کار اموز من ... part 16
لونا تو اتاق عمل بود ۵ ساعت گذشته بود تا الان دیگه دکتر باید میومد بیرون
اعضا با اعصابی به شدت خورد منتظر بودن
بعد از گذشت نیم ساعت کوک به هوش اومد
کوک : من کجام ؟ ... چرا اینجام ؟ ... لونا کجاس ؟
پرستار : لطفا اروم باشید
کوک : لونا کجاس ؟
پرستار : لونا ؟ ... اون کیه ؟
کوک : یو لونا اون کجاس ؟ * نگران
پرستار : اها اون خانوم ... اون ۵ ساعته تو اتاق عمله وضعیتش خیلیییی وخیمه
همین حرف پرستار کافی بود تا همه ی سرم هاشو از دستش در بیاره و با شتاب به سمت اتاق عمل بره
کوک : لونا کجاس ؟ * گریه
نامجون : اروم باش ... اون حالش خوب میشه
کوک : گریه *
با گذشت زمان حال کوک بد تر میشد تا این که دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
پسرک شتاب زده با یه جهش بلند به سمت دکتر رفت
کوک : چیشد ؟ ... چه اتفاقی افتاد ؟ ... حالش خوبه ؟ * نگران
دکتر : شما همراهشی؟
کوک : بله
دکتر : چیکاره ی بیمار میشید ؟ .
کوک : ن ... نام... نامزدش هستم * نگران
دکتر : خب باید بگم که ایشون با این وضعیتش خوب دووم آورده ... وای فعلا تو کماس
کوک : چی ؟ ... یعنی چه ؟ * اشک
دکتر : ایشون بین مرگ و زندگیه
کوک : شما مگه دکتر نیستید ... نجاتش بدید خب ... الکی میرید مردک میخرید میگید مت دکترم ؟ ... خاک تو اون مغزتون کنن ... اسم خودتونم گذاشتید دکتر ؟ ... یعنی اگه لونا بلند نشه این بیمارستانو به آتیش میکشم * عربده و گریه ی شدید
...
لایک : ۱۴
کامنت: ۷
اعضا با اعصابی به شدت خورد منتظر بودن
بعد از گذشت نیم ساعت کوک به هوش اومد
کوک : من کجام ؟ ... چرا اینجام ؟ ... لونا کجاس ؟
پرستار : لطفا اروم باشید
کوک : لونا کجاس ؟
پرستار : لونا ؟ ... اون کیه ؟
کوک : یو لونا اون کجاس ؟ * نگران
پرستار : اها اون خانوم ... اون ۵ ساعته تو اتاق عمله وضعیتش خیلیییی وخیمه
همین حرف پرستار کافی بود تا همه ی سرم هاشو از دستش در بیاره و با شتاب به سمت اتاق عمل بره
کوک : لونا کجاس ؟ * گریه
نامجون : اروم باش ... اون حالش خوب میشه
کوک : گریه *
با گذشت زمان حال کوک بد تر میشد تا این که دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
پسرک شتاب زده با یه جهش بلند به سمت دکتر رفت
کوک : چیشد ؟ ... چه اتفاقی افتاد ؟ ... حالش خوبه ؟ * نگران
دکتر : شما همراهشی؟
کوک : بله
دکتر : چیکاره ی بیمار میشید ؟ .
کوک : ن ... نام... نامزدش هستم * نگران
دکتر : خب باید بگم که ایشون با این وضعیتش خوب دووم آورده ... وای فعلا تو کماس
کوک : چی ؟ ... یعنی چه ؟ * اشک
دکتر : ایشون بین مرگ و زندگیه
کوک : شما مگه دکتر نیستید ... نجاتش بدید خب ... الکی میرید مردک میخرید میگید مت دکترم ؟ ... خاک تو اون مغزتون کنن ... اسم خودتونم گذاشتید دکتر ؟ ... یعنی اگه لونا بلند نشه این بیمارستانو به آتیش میکشم * عربده و گریه ی شدید
...
لایک : ۱۴
کامنت: ۷
۱۰.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.