پارت ۲
پارت ۲
.
.
.
کلاسشون تموم شد..
اون کارت دعوت برای یه پارتی داخل خونه ی آلیس بود. نیکولای حالش خیلی بد بود اما خوب خیلی دلش میخواست بره به اون پارتی..
یه بار دیگه دعوت نامه رو خوند:
[سلام نیکولای خوبی؟
میدونم حالت این روزا خیلی بده...
من این پارتی رو برای خوشحالی تو گرفتم...
همه هستن نگرانم نباش خونمون خیلی بزرگه🤭 بعد از کلاس همه یه راس میان خونمون]
نیکولای قبول کرد که بره برای همین میخواست یه زنگ به مامانش بزنه که بگه امروز دیر تر میاد. نیکولای مادرشو زیاد دوست نداشت. میخواست زنگ بزنه که یه دفعه گوشیش خاموش شد. مامانشو گذاشت به یه..ورش
رفت اونجا.
=آلیس: سلام خوبی خوشحالم که اومدی!
اتاقا خالیه هر کدوم خواستی برو ریلکس کن تا برا پارتی یکم حال داشته باشی.
_نیکولای: باشه، خیلی ممنون.
نیکولای رفت داخل یکی از اون اتاقا.
برای اینکه راحت باشه لباساشو در اورد درو هم قفل کرد.
خوابش برد...
ادامش بعد از اینکه سه تا لایک خورد😉😊
بوس بهتون😚
حمایت کنید 🙁🥺
.
.
.
کلاسشون تموم شد..
اون کارت دعوت برای یه پارتی داخل خونه ی آلیس بود. نیکولای حالش خیلی بد بود اما خوب خیلی دلش میخواست بره به اون پارتی..
یه بار دیگه دعوت نامه رو خوند:
[سلام نیکولای خوبی؟
میدونم حالت این روزا خیلی بده...
من این پارتی رو برای خوشحالی تو گرفتم...
همه هستن نگرانم نباش خونمون خیلی بزرگه🤭 بعد از کلاس همه یه راس میان خونمون]
نیکولای قبول کرد که بره برای همین میخواست یه زنگ به مامانش بزنه که بگه امروز دیر تر میاد. نیکولای مادرشو زیاد دوست نداشت. میخواست زنگ بزنه که یه دفعه گوشیش خاموش شد. مامانشو گذاشت به یه..ورش
رفت اونجا.
=آلیس: سلام خوبی خوشحالم که اومدی!
اتاقا خالیه هر کدوم خواستی برو ریلکس کن تا برا پارتی یکم حال داشته باشی.
_نیکولای: باشه، خیلی ممنون.
نیکولای رفت داخل یکی از اون اتاقا.
برای اینکه راحت باشه لباساشو در اورد درو هم قفل کرد.
خوابش برد...
ادامش بعد از اینکه سه تا لایک خورد😉😊
بوس بهتون😚
حمایت کنید 🙁🥺
۱.۳k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.