پارت دو فیک گیتار زدن بی صدا
پارت دو
یونگی اعصبنی تر از هر موقعی بود واقعا نمیتونست بپذیره ا/ت با کسی رفته باشه بیرون و به اون نگفته باشه چه برسه به اینکه بخواد خیانت کنه تا صدای پیامک گوشیش اومد و چند تا عکس از ا/ت با یه پسری تو پارک و خیابون و کافی شاپ اومد اولین چیز که به ذهنش رشید اینه که اینا فوتوشاپن و یکی داره بازیش میده ولی با دقت که نگاه کرد دید واقعیه ولی آخه چرا واقعا اعصبانی و ا/ت که تو کل این مدت صورتش شبیه یه علامت سوال بود بعد که دید یونگی اینقدر عصبانیه رفت سمت یونگی که ببینه چیشده که یهو شوگا زد تو گوش ا/ت واقعا نمیشد باور کرد شوگایی که تا حالا بهش از گل نازک تر نگفته بود
از زبان ا/ت
داشتم میرفتم سمت شوگا که یکدفعه با ضربه ای که به گوشم وارد شد روی زمین افتادم و حالا داشتم مثل ابر بهار اشک میریختم باورم نمیشد شک کردم واقعا این کسی که جلوی چشم منه شوگا بود باید چیکار میکردم اخه مگه چی شده بود که یهو صفحه گوشیش رو گرفت جلوم و با صدای خیلی بلند سرم داد زد
_این کیه کنارت هااااااا جواب منو بده تو چرا رفتی بیرون بدون اینکه من بدونم اونم با یه پسر
+.....هق هق بزار برات توضیح بدم تو خودت میدونی که من یه برادر دارم که توکیو زندگی میکنه اون دیشب اومد سئول برای همین امروز باش رفتم بیرون و اینکه به تو نگفته بخاطر این بود که میدونستم بهم اجازه نمیدی و دیگه سر من داد نزن
جمله آخر رو داد زد
و حالا شوگا هم داشت گریه میکرد
_اخه نگفتی اگه یه بلایی سرت بیاد من چیکار کنم اصلا کی امروز تعقیب بتون کرد این مرتیکه که زنگ زد کی بود
+من نمیدونم ولی مدتی کا بیرون بودم خیلی حواسم بود و کسی ما رو تعقیب نمیکرد
یونگی جلوی ا/ت که روی زمین نشسته بود نشست و بقلش کرد
_معذرت میخوام لطفا دیگه گریه نکن
ا/ت با دستش اشکاش رو پاک کرد
+باشه راستی تعریف کن امروز چیشد جلسه خوب پیشرفت
_خب اره .............
سلام امید وارم که تا الان خوشتون اومده باشه
لطفا حمایت کنین و با لایک و کامنت هاتون باعث بشید من انرژی بیشتری برای نوشتن ادامه داستان داشته باشم
۲ کامنت و ۶ تا لایک برای پارت بعد پلیز
یونگی اعصبنی تر از هر موقعی بود واقعا نمیتونست بپذیره ا/ت با کسی رفته باشه بیرون و به اون نگفته باشه چه برسه به اینکه بخواد خیانت کنه تا صدای پیامک گوشیش اومد و چند تا عکس از ا/ت با یه پسری تو پارک و خیابون و کافی شاپ اومد اولین چیز که به ذهنش رشید اینه که اینا فوتوشاپن و یکی داره بازیش میده ولی با دقت که نگاه کرد دید واقعیه ولی آخه چرا واقعا اعصبانی و ا/ت که تو کل این مدت صورتش شبیه یه علامت سوال بود بعد که دید یونگی اینقدر عصبانیه رفت سمت یونگی که ببینه چیشده که یهو شوگا زد تو گوش ا/ت واقعا نمیشد باور کرد شوگایی که تا حالا بهش از گل نازک تر نگفته بود
از زبان ا/ت
داشتم میرفتم سمت شوگا که یکدفعه با ضربه ای که به گوشم وارد شد روی زمین افتادم و حالا داشتم مثل ابر بهار اشک میریختم باورم نمیشد شک کردم واقعا این کسی که جلوی چشم منه شوگا بود باید چیکار میکردم اخه مگه چی شده بود که یهو صفحه گوشیش رو گرفت جلوم و با صدای خیلی بلند سرم داد زد
_این کیه کنارت هااااااا جواب منو بده تو چرا رفتی بیرون بدون اینکه من بدونم اونم با یه پسر
+.....هق هق بزار برات توضیح بدم تو خودت میدونی که من یه برادر دارم که توکیو زندگی میکنه اون دیشب اومد سئول برای همین امروز باش رفتم بیرون و اینکه به تو نگفته بخاطر این بود که میدونستم بهم اجازه نمیدی و دیگه سر من داد نزن
جمله آخر رو داد زد
و حالا شوگا هم داشت گریه میکرد
_اخه نگفتی اگه یه بلایی سرت بیاد من چیکار کنم اصلا کی امروز تعقیب بتون کرد این مرتیکه که زنگ زد کی بود
+من نمیدونم ولی مدتی کا بیرون بودم خیلی حواسم بود و کسی ما رو تعقیب نمیکرد
یونگی جلوی ا/ت که روی زمین نشسته بود نشست و بقلش کرد
_معذرت میخوام لطفا دیگه گریه نکن
ا/ت با دستش اشکاش رو پاک کرد
+باشه راستی تعریف کن امروز چیشد جلسه خوب پیشرفت
_خب اره .............
سلام امید وارم که تا الان خوشتون اومده باشه
لطفا حمایت کنین و با لایک و کامنت هاتون باعث بشید من انرژی بیشتری برای نوشتن ادامه داستان داشته باشم
۲ کامنت و ۶ تا لایک برای پارت بعد پلیز
۹.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.