فروختن پارت⁵↓
فروختن پارت⁵↓
ویو ا/ت
یه لبخند زدم
دستشو دور کمرم حلقه کرد
-خـــب
+خب
-انگار شرطو یادت رفته
+نه یادم نرفته
-خب الان بهترین موقع است!
+الان؟!
چشماش روی لبام بود
بخاطر دیدن مادرم مجبور بودم پس لبامو به لباش نزدیک کردم
لباشو رو لبام گذاشت آروم بوسیدم
خودمو عقب کشیدم و بهش نگا کردم
+چیه
-فک نمیکنی خیلی کوتاه بود
+بریم پیش مامانم
-باشه...ولی شب نمیتونی فرار کنی
+چی یعنی میخوای انجامش بدی؟!
گونمو بوسید و آروم در گوشم گفت آره
لباسامو عوض کردم (اس دو) و راه افتادیم
رسیدیم بیمارستان سوار آسانسور شدیم
ویو لیسا
ویش مامان توی اتاق بودم که بابام اومد تو همه چیزو در مورد ا/ت بهمون گفت
°یعنی واقعا ا/ت رو فروختی
~عزیزم مجبور بودم برای عملا به پول احتیاج داشتم وگرنه حالت خوب نمیشد و دکترت هم گفت دیگه خطری نیست تو خوب شدی
°اره ولی دخترم پیشم نیست
ویو لیسا
همینجوری مشغول حرف زدن بودیم که در باز شد
ویو ا/ت
با یه دسته گل که کوک خریده بود وارد اتاق شدم و با ذوق گفتم
+سلاااممم
^آبجیییی
رفتم و بغل کردم
~دخترم
بدون توجه به پدرم رفتم و مامانم رو بغل کردم
°خیلی دلم برات تنگ شده بود
+منم همینطور حالت خوبه
°اره بهترم...فک کردم دیگه نمیبینمت
+منم...کوک اجازه داد بیام
°کوک...
بهش نگا کرد
°تو کوکی درسته ؟
خم شد
-سلام
ویو کوک
°بیا اینجا
رفتم و کنار تخت نشستم
°ببین من دخترمو با بیچارگی بزرگ کردم و تو انقد راحت بدستش آوردی اونم بخاطر...
به نامگ نگاه کرد
-راستش آقای نامگ مجبور بود بخاطر شما
+میشه این بحث و تموم کنید
بلند شدم و رفتم کنار ا/ت وایسادم
~نمیخوای باباتو بغل کنی؟!
ویو ا/ت
سرمو پایین انداختم که کوچ دستشو دور کمرم حلقه کرد
-بهتر بری پیش پدرت چون اون کاری نکرده
+اما..
-نزدیکم شد و در گوشم گفت
-نمیخوای که تنبیه شی
+هیششش
-پس برو
رفتم کنار بابام
~ببخشید
همو بغل کردیم که یهو لیسا گفت
^هییی منو یادتون رفت
~بیا اینجا فندق
تا ساعت ۱۱ اونجا بودیم
برگشتیم خونه
+ممنون
-برای...
+اینکه رفتیم پیش مامانم
-نیازی به تشکر نیست...فقط باید یکاری انجام بدی
+چه کاری...نکنه...
-نکنه چی
+تو منظورمو میفهمی
-خب اره منظورم همون کاره س
+میشه انجامش ندیم
دستشو روی گونه ام کشید و ابروهایش رو بالا انداخت
+آخه من خستم
-پس من شروع میکنم
خواستم که در برم که دستمو گرفت و انداخت روی تخت روم خیمه زد
-انگار حرفمو فراموش کردی...میخوای تنبیه شی؟!
+نههه
-پس همکاری کن
لباشو گذاشت رو لبام و شروع کرد به بوسیدنم
(من موندم آخه این چه نوع ابراز علاقه ایه🤢🤮)
ویو ا/ت
یه لبخند زدم
دستشو دور کمرم حلقه کرد
-خـــب
+خب
-انگار شرطو یادت رفته
+نه یادم نرفته
-خب الان بهترین موقع است!
+الان؟!
چشماش روی لبام بود
بخاطر دیدن مادرم مجبور بودم پس لبامو به لباش نزدیک کردم
لباشو رو لبام گذاشت آروم بوسیدم
خودمو عقب کشیدم و بهش نگا کردم
+چیه
-فک نمیکنی خیلی کوتاه بود
+بریم پیش مامانم
-باشه...ولی شب نمیتونی فرار کنی
+چی یعنی میخوای انجامش بدی؟!
گونمو بوسید و آروم در گوشم گفت آره
لباسامو عوض کردم (اس دو) و راه افتادیم
رسیدیم بیمارستان سوار آسانسور شدیم
ویو لیسا
ویش مامان توی اتاق بودم که بابام اومد تو همه چیزو در مورد ا/ت بهمون گفت
°یعنی واقعا ا/ت رو فروختی
~عزیزم مجبور بودم برای عملا به پول احتیاج داشتم وگرنه حالت خوب نمیشد و دکترت هم گفت دیگه خطری نیست تو خوب شدی
°اره ولی دخترم پیشم نیست
ویو لیسا
همینجوری مشغول حرف زدن بودیم که در باز شد
ویو ا/ت
با یه دسته گل که کوک خریده بود وارد اتاق شدم و با ذوق گفتم
+سلاااممم
^آبجیییی
رفتم و بغل کردم
~دخترم
بدون توجه به پدرم رفتم و مامانم رو بغل کردم
°خیلی دلم برات تنگ شده بود
+منم همینطور حالت خوبه
°اره بهترم...فک کردم دیگه نمیبینمت
+منم...کوک اجازه داد بیام
°کوک...
بهش نگا کرد
°تو کوکی درسته ؟
خم شد
-سلام
ویو کوک
°بیا اینجا
رفتم و کنار تخت نشستم
°ببین من دخترمو با بیچارگی بزرگ کردم و تو انقد راحت بدستش آوردی اونم بخاطر...
به نامگ نگاه کرد
-راستش آقای نامگ مجبور بود بخاطر شما
+میشه این بحث و تموم کنید
بلند شدم و رفتم کنار ا/ت وایسادم
~نمیخوای باباتو بغل کنی؟!
ویو ا/ت
سرمو پایین انداختم که کوچ دستشو دور کمرم حلقه کرد
-بهتر بری پیش پدرت چون اون کاری نکرده
+اما..
-نزدیکم شد و در گوشم گفت
-نمیخوای که تنبیه شی
+هیششش
-پس برو
رفتم کنار بابام
~ببخشید
همو بغل کردیم که یهو لیسا گفت
^هییی منو یادتون رفت
~بیا اینجا فندق
تا ساعت ۱۱ اونجا بودیم
برگشتیم خونه
+ممنون
-برای...
+اینکه رفتیم پیش مامانم
-نیازی به تشکر نیست...فقط باید یکاری انجام بدی
+چه کاری...نکنه...
-نکنه چی
+تو منظورمو میفهمی
-خب اره منظورم همون کاره س
+میشه انجامش ندیم
دستشو روی گونه ام کشید و ابروهایش رو بالا انداخت
+آخه من خستم
-پس من شروع میکنم
خواستم که در برم که دستمو گرفت و انداخت روی تخت روم خیمه زد
-انگار حرفمو فراموش کردی...میخوای تنبیه شی؟!
+نههه
-پس همکاری کن
لباشو گذاشت رو لبام و شروع کرد به بوسیدنم
(من موندم آخه این چه نوع ابراز علاقه ایه🤢🤮)
۵.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.