پارت دهم
از حیاط که گذشتم وارد خونه شدم خونمون دوبلکسه اشپز خونه و حال پذیرایی پایین پایین و اتاقا همه بالان تو حال کسی نبود رفتم طرف اشپز خونه مامان پشتش به من بود هنوز متوجه اومدنم نشده بود پاوچین پاورچین رفتم از پشت بغلش کردم :سلام برمامان گل خودم حالت چه طوره ؟؟؟
هییییی بلندی کشید و با صدای لرزون گفت :وای دختر تو ادم نمیشی چرا یه هویی میای یه اهمی یه اوهومی چیزی ظهرترکم کردی.
وقتی صداشو شنیدم شک کردم برشگردوندم طرف خودم دستمو دوطرف صورتش گذاشتم و گفتم :مامان جان باز چی شده چرا گریه کردی عزیز من بازم رفتی اتاق داداش رو تمیز کردی ؟؟اره؟؟
مامان دوباره اشک ریخت, بغلش کردم.
من:مادر من چرا این کارو با خودت میکنی ؟؟!!
مامان :نفس مادر خوب فردا تولدشه نمیشد که اتاقش خاکی باشه.
من:مامان جان گلم نگو که دوباره میخوای براش تولد بگیری ؟؟دورت بگردن نکن این جوری با خودت تا نکن.
مامان :شاید روزی برگرده نمیخوام اتاقش خاکی باشه.
من:باشه عزیز دلم برو بالا استراحت کن من بقیه کارارو میکنم.
مامان سرشو به عنوان باشه تکون داد و داشت میرفت بالا که طرف من و گفت :
مامان:راستی چرا امروز زود اومدی مگه دوتا کلاس نداشتی ؟؟
من :اممممم …………………………
#پست_جدید #فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
هییییی بلندی کشید و با صدای لرزون گفت :وای دختر تو ادم نمیشی چرا یه هویی میای یه اهمی یه اوهومی چیزی ظهرترکم کردی.
وقتی صداشو شنیدم شک کردم برشگردوندم طرف خودم دستمو دوطرف صورتش گذاشتم و گفتم :مامان جان باز چی شده چرا گریه کردی عزیز من بازم رفتی اتاق داداش رو تمیز کردی ؟؟اره؟؟
مامان دوباره اشک ریخت, بغلش کردم.
من:مادر من چرا این کارو با خودت میکنی ؟؟!!
مامان :نفس مادر خوب فردا تولدشه نمیشد که اتاقش خاکی باشه.
من:مامان جان گلم نگو که دوباره میخوای براش تولد بگیری ؟؟دورت بگردن نکن این جوری با خودت تا نکن.
مامان :شاید روزی برگرده نمیخوام اتاقش خاکی باشه.
من:باشه عزیز دلم برو بالا استراحت کن من بقیه کارارو میکنم.
مامان سرشو به عنوان باشه تکون داد و داشت میرفت بالا که طرف من و گفت :
مامان:راستی چرا امروز زود اومدی مگه دوتا کلاس نداشتی ؟؟
من :اممممم …………………………
#پست_جدید #فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
۴.۰k
۰۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.