part: 35
یکی از استف ها کیسه یخ اوورد
گذاشت رو گردنم و رو صورتم تا شاید یکم خنکم بشه و با دست دیگش ی پنکه دستی گرفته بود بالا سرم
و بعدش از بک استیج اومدیم بیرون و خبرنگارا دور ماشین جمع شده بودن و بادیگاردا نزاشتن زیاد نزدیکمون بشن و مام سوار ماشین شدیم ایندفعه هم منو سوجین با ی ماشین برمیگشتیم خوابگاه
سرمو تکیه دادم به صندلی و گوشیمو از کوله ام دراووردم و روشنش کردم که دیدم کلی پیام برام اومده از بین اون پیام چشمم به گروه چت سه نفرمون افتاد که پیام اومده بود سریع رفتم چکشون کردم که بچه ها نوشته بودن که کمپانی مخالفتی نداره و فردا بریم
منم اوکیو دادم و قرار شد فردا ساعت2بعدازظهر بریم چون یکم طول میکشید تا برسیم بوسان
بعدم گوشیمو خاموش کردم
***
بوسان و ساحل های صخره ای که از توی جاده شاهدشون بودیم از زیباترین مناظری بودن که تو عمرم دیدم
هرکی به این محل میرسید صدرصد هر اتفاق بدی که توی زندگیش رخ داده بودو فراموش میکرد.
سه تامون مشغول خوردن خوراکی بودیم و از پنجره ماشین فضای بیرون رو نگا میکردیم
اونوو: نمیدونستم بوسان انقد جای خوبیه
هانا: ارع خیلی خوبه
مونبین: چن بار اینجا کنسرت داشتیم ولی وقت نمیشد بریم بگردیم
هانا: واسه کنسرت که هر قبرستونی که بگن بدون چون و چرا باید بری
اونوو: ارع ادمو روانی میکنن
بعد گذشت زمان کوتاهی به خونه ای کع منیجر هامون برامون ردیف کرده بودن رسیدیم خونه های زیادی اطرافش نبود
و این برای ما خیلی خوب بود
با صدای راننده از رسیدن به خونه مورد نظر خبر دار شدیم
_رسیدیم
کوله امو رو شونم انداختم و زودتر از اونا از ماشین پیاده شدم و به محیط زیبای روبه روم خیره شدم
وقتی اونا هم پیاده شدن مث من همینطور خیره شدن به فضای زیبای اطرافمون
با صدای راننده که صدامون زد دست از نگا کردن برداشتیم
_این کلید خونه
ازش گرفتمش
هانا: ممنونم
مثلا الان باید راحت باشیم بدون بادیگارد ولی نمیشد واسه امنیتمون بادیگاردا هم باهامون اومدن
در خونه رو باز کردم و سه تامون رفتیم داخل و کفشامونو دراووردیم و وارد سالن شدیم
اونوو: ووووا چقد باحاله اینجا
هانا: انتظار نداشتم کمپانیا همچین جای خوبی انتخاب کنن
بعد قرار دادن وسایلمون داخل اتاق ها به طرف ساحل حرکت کردیم
دور نبود و نیازی به ماشین نداشتیم
وقتی رسیدیم از یطرف خوشحال بودم از یطرفم داشتم از تعجب شاخ درمیووردم
هیچکس اونجا نبود تو این ساحل هیچکس نبود بجز ما سه نفر
اونوو سوالی که ذهن منو درگیر کرده رو به زبون اوورد
اونوو: چرا اینجا انقد خلوته
هانا: فک میکردم خیلی شلوغ باشه
مونبین: من اجارش کردم
هانا، اونوو: چیییی
هانا: همه چیز اجاره ای دیدم ولی ندیدم ساحل اجاره کنن
مث همیشش ی لبخند دلنشین زد و جواب سوال منو داد
_من از شهردار این شهر این ساحلو واسه چن ساعت اجاره کردم
اونوو: الکی میگی
معلوم بود از چهره های متعجبمون خوشش اومده با همون خندش ادامه داد
_شوخی کردم این ساعتا ساحل خیلی خلوته واسه همین گفتم اینموقع بیایم
گوشیشو دراوورد و مشغول فیلم گرفتن شد منو اونوو هم رفتیم داخل دریا
من نرفتم داخل اب ولی اونوو با همون لباسایی که تنش بود کامل رف تو اب سر تا پاش خیس شده بود
موج های دریا به پاهام میخوردن و میتونستم بفهمم که چقد سرده بین داشتن از ما فیلم میگرف
گذاشت رو گردنم و رو صورتم تا شاید یکم خنکم بشه و با دست دیگش ی پنکه دستی گرفته بود بالا سرم
و بعدش از بک استیج اومدیم بیرون و خبرنگارا دور ماشین جمع شده بودن و بادیگاردا نزاشتن زیاد نزدیکمون بشن و مام سوار ماشین شدیم ایندفعه هم منو سوجین با ی ماشین برمیگشتیم خوابگاه
سرمو تکیه دادم به صندلی و گوشیمو از کوله ام دراووردم و روشنش کردم که دیدم کلی پیام برام اومده از بین اون پیام چشمم به گروه چت سه نفرمون افتاد که پیام اومده بود سریع رفتم چکشون کردم که بچه ها نوشته بودن که کمپانی مخالفتی نداره و فردا بریم
منم اوکیو دادم و قرار شد فردا ساعت2بعدازظهر بریم چون یکم طول میکشید تا برسیم بوسان
بعدم گوشیمو خاموش کردم
***
بوسان و ساحل های صخره ای که از توی جاده شاهدشون بودیم از زیباترین مناظری بودن که تو عمرم دیدم
هرکی به این محل میرسید صدرصد هر اتفاق بدی که توی زندگیش رخ داده بودو فراموش میکرد.
