PART 24
♡My Wrong♡
ویوی کوک
وقتی پشت در منتظر بود یونا اومد
سمتم گفت که
سوهو از پارتنرم در خواست رابطه کرده
و اون هم قبول گرده و برای پیچوندن من رو بازی دادن
اومدم برم که جلوم رو یونا گرفت و گفت:
اون یه هر*زس ولش کن
جونگکوک یونا رو از عصبانیت بوسید
(دلیلش رو میگم بعد )
و وقتی حواسش نبود ازت رفت
(حالا فهمیدید اون فرد کی بود و چرا یهو یه نفر رو می بوسید 😉)
ویوی تهیونگ
(بچه ها اینجا قبل اومدن سوهو و حرفش به ا/ت بعد یعنی الان تهیونگ و جیمین و جونگ کوک دارن باهم حرف میزنن
ویوی تهیونگ
×بچه ها من برم سوجو بر دارم
_اوکی
■باشه برو
تهیونگ رفت سوجو برداشت و داشت برمیگشت که از کنار ا/ت و سوهو رد شد
و صداشون رو شنید و همچنین گوش تیز کرد و صدای یونا و جونگکوک رو شنید
تهیونگ همهی اتفاقات رو میدونست
ولی چیزی نگفت
کوک که از دست ا/ت و ا/ت که از دست کوک ناراحت بودن هیچی نگفتن باهم
(بچه ها چون ا/ت اون. موقع پیش شوگا بود جونگکوک فکر کرد داره اهم اهم میکنه 🥺🥺🥺🥺
سوار ماشین میشن که
(ساعت ۳نیم بود و ۲ ساعت وقت راه بودن
سافت ۵ نیم رسیدین )
ویوی کوک
از ماشین پیاده شدم و وارد عمارت شدم لیا هم پشت سرم برگشتم سمتش و بهش گفتم :
_ بیا اوتاقم (با جذبه )
+ (سکوت کرده )
جونگکوک رفت اوتاقش
جونگکوک تو مغزش : من بردمش به عنوان پارتنر ولی اون رفته دنبال جن*ده بازی 😡
دارم براش
ویوی ا/ت
رفتم تو اوتاقش دنبالش
رفت و کتش رو در آورد و نشست
رو تخت و دستش رو بهم قفل کرد و سرش رو گزاشت رو دستش
من هم پشت در بسته ایستاده بودم جلوش ترسیده بودم که سرش رو آورد بالای و گفت
_ ت......
****************************
چقدر خوب شد نه خودم موندم 😂😂
ببخشید دیر شد مهمون داشتیم
ویوی کوک
وقتی پشت در منتظر بود یونا اومد
سمتم گفت که
سوهو از پارتنرم در خواست رابطه کرده
و اون هم قبول گرده و برای پیچوندن من رو بازی دادن
اومدم برم که جلوم رو یونا گرفت و گفت:
اون یه هر*زس ولش کن
جونگکوک یونا رو از عصبانیت بوسید
(دلیلش رو میگم بعد )
و وقتی حواسش نبود ازت رفت
(حالا فهمیدید اون فرد کی بود و چرا یهو یه نفر رو می بوسید 😉)
ویوی تهیونگ
(بچه ها اینجا قبل اومدن سوهو و حرفش به ا/ت بعد یعنی الان تهیونگ و جیمین و جونگ کوک دارن باهم حرف میزنن
ویوی تهیونگ
×بچه ها من برم سوجو بر دارم
_اوکی
■باشه برو
تهیونگ رفت سوجو برداشت و داشت برمیگشت که از کنار ا/ت و سوهو رد شد
و صداشون رو شنید و همچنین گوش تیز کرد و صدای یونا و جونگکوک رو شنید
تهیونگ همهی اتفاقات رو میدونست
ولی چیزی نگفت
کوک که از دست ا/ت و ا/ت که از دست کوک ناراحت بودن هیچی نگفتن باهم
(بچه ها چون ا/ت اون. موقع پیش شوگا بود جونگکوک فکر کرد داره اهم اهم میکنه 🥺🥺🥺🥺
سوار ماشین میشن که
(ساعت ۳نیم بود و ۲ ساعت وقت راه بودن
سافت ۵ نیم رسیدین )
ویوی کوک
از ماشین پیاده شدم و وارد عمارت شدم لیا هم پشت سرم برگشتم سمتش و بهش گفتم :
_ بیا اوتاقم (با جذبه )
+ (سکوت کرده )
جونگکوک رفت اوتاقش
جونگکوک تو مغزش : من بردمش به عنوان پارتنر ولی اون رفته دنبال جن*ده بازی 😡
دارم براش
ویوی ا/ت
رفتم تو اوتاقش دنبالش
رفت و کتش رو در آورد و نشست
رو تخت و دستش رو بهم قفل کرد و سرش رو گزاشت رو دستش
من هم پشت در بسته ایستاده بودم جلوش ترسیده بودم که سرش رو آورد بالای و گفت
_ ت......
****************************
چقدر خوب شد نه خودم موندم 😂😂
ببخشید دیر شد مهمون داشتیم
۳.۳k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.