(پارت۲۵)
(پارت۲۵)
ات: اول شام میخوریم بعدشم همین الان ک نمیشه ما هنوز ازدواج نکردیم
کوک: خب عزیزم فردا ازدواج میکنیم
ات: ااا کوک باشه باشه بیا بریم شام بخوریم
کوک: باشه عزیزم
(رفتن شام خوردن)(موقعیت: روی تخت راز کشیده بودن)
(کوک ات رو بغل کرد و دوباره دم گوش ات گفت)
کوک: من بچه میخام(اروم)
ات: یااااا کوککککک بس کن(داد)
کوک: عههه چرا داد میزنی حالا باشه
(کوک ات صاف کرد و روش خیمه زد)
کوک: رو حرف ددیت حرف میزنی؟؟
ات: چ... چی کار میکنی
کوک: دارم میگم بچه میخام پس نمیتونی مخالفت کنی
ات: یاااا بس کنن
(کوک لبشو چسبوند ب لب ات وشروع کرد بوسیدن ات)
(ات ناخاسته همراهی میکرد)
کوک: اومم عزیزم دوسش داری
ات: ددی بیشتر میخام
کوک: چشم جوجه
(همین طوری همو میبوسیدن)
(چند مین گذشت و جفتشون لخت بودن کوک وارد ات کرد و محکم توش میکوبید)
ات: عاححح عاییی
کوک: اومم فاک(لذت)
ات: عاححح عایی د... ددی
کوک: اومم جونم
ات: م... محکمتر عاححححح
کوک: چشم جوجه
(ات کام کرد و یکم بعدش کوک کام کرد. کامشو ریخت توی ات)
ات: عاحح د... ددی نریزش توم عایی
کوک: هیشششش
(خابیدن)
(پرش صبح)
(حمایت کنیدددددد)
ات: اول شام میخوریم بعدشم همین الان ک نمیشه ما هنوز ازدواج نکردیم
کوک: خب عزیزم فردا ازدواج میکنیم
ات: ااا کوک باشه باشه بیا بریم شام بخوریم
کوک: باشه عزیزم
(رفتن شام خوردن)(موقعیت: روی تخت راز کشیده بودن)
(کوک ات رو بغل کرد و دوباره دم گوش ات گفت)
کوک: من بچه میخام(اروم)
ات: یااااا کوککککک بس کن(داد)
کوک: عههه چرا داد میزنی حالا باشه
(کوک ات صاف کرد و روش خیمه زد)
کوک: رو حرف ددیت حرف میزنی؟؟
ات: چ... چی کار میکنی
کوک: دارم میگم بچه میخام پس نمیتونی مخالفت کنی
ات: یاااا بس کنن
(کوک لبشو چسبوند ب لب ات وشروع کرد بوسیدن ات)
(ات ناخاسته همراهی میکرد)
کوک: اومم عزیزم دوسش داری
ات: ددی بیشتر میخام
کوک: چشم جوجه
(همین طوری همو میبوسیدن)
(چند مین گذشت و جفتشون لخت بودن کوک وارد ات کرد و محکم توش میکوبید)
ات: عاححح عاییی
کوک: اومم فاک(لذت)
ات: عاححح عایی د... ددی
کوک: اومم جونم
ات: م... محکمتر عاححححح
کوک: چشم جوجه
(ات کام کرد و یکم بعدش کوک کام کرد. کامشو ریخت توی ات)
ات: عاحح د... ددی نریزش توم عایی
کوک: هیشششش
(خابیدن)
(پرش صبح)
(حمایت کنیدددددد)
۱۵.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.