Part : ۴۱
Part : ۴۱ 《بال های سیاه》
پس ماریا دست ظریفش رو رویه کتف پسر گذاشت و به حالت دلداری نوازشش کرد:
+من..واقعا متأسفم! همونقدر که مادرت برای تو با ارزش و مهمه، همه فرشته ها هم مادرتو دوست دارن! من نمیدونم روحش الان کجاست اما مطمئنم که جایه خوبیه! پس دیگه براش ناراحت نباش...
پسر از اینکه دختر اینقدر بهش توجه داشت باعث میشد لبخند به لب بیاره:
_با اینکه میدونی من یه شیطانم..و یه جورایی دشمن تو محسوب میشم..قبول کردی که عاشقم شی..الان از اینکه یه گناهکار به حساب بیای ناراحت نیستی؟! من خوب میدونم که برای فرشته ها پایبندی به اعتقاداتشون چقدر مهمه!
دختر که از این سوال پسر شوکه شده بود آروم جواب داد:
+من تا الان داشتم به این موضوع فکر میکردم و خب اگه بگم از اینکه الان یه گناهکارم ناراحت نیستم دروغ گفتم!
پسر تلخ خندی کرد و دوباره تویه دلش خودشو لعنت کرد از اینکه یه شیطان به دنیا اومده..
دختر قبل از اینکه حرفشو به زبون بیاره اونو مزه مزه کرد و شروع به حرف زدن کرد:
+ البته..اگه تو پاک بشی من دیگه گناهکار نیستم و کاره اشتباهیه نکردم!
حاضری به خاطر عقشت به من خدا رو بپرستی؟!
پس ماریا دست ظریفش رو رویه کتف پسر گذاشت و به حالت دلداری نوازشش کرد:
+من..واقعا متأسفم! همونقدر که مادرت برای تو با ارزش و مهمه، همه فرشته ها هم مادرتو دوست دارن! من نمیدونم روحش الان کجاست اما مطمئنم که جایه خوبیه! پس دیگه براش ناراحت نباش...
پسر از اینکه دختر اینقدر بهش توجه داشت باعث میشد لبخند به لب بیاره:
_با اینکه میدونی من یه شیطانم..و یه جورایی دشمن تو محسوب میشم..قبول کردی که عاشقم شی..الان از اینکه یه گناهکار به حساب بیای ناراحت نیستی؟! من خوب میدونم که برای فرشته ها پایبندی به اعتقاداتشون چقدر مهمه!
دختر که از این سوال پسر شوکه شده بود آروم جواب داد:
+من تا الان داشتم به این موضوع فکر میکردم و خب اگه بگم از اینکه الان یه گناهکارم ناراحت نیستم دروغ گفتم!
پسر تلخ خندی کرد و دوباره تویه دلش خودشو لعنت کرد از اینکه یه شیطان به دنیا اومده..
دختر قبل از اینکه حرفشو به زبون بیاره اونو مزه مزه کرد و شروع به حرف زدن کرد:
+ البته..اگه تو پاک بشی من دیگه گناهکار نیستم و کاره اشتباهیه نکردم!
حاضری به خاطر عقشت به من خدا رو بپرستی؟!
۵.۰k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.