لایک یادتون نره
ازدواج اجباری
پارت دوم
یه جوری افتادم که تو عمرم کسی با من اینجوری نکرده بوود.. از درد فقط گریه میکردمم.. جیغمممم کل کلاسو برداشته بوود..
جنی: چیکارش کردییی؟
کوک: من معذرت میخوام نمیخواستم اینجوری بشه...
نایون: هعیییی زدی دوستمو ناکار کردی بعدشم میگی معذرت میخوام؟
رزی: من از این اقا شکایت میکنممم...
واای به حالت اگه هانا طوریش بشه...
هانا: ایییی دماغممم... هققق..
چند دقیقه بعد...
ویو کوک
توی درمانگاه نشسته بودیمم.. که اون دختره با دوستاش از توی اتاق اومدن بیروون...
خیلی عجیب غریب بودن...
هانا: دماغم شکست اییی هقق
کوک: من نمیخواستم اینحوری بشه.. پول درمانش رو میدمم.. لطفا شکایت نکنید..
رزی: پول درمانش؟ ببینم... نکنه خلاف کاری؟
کوک: من؟ وااای خدااا نههه نیستم..
رزی: فردا تو اداره پلیس مبینمت..
کوک: صبر کن.. هر کاری بخواید میکنمم..
جنی: هانا... نظرت؟
هانا: فردابهت میگمم..
کوک: خیلیی ممنون.. واقعا متاسفم...
بعد از کلاس بیرون دانشگاه نشسته بودیمم..
هانا: به نظرتون جدی گرفت؟
رزی: اره بابا اینی که من دیدم خیلی زود باور بوود..
جنی: خخخ.. خیلی زوود باورههه...
نایون: بیچاره..
هانا: بچه ها ولی دماغم واقعا درد میکنه هنوز خوب نشده.. نکنه واقعا شکسته؟
رزی: اخخ بمیرممم... میخوای بریم عکس بگیرن.. حداقل میفهمیم چی به چیه..
هانا: فردا بریمم.. من امروز باید یکم زود تر برمم.. بابام میاد..
جنی: عااا ارهه.. تهیونگ گفت..
هانا: خبب بچه ها فعلا من میرمم.
رزی: کجا مگه نمیای مهمونی کلاسیکمون؟
هانا: گفتم که بابام میاد.. دلم براش تنگ شده..
رزی: خبب بعدش بیا..
جنی: با تهیونگ بیا اونم میاد..
هانا: اوک.. خداحافظ
ــــــــــــــــــــــــــــ
خونه
هانا: مامان من اومدممم...
اجوشی: سلام
هانا: اجوشیییی... چرا حرف مامانمو گوش میدی امروز نزدیک بود دیر برسم دانشگامم
اجوشی: عااا خانم من معذرت میخوام..
هانا: اشکال ندارهه عزیزم... مامانم کجاست؟
اجوشی: مامانتون رفتن دنبال باباتون.. به منم گفتن اینجا باشمم تا شما میاین تنها نباشین..
هانا: عاا.. اجوشی امروز یک اتفاق تازه افتاد..
اجوشی: چه اتفاقی؟
هانا: به مسی نگیااااا...
اجوشی: چشم
هانا: توی دانشگاه پام خورد به یکی از پای پسرای اونجا با سر افتادمم... الان دماغمم داغوونه..
اجوشی: وااای خانمم... اسمش رو یادتونه؟
هانا: جونگ کوک ولی قراره جبران کنه.. به نظرت بگم چیکار کنه برامم؟
اجوشی: جونگ کوک...؟
هانا: ارهه..
اجوشی: اسمش اشناست.. قبلا شنیدم..
ادامه دارد...
________________
پارت دوم
یه جوری افتادم که تو عمرم کسی با من اینجوری نکرده بوود.. از درد فقط گریه میکردمم.. جیغمممم کل کلاسو برداشته بوود..
جنی: چیکارش کردییی؟
کوک: من معذرت میخوام نمیخواستم اینجوری بشه...
نایون: هعیییی زدی دوستمو ناکار کردی بعدشم میگی معذرت میخوام؟
رزی: من از این اقا شکایت میکنممم...
واای به حالت اگه هانا طوریش بشه...
هانا: ایییی دماغممم... هققق..
چند دقیقه بعد...
ویو کوک
توی درمانگاه نشسته بودیمم.. که اون دختره با دوستاش از توی اتاق اومدن بیروون...
خیلی عجیب غریب بودن...
هانا: دماغم شکست اییی هقق
کوک: من نمیخواستم اینحوری بشه.. پول درمانش رو میدمم.. لطفا شکایت نکنید..
رزی: پول درمانش؟ ببینم... نکنه خلاف کاری؟
کوک: من؟ وااای خدااا نههه نیستم..
رزی: فردا تو اداره پلیس مبینمت..
کوک: صبر کن.. هر کاری بخواید میکنمم..
جنی: هانا... نظرت؟
هانا: فردابهت میگمم..
کوک: خیلیی ممنون.. واقعا متاسفم...
بعد از کلاس بیرون دانشگاه نشسته بودیمم..
هانا: به نظرتون جدی گرفت؟
رزی: اره بابا اینی که من دیدم خیلی زود باور بوود..
جنی: خخخ.. خیلی زوود باورههه...
نایون: بیچاره..
هانا: بچه ها ولی دماغم واقعا درد میکنه هنوز خوب نشده.. نکنه واقعا شکسته؟
رزی: اخخ بمیرممم... میخوای بریم عکس بگیرن.. حداقل میفهمیم چی به چیه..
هانا: فردا بریمم.. من امروز باید یکم زود تر برمم.. بابام میاد..
جنی: عااا ارهه.. تهیونگ گفت..
هانا: خبب بچه ها فعلا من میرمم.
رزی: کجا مگه نمیای مهمونی کلاسیکمون؟
هانا: گفتم که بابام میاد.. دلم براش تنگ شده..
رزی: خبب بعدش بیا..
جنی: با تهیونگ بیا اونم میاد..
هانا: اوک.. خداحافظ
ــــــــــــــــــــــــــــ
خونه
هانا: مامان من اومدممم...
اجوشی: سلام
هانا: اجوشیییی... چرا حرف مامانمو گوش میدی امروز نزدیک بود دیر برسم دانشگامم
اجوشی: عااا خانم من معذرت میخوام..
هانا: اشکال ندارهه عزیزم... مامانم کجاست؟
اجوشی: مامانتون رفتن دنبال باباتون.. به منم گفتن اینجا باشمم تا شما میاین تنها نباشین..
هانا: عاا.. اجوشی امروز یک اتفاق تازه افتاد..
اجوشی: چه اتفاقی؟
هانا: به مسی نگیااااا...
اجوشی: چشم
هانا: توی دانشگاه پام خورد به یکی از پای پسرای اونجا با سر افتادمم... الان دماغمم داغوونه..
اجوشی: وااای خانمم... اسمش رو یادتونه؟
هانا: جونگ کوک ولی قراره جبران کنه.. به نظرت بگم چیکار کنه برامم؟
اجوشی: جونگ کوک...؟
هانا: ارهه..
اجوشی: اسمش اشناست.. قبلا شنیدم..
ادامه دارد...
________________
۱۲.۲k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.