شاهزاده حقیقی1
دخترک ارام به سمت دریاچه زلال روبه رویش رفت و پاهاش را داخل اب گذاشت.
سردی اب پاهای ا. ت را قلقلک میداد. لبخندی زد و رو به تهیونگ گفت:«توهم بیا خیلی باحاله»
تهیونگ به ا. ت نگاه میکند و به زیباییش لبخندی میزند ارام از جایش بلند میشود و صندل هایش را در می اورد و به داخل اب میرود. ناگهان حس خیسی روی صورتش کرد نگاهی به ا. ت انداخت.
ا. ت با خوشحالی و خنده به تهیونگ اب میپاشید. لبخندی زد و اب بازی را شروع کرد صدای خنده های ان دو طنین زیبایی برای ساحل بود تهیونگ با صدای خنده دخترک ارام میشد و دختر هم از خوشحالی تهیونگ میخندید.
ویو ا. ت
نزدیک های عصر چشم هایم رو باز کردم و به اتفاق صبح فکر مردم اب بازی با تهیونگ!
ارام بلند شدم و لباسم رو پوشیدم و سبد چوبی رو برداشتم و به سمت. باغ کوچکی که درست کرده بودم رفتم.
ارام به سمت توت فرنگی ها یی رفتم که مانند یاقوت هایی سرخ بودند.
دونه دونه توت فرنگی چیدم و به این فکر میکردم که با انها پای توت فرنگی درست کنم و کمی هم نگه دارم و به تهیونگ بدم.
با به یاد اوردن اینکه این باغ توت فرنگی رو فقط بخواطر تهیونگ درست کرده بودم سرخ شدم.
با خودم گفتم:«اخه دختر دیوونه شدی چرا باید به توت فرنگی های تو اهمیت بده» که ناگهان صدایی شنیدم! برگشتم و از چیزی که دیدم تعجب کردم اون....
خماری😜شرایط پارت بعد5لایک و 5کامنت🎀
عکس لباسش رو میزارم
سردی اب پاهای ا. ت را قلقلک میداد. لبخندی زد و رو به تهیونگ گفت:«توهم بیا خیلی باحاله»
تهیونگ به ا. ت نگاه میکند و به زیباییش لبخندی میزند ارام از جایش بلند میشود و صندل هایش را در می اورد و به داخل اب میرود. ناگهان حس خیسی روی صورتش کرد نگاهی به ا. ت انداخت.
ا. ت با خوشحالی و خنده به تهیونگ اب میپاشید. لبخندی زد و اب بازی را شروع کرد صدای خنده های ان دو طنین زیبایی برای ساحل بود تهیونگ با صدای خنده دخترک ارام میشد و دختر هم از خوشحالی تهیونگ میخندید.
ویو ا. ت
نزدیک های عصر چشم هایم رو باز کردم و به اتفاق صبح فکر مردم اب بازی با تهیونگ!
ارام بلند شدم و لباسم رو پوشیدم و سبد چوبی رو برداشتم و به سمت. باغ کوچکی که درست کرده بودم رفتم.
ارام به سمت توت فرنگی ها یی رفتم که مانند یاقوت هایی سرخ بودند.
دونه دونه توت فرنگی چیدم و به این فکر میکردم که با انها پای توت فرنگی درست کنم و کمی هم نگه دارم و به تهیونگ بدم.
با به یاد اوردن اینکه این باغ توت فرنگی رو فقط بخواطر تهیونگ درست کرده بودم سرخ شدم.
با خودم گفتم:«اخه دختر دیوونه شدی چرا باید به توت فرنگی های تو اهمیت بده» که ناگهان صدایی شنیدم! برگشتم و از چیزی که دیدم تعجب کردم اون....
خماری😜شرایط پارت بعد5لایک و 5کامنت🎀
عکس لباسش رو میزارم
۹۶۸
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.