part 32
part 32
جه چانگ: کاره کی میتونه باشه معلومه که کاره تویه
جیمین: چه میدونم شاید کاره خودت باشه
جه چانگ: هااااا جونکوک داره تهمت میزنه
جونکوک: کافیه پارک جیمین یه دفعه دیگه ازت میپرسم کاره تو بوده یا نه
جیمین: نه کاره من نیست
جونکوک
فکر نکنم که کاره پارک جیمین باشه مطمئنم که کاره یکی دیگست باید بفهمم
جه چانگ: نمیخوای کاری بکنی
جونکوک : جه چانگ بیا بریم
جه چانگ: کجا میخوایم بریم شاید کاره پارک جیمین باشه
جونکوک : گفتم بریم
بدون هیچ حرفی از اونجا رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمته شرکت
رسیدم شرکت از ماشین پیاده شدم و رفتم اتاقم
جه جانگ: کجا داری میری مگه نگفتی که کاره اونه
جونکوک: نه کاره اون نیست
جه چانگ: پس کاره کیه
جونکوک: یه جاسوس تویه شرکت داریم اون به نیسانگ خبر داده که با پارک جیمین شریک شدیم
جه چانگ: کی میتونه باشه این جاسوس احمق
جونکوک: نمیدونم باید پیداش کنیم
خانم کو
پشته در و ایستاده بودم و داشتم به حرفاشون گوش میدادم اونا فهمیدن که جاسوس تویه شرکت هست باید زود از اینجا برم
جونکوک: من میرم پیشه ات مطمئنم از بادیگارد های که پیشش بودن ترسیده
جه چانگ: باشه برو
جونکوک
از صندلیم بلند شدم و رفتم سمته در
خانم کو
همینکه میخواستم از جلوی در برم یهو رئیس درو باز کرد منم خشکم زده بود فقط داشتم نگاش میکردم
جونکوک: داشتی به حرفامون گوش میدادی
خانم کو: نه داشتم رد میشم (با لکنت)
جه چانگ : چیشده خانم کو شما اینجا چیکار میکنید
جونکوک: موشی که تویه شرکت بود رو پیدا کردم
جه چانگ: کیه
جونکوک : خودشه این همون موشه
خانم کو: معذرت میخوام خواهش میکنم منو ببخشد (با گریه)
جونکوک: هی تو موش کثیف بیا اتاقم
خانم کو: ب با باشه( با گریه )
جونکوک: خوب بگو الان باهات چیکار کنیم
خانم کو
زانو زدم جلوی رئیس وو با گریه گفتم
لطفا منو ببخشید من مجبور شدم بخاطر بچم بود لطفا یه من رحم کنید من یه بچه کوچیک دارم (با گریه)
جه چانگ: نمیشه مجازاتت فقط مرگه
اسلحه مو برداشتم و گذاشتم رو سرش
جونکوک: جه چانگ دست نگهدار شاید لازممون شد
خانم کو: منو ببخشید (با گریه)
جونکوک: اگه میخوای بلای سره بچت نیاد پس باید یه نیسانگ بگی که شب بیاد متروکی که دور از اینجاست بهش نمیگی که ما از چیزی خبر داریم فهمیدی (با عصبانیت )
خانم کو : ب بله فهمیدم
جونکوک : حالا از اینجا گمشو
خانم کو: ب با باشه
زود از اتاق رفتم بیرون
جه چانگ : تو الان چیکار گذاشتی دختره بره اگه بره به نیسانگ بگه که همه چیو میدونیم چی
جونکوک : همچین کاری نمیکنه من میرم پیشه ات اینجا رو می سپارم به تو
ادامه دارد ^^^^^
جه چانگ: کاره کی میتونه باشه معلومه که کاره تویه
جیمین: چه میدونم شاید کاره خودت باشه
جه چانگ: هااااا جونکوک داره تهمت میزنه
جونکوک: کافیه پارک جیمین یه دفعه دیگه ازت میپرسم کاره تو بوده یا نه
جیمین: نه کاره من نیست
جونکوک
فکر نکنم که کاره پارک جیمین باشه مطمئنم که کاره یکی دیگست باید بفهمم
جه چانگ: نمیخوای کاری بکنی
جونکوک : جه چانگ بیا بریم
جه چانگ: کجا میخوایم بریم شاید کاره پارک جیمین باشه
جونکوک : گفتم بریم
بدون هیچ حرفی از اونجا رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمته شرکت
رسیدم شرکت از ماشین پیاده شدم و رفتم اتاقم
جه جانگ: کجا داری میری مگه نگفتی که کاره اونه
جونکوک: نه کاره اون نیست
جه چانگ: پس کاره کیه
جونکوک: یه جاسوس تویه شرکت داریم اون به نیسانگ خبر داده که با پارک جیمین شریک شدیم
جه چانگ: کی میتونه باشه این جاسوس احمق
جونکوک: نمیدونم باید پیداش کنیم
خانم کو
پشته در و ایستاده بودم و داشتم به حرفاشون گوش میدادم اونا فهمیدن که جاسوس تویه شرکت هست باید زود از اینجا برم
جونکوک: من میرم پیشه ات مطمئنم از بادیگارد های که پیشش بودن ترسیده
جه چانگ: باشه برو
جونکوک
از صندلیم بلند شدم و رفتم سمته در
خانم کو
همینکه میخواستم از جلوی در برم یهو رئیس درو باز کرد منم خشکم زده بود فقط داشتم نگاش میکردم
جونکوک: داشتی به حرفامون گوش میدادی
خانم کو: نه داشتم رد میشم (با لکنت)
جه چانگ : چیشده خانم کو شما اینجا چیکار میکنید
جونکوک: موشی که تویه شرکت بود رو پیدا کردم
جه چانگ: کیه
جونکوک : خودشه این همون موشه
خانم کو: معذرت میخوام خواهش میکنم منو ببخشد (با گریه)
جونکوک: هی تو موش کثیف بیا اتاقم
خانم کو: ب با باشه( با گریه )
جونکوک: خوب بگو الان باهات چیکار کنیم
خانم کو
زانو زدم جلوی رئیس وو با گریه گفتم
لطفا منو ببخشید من مجبور شدم بخاطر بچم بود لطفا یه من رحم کنید من یه بچه کوچیک دارم (با گریه)
جه چانگ: نمیشه مجازاتت فقط مرگه
اسلحه مو برداشتم و گذاشتم رو سرش
جونکوک: جه چانگ دست نگهدار شاید لازممون شد
خانم کو: منو ببخشید (با گریه)
جونکوک: اگه میخوای بلای سره بچت نیاد پس باید یه نیسانگ بگی که شب بیاد متروکی که دور از اینجاست بهش نمیگی که ما از چیزی خبر داریم فهمیدی (با عصبانیت )
خانم کو : ب بله فهمیدم
جونکوک : حالا از اینجا گمشو
خانم کو: ب با باشه
زود از اتاق رفتم بیرون
جه چانگ : تو الان چیکار گذاشتی دختره بره اگه بره به نیسانگ بگه که همه چیو میدونیم چی
جونکوک : همچین کاری نمیکنه من میرم پیشه ات اینجا رو می سپارم به تو
ادامه دارد ^^^^^
۵.۵k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.