وانشات کوک
با ترس پست سرت و نگاه میکنی.. دیگه ماشینش و نمیبینی
ماشین دوست پسری که خیلی ازش وحشت داشتی.. کسی که وقتی میدیدیش
کل بدنت شروع به لرزیدن میکرد ولو شدی و شروع کردی نفس نفس زدن
خودتم باورت نمیشد بالاخره از اون عمارت کوفتی که تک ب تک جاهاش
دوربین و نگهبان بود فرار کرده باشی
نفس عمیقی با خوشحالی کشیدی.. فکر میکردی بالاخره ازاد شدی و میتونی
بری پیشش.. میتونی بری پیش تهیونگ پیش پسری که عاشقانه همو
میپرستیدید.. کسی که نمیدونه زنده ای چون جونگکوک تورو دزدید
خواستی بلند شی که با صدایه بم و خیلی اشنایی کل بدنت یخ بست
سر جات خشکت زده بود و نمیتونستی اصلا تکون بخوری
🐰: بیبیه من باز از دست ددیش فرار کرد؟؟ اره کوچولو؟؟؟
حس کردی سمتت قدم برداشت و هرچی که میگذشت قلبت و بیشتر تو دهنت احساس میکردی.. یهو موهات سمتی کشیده شد که سرت و به اجبار
چرخوندی با لبخندش که لبخند قبل از طوفان بود
نگات میکرد
جونگکوک: من که گفتم نمیذارم از دست ددی فرار کنی! چرا باز گوش ندادی؟
ینی اینقد از به فا*ک رفتن لذت میبری؟؟
نمیتونستی حرف بزنی یهو جوری ک خودتم نفمیدی هولت داد و
رویه شن هایه دریا درازت کرد و روت خیمه زد
لبخندی زد و بوسه ای از لبهات گرفت
ازت جدا شد و بهت نگاهی کرد و لبخندی زد
جونگکوک: ما همه مدلشو امتحان کردیم.. حالا بیا به فا*ک دادنت
رو رویه ماسه هایه دریا و جلوی مردم اجرا کنیم
تا همه بهشون ثابت بشه تو مال جئون جونگکوکی
با چشمایی ک از شدت ترس مردمکشون میلرزید بهش خیره بودی
و از شدت بغض زیاد،چونت میلرزید
ولی خودت خوب میدونستی این گریه ها و مظلوم بازیا
هیچ جوره نمیتونه مافیایه بی رحم و سنگ دلی مثل جونگکوک
رو از کاری به این لذت بخشی منصرف کنه:)!
#وانشات _جونکوک
ماشین دوست پسری که خیلی ازش وحشت داشتی.. کسی که وقتی میدیدیش
کل بدنت شروع به لرزیدن میکرد ولو شدی و شروع کردی نفس نفس زدن
خودتم باورت نمیشد بالاخره از اون عمارت کوفتی که تک ب تک جاهاش
دوربین و نگهبان بود فرار کرده باشی
نفس عمیقی با خوشحالی کشیدی.. فکر میکردی بالاخره ازاد شدی و میتونی
بری پیشش.. میتونی بری پیش تهیونگ پیش پسری که عاشقانه همو
میپرستیدید.. کسی که نمیدونه زنده ای چون جونگکوک تورو دزدید
خواستی بلند شی که با صدایه بم و خیلی اشنایی کل بدنت یخ بست
سر جات خشکت زده بود و نمیتونستی اصلا تکون بخوری
🐰: بیبیه من باز از دست ددیش فرار کرد؟؟ اره کوچولو؟؟؟
حس کردی سمتت قدم برداشت و هرچی که میگذشت قلبت و بیشتر تو دهنت احساس میکردی.. یهو موهات سمتی کشیده شد که سرت و به اجبار
چرخوندی با لبخندش که لبخند قبل از طوفان بود
نگات میکرد
جونگکوک: من که گفتم نمیذارم از دست ددی فرار کنی! چرا باز گوش ندادی؟
ینی اینقد از به فا*ک رفتن لذت میبری؟؟
نمیتونستی حرف بزنی یهو جوری ک خودتم نفمیدی هولت داد و
رویه شن هایه دریا درازت کرد و روت خیمه زد
لبخندی زد و بوسه ای از لبهات گرفت
ازت جدا شد و بهت نگاهی کرد و لبخندی زد
جونگکوک: ما همه مدلشو امتحان کردیم.. حالا بیا به فا*ک دادنت
رو رویه ماسه هایه دریا و جلوی مردم اجرا کنیم
تا همه بهشون ثابت بشه تو مال جئون جونگکوکی
با چشمایی ک از شدت ترس مردمکشون میلرزید بهش خیره بودی
و از شدت بغض زیاد،چونت میلرزید
ولی خودت خوب میدونستی این گریه ها و مظلوم بازیا
هیچ جوره نمیتونه مافیایه بی رحم و سنگ دلی مثل جونگکوک
رو از کاری به این لذت بخشی منصرف کنه:)!
#وانشات _جونکوک
۳.۶k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.