خدمتکار شخصی
خدمتکار شخصی
p¹²
–لباسات رو عوض کن و بیا شام لباسات توی اون کمده...آ راستی فکر فرارم به سرت نزنه..هرجای دنیا هم باشی پیدات میکنم (پوزخند)
وقتی رفت نگاهی به کمدی که سمت چپ تخت بود نگاهی انداختم و درش رو باز کردم
سلیقشم بد نیستاا
لباسمو عوض کردم و آروم آروم میرفتم پایین که جونگکوک رو سرمیز دیدم میخواستم برم روی صندلی بشینم که گفت:
اونجا نه بیب...اینجا!(اشاره به پاش)
وقتی دید هیچ حرکتی نمیکنم....
ادامه دارد
ببخشید زدم زیر قولم🥺
p¹²
–لباسات رو عوض کن و بیا شام لباسات توی اون کمده...آ راستی فکر فرارم به سرت نزنه..هرجای دنیا هم باشی پیدات میکنم (پوزخند)
وقتی رفت نگاهی به کمدی که سمت چپ تخت بود نگاهی انداختم و درش رو باز کردم
سلیقشم بد نیستاا
لباسمو عوض کردم و آروم آروم میرفتم پایین که جونگکوک رو سرمیز دیدم میخواستم برم روی صندلی بشینم که گفت:
اونجا نه بیب...اینجا!(اشاره به پاش)
وقتی دید هیچ حرکتی نمیکنم....
ادامه دارد
ببخشید زدم زیر قولم🥺
۳.۳k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.