره هنوزم بوی وانیل میده با گفتن راشامون سریعت حرکت کردم و بلاخره رسیدیم
از پنجره وارد اتاقش شدم و گذاشتمش رو تخت خودمم کنارش دراز کشیدم و بعد بغلش کردم خم شدم و لپشو بوسیدم
.
.
لایک کن دیگه زحمت کشیدم 🥺💔
لایک کردی؟ 🥺
۲.۵k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.