پارت اخر
_چی
+گفتم اگه بچه واسه خودت باشه چی(بلند)
_ها(تعجب).... ولی نا که کلا دوبار خوابیدیم
+هی ارباب این دختر دختره خودته خوده لعنتیته اگه هم الان میخوای اونو از من جدا کنی باید بگم همونموقع یه تیرم تو سره من خواای کن خب(بغض و بلند)
جیمین اروم میاد پایین و رو به روی ا/ت قرار میگیره
_میخوام مطمئن بشم... از کجا معلوم پدرش منم
+همم من قبل از موقعی که از این عمارت بزنم بیرون این جنین تو بدنم در حال رشد بوده توقع نداری که وقتی بچم تو شکمم بهش آسیب بزنم... ببینش حتی موقع خندیدن هم چشاش مثل تو میشه
_(بغض)
حرفاش جز واقعیت چیز بیشتری نبود اون دخترک نازو بقل کردم پس پس اون حس قشنگه پدرونه این بود هااا بوی خیلی خوبی میداد ترکیبی از آرامش و زیبایی کامل بود یه نگاه به ا/ت کردم چشاش پره اشک بود و تلاش زیادی برای گریه نکردن میکرد به لحظه به روز هایی که بهش فکر میکردم افتادم الان که اون اینجا بود به جز اون یه فرشته کوچولو هم آورده بود پیشم شاید همه ی اینا نشونه بود تا پیشه هم برگردیم ها تمام شجاعتمو جمع کردم و گفتم
_ای.نجا بمون
+چ.چی برو بابا (بچه رو ازش گرفت) خدافظ
_ا/ت... لطفا من من متوجه حسایی بهت شدم خب میدونی.... دوست دارم باور کن پیشم بمون بزار پدره خوبی واسه آیت کوچولو بشن همینطور ام همسره خوبی برای تو
+(سکوت)
_نظرت چیه
+قول میدی خالص باشه عشقت
_قوله قول
+باش
_یوهوووو.
راوی: پدر کوچولومون ا/ت رو در آغوش میگیره و حرف های عاشقانه قشنگی به هم میزنن که قند در دله ا/ت آب میکنه اون دوتا بعد ها متوجه میشن که چقدر به وجود همدیگه احتیاج دارن اونها بجز پرستیدن عشقشون یک وظیفه ی جدید دارن مراقبت از میلی کوچولو پس با بقل گرفتنه پاره تنشون به خوابه عمیقی فرو میرن
راستی همه ی داستانا نباید با بوسه عاشقانه اول ازدواجشون شروع بشه شروع زندگیه این دو با طفله تازه به دنیا اومده شروع شد یک نشونه قشنگ باید قدر این نشونه ها رو دونست مگه نه کی میدونه اگه میلی کوچولو نبود نمیتونست به این شغل بیاد دیدار دومی با عشق دست نیافتنیش داشته باشه...
این فیک هم تموم شد خوشحال میشم نظراتون رو بگین اگه خوب با بد شده🤗❤️❤️
+گفتم اگه بچه واسه خودت باشه چی(بلند)
_ها(تعجب).... ولی نا که کلا دوبار خوابیدیم
+هی ارباب این دختر دختره خودته خوده لعنتیته اگه هم الان میخوای اونو از من جدا کنی باید بگم همونموقع یه تیرم تو سره من خواای کن خب(بغض و بلند)
جیمین اروم میاد پایین و رو به روی ا/ت قرار میگیره
_میخوام مطمئن بشم... از کجا معلوم پدرش منم
+همم من قبل از موقعی که از این عمارت بزنم بیرون این جنین تو بدنم در حال رشد بوده توقع نداری که وقتی بچم تو شکمم بهش آسیب بزنم... ببینش حتی موقع خندیدن هم چشاش مثل تو میشه
_(بغض)
حرفاش جز واقعیت چیز بیشتری نبود اون دخترک نازو بقل کردم پس پس اون حس قشنگه پدرونه این بود هااا بوی خیلی خوبی میداد ترکیبی از آرامش و زیبایی کامل بود یه نگاه به ا/ت کردم چشاش پره اشک بود و تلاش زیادی برای گریه نکردن میکرد به لحظه به روز هایی که بهش فکر میکردم افتادم الان که اون اینجا بود به جز اون یه فرشته کوچولو هم آورده بود پیشم شاید همه ی اینا نشونه بود تا پیشه هم برگردیم ها تمام شجاعتمو جمع کردم و گفتم
_ای.نجا بمون
+چ.چی برو بابا (بچه رو ازش گرفت) خدافظ
_ا/ت... لطفا من من متوجه حسایی بهت شدم خب میدونی.... دوست دارم باور کن پیشم بمون بزار پدره خوبی واسه آیت کوچولو بشن همینطور ام همسره خوبی برای تو
+(سکوت)
_نظرت چیه
+قول میدی خالص باشه عشقت
_قوله قول
+باش
_یوهوووو.
راوی: پدر کوچولومون ا/ت رو در آغوش میگیره و حرف های عاشقانه قشنگی به هم میزنن که قند در دله ا/ت آب میکنه اون دوتا بعد ها متوجه میشن که چقدر به وجود همدیگه احتیاج دارن اونها بجز پرستیدن عشقشون یک وظیفه ی جدید دارن مراقبت از میلی کوچولو پس با بقل گرفتنه پاره تنشون به خوابه عمیقی فرو میرن
راستی همه ی داستانا نباید با بوسه عاشقانه اول ازدواجشون شروع بشه شروع زندگیه این دو با طفله تازه به دنیا اومده شروع شد یک نشونه قشنگ باید قدر این نشونه ها رو دونست مگه نه کی میدونه اگه میلی کوچولو نبود نمیتونست به این شغل بیاد دیدار دومی با عشق دست نیافتنیش داشته باشه...
این فیک هم تموم شد خوشحال میشم نظراتون رو بگین اگه خوب با بد شده🤗❤️❤️
۲۷.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.