پارت ۱
*ویو ات*
دوباره یه روز دیگه و من در این مدرسه ی کوفتی هوففففف اصلا نمیفهمم این معلم علوم چی میگه آخه😐 البته ناگفته نباشه اصلا نمیخوامم بفهمم
به هر حال الان زنگ آخره و بعدش بلاخره میتونم راحت شم
داشتم همینجوری با خودم توی ذهنم حرف میزدم که اون معلم عوضییی گفت
معلم:خوب بچه ها لطفا یه لحظه صبر کنید آقا مدیر با من کاری دارن لطفا تا وقتی بیرون هستم شلوغ نکنین و لطفا از کلاس نرین بیرون مخصوصا شما ات خانم
وای خدایاااا یجوری بزنمش صدا صگ بده
ات:چشم استاد
و رفت آخيش راحت شدما
داشتم با صندلیم بازی میکردم که یه دفعه نمیدونم چی شد نزدیک بود بیوفتم چشمامو بستم ترسیده بودم که انگار یچیزی خورد به صندلیم و چند ثانیه چشمام بسته بود که گفتم
ات:یااا چرا نمیوفتممم؟
جونگ کوک: چون من نمیخوام
چشمامو باز کردم دیدم این پسره از پشت با پاش صندلیمو گرفته
صندلیمو درست کردم چشمامون بهم خیره شده بود که کلاس تموم شد سریع کیفمو برداشتم و زدم بیرون
دوباره یه روز دیگه و من در این مدرسه ی کوفتی هوففففف اصلا نمیفهمم این معلم علوم چی میگه آخه😐 البته ناگفته نباشه اصلا نمیخوامم بفهمم
به هر حال الان زنگ آخره و بعدش بلاخره میتونم راحت شم
داشتم همینجوری با خودم توی ذهنم حرف میزدم که اون معلم عوضییی گفت
معلم:خوب بچه ها لطفا یه لحظه صبر کنید آقا مدیر با من کاری دارن لطفا تا وقتی بیرون هستم شلوغ نکنین و لطفا از کلاس نرین بیرون مخصوصا شما ات خانم
وای خدایاااا یجوری بزنمش صدا صگ بده
ات:چشم استاد
و رفت آخيش راحت شدما
داشتم با صندلیم بازی میکردم که یه دفعه نمیدونم چی شد نزدیک بود بیوفتم چشمامو بستم ترسیده بودم که انگار یچیزی خورد به صندلیم و چند ثانیه چشمام بسته بود که گفتم
ات:یااا چرا نمیوفتممم؟
جونگ کوک: چون من نمیخوام
چشمامو باز کردم دیدم این پسره از پشت با پاش صندلیمو گرفته
صندلیمو درست کردم چشمامون بهم خیره شده بود که کلاس تموم شد سریع کیفمو برداشتم و زدم بیرون
۲.۵k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.