سه تامون مشغول خوردن خوراکی بودیم و از پنجره ماشین فضای بیرون رو نگا میکردیم
اونوو: نمیدونستم بوسان انقد جای خوبیه
هانا: ارع خیلی خوبه
مونبین: چن بار اینجا کنسرت داشتیم ولی وقت نمیشد بریم بگردیم
هانا: واسه کنسرت که هر قبرستونی که بگن بدون چون و چرا باید بری
اونوو: ارع ادمو روانی میکنن
بعد گذشت زمان کوتاهی به خونه ای کع منیجر هامون برامون ردیف کرده بودن رسیدیم خونه های زیادی اطرافش نبود
و این برای ما خیلی خوب بود
با صدای راننده از رسیدن به خونه مورد نظر خبر دار شدیم
_رسیدیم
کوله امو رو شونم انداختم و زودتر از اونا از ماشین پیاده شدم و به محیط زیبای روبه روم خیره شدم
وقتی اونا هم پیاده شدن مث من همینطور خیره شدن به فضای زیبای اطرافمون
با صدای راننده که صدامون زد دست از نگا کردن برداشتیم
_این کلید خونه
ازش گرفتمش
هانا: ممنونم
مثلا الان باید راحت باشیم بدون بادیگارد ولی نمیشد واسه امنیتمون بادیگاردا هم باهامون اومدن
در خونه رو باز کردم و سه تامون رفتیم داخل و کفشامونو دراووردیم و وارد سالن شدیم
اونوو: ووووا چقد باحاله اینجا
هانا: انتظار نداشتم کمپانیا همچین جای خوبی انتخاب کنن
بعد قرار دادن وسایلمون داخل اتاق ها به طرف ساحل حرکت کردیم
دور نبود و نیازی به ماشین نداشتیم
وقتی رسیدیم از یطرف خوشحال بودم از یطرفم داشتم از تعجب شاخ درمیووردم
هیچکس اونجا نبود تو این ساحل هیچکس نبود بجز ما سه نفر
اونوو سوالی که ذهن منو درگیر کرده رو به زبون اوورد
اونوو: چرا اینجا انقد خلوته
هانا: فک میکردم خیلی شلوغ باشه
مونبین: من اجارش کردم
هانا، اونوو: چیییی
هانا: همه چیز اجاره ای دیدم ولی ندیدم ساحل اجاره کنن
مث همیشش ی لبخند دلنشین زد و جواب سوال منو داد
_من از شهردار این شهر این ساحلو واسه چن ساعت اجاره کردم
اونوو: الکی میگی
معلوم بود از چهره های متعجبمون خوشش اومده با همون خندش ادامه داد
_شوخی کردم این ساعتا ساحل خیلی خلوته واسه همین گفتم اینموقع بیایم
گوشیشو دراوورد و مشغول فیلم گرفتن شد منو اونوو هم رفتیم داخل دریا
من نرفتم داخل اب ولی اونوو با همون لباسایی که تنش بود کامل رف تو اب سر تا پاش خیس شده بود
موج های دریا به پاهام میخوردن و میتونستم بفهمم که چقد سرده بین داشتن از ما فیلم میگرف
۷.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.