(دختری با شاخای مشکی پارت 27)
هفته ی بعد
دنیل و آریما
طوری خشگل کرده بودن که تمام دختر پسرا شیفته ی دنیل و آریما شده بودن
اما آنیا و دامیان فقط به هم عاشقانه نگاه میکردن
بلاخره وقت رقص شد
وقتی که دامیان میخواست بره سمت آنیا که ازش افتخار رقص بگیره آریما میاد جلوی دامیان و براش عشوه میاد
ذهن دامیان: حالم داره بهم میخوره چرا اینطوری میکنه؟
دنیل میاد جلوی آنیا و ازش افتخار رقص میگیره
آنیا نمیدونه چیکار کنه
دامیان آریما رو میزنه کنار و دنیلو هل میده اونور
دامیان: آنیا خانم با من میرقصی
آنیا خوشحال میشه و میگه
آنیا: بلهههه
و با هم میرقصن
ذهن آریما: اه جواب نداد
ذهن دنیل: معلومه که آنیا با من نمیرقصه
دنیل میره جلوی آریما
دنیل: خانم آریما با من میرقصید؟
آریما: بله
دنیل و آریما با هم میرقصن و عاشق هم میشن و دیگه به دامیان و آنیا علاقه ندارن
وقتی رقص تموم میشه آنیا و دامیان به هم زل زده بودن به چشمای درخشان هم نگاه میکردن
که یهو دامیان به خودش میاد و دست آنیا رو میگیره و میبره ی جایی که تاریکه و هیشکی نیست
آنیا تعجب کرده بود
میرن جایی که هیشکی نیست و تاریکه
آنیا سمت دیوار وایومیسته و دامیان آنیارو اروم به سمت دیوار میچسبونه و یه دستشو میزاره رو کمر آنیا و ی دستشم روی غونش
دامیان: من از همون کلاس اول که تورو دیدم قلبم به تپش افتاد و بهت علاقه مند شدم، الانم که صورت نازتو میبنم قلبم به تپش میوفته(آروم)
بعد آروم آروم صورتشو به صورت آنیا نزدیک میکنه و لبشو میچسبونه به لب آنیا
قلب دوتاشون تند میزد
و وقتی لبشون از هم جدا میشه به چشمای درخشان هم نگاه میکنن
آنیا: منم درسته یکم لج باز بودم اما ی حسه خوبی باهات داشتم
دامیان: تا همیشه پیشت میمونم حتی تا لحظه ی مرگ! ولت نمیکنم تو فقط مال خودمی! هیشکی اجازه نداره لمست کنه رزه سرخه من تویی
آنیا: ازت ممنونم منم خیلی دوست دارم
بکی: خوشبحالت چه شوهر خوبی برات میشه
آنیا: عه تو اینجا داشتی حرفامونو گوش میکردی؟
بکی: نه بابا الان اومدم، از امیل خر که چیزی از آب در نمیاد
آنیا: اینطوری نگو امیل پسره خوبیه
دامیان: هییی
آنیا: نگران نباش تو همون عشق من باقی میمونی
اینم از این پارت❤️
دنیل و آریما
طوری خشگل کرده بودن که تمام دختر پسرا شیفته ی دنیل و آریما شده بودن
اما آنیا و دامیان فقط به هم عاشقانه نگاه میکردن
بلاخره وقت رقص شد
وقتی که دامیان میخواست بره سمت آنیا که ازش افتخار رقص بگیره آریما میاد جلوی دامیان و براش عشوه میاد
ذهن دامیان: حالم داره بهم میخوره چرا اینطوری میکنه؟
دنیل میاد جلوی آنیا و ازش افتخار رقص میگیره
آنیا نمیدونه چیکار کنه
دامیان آریما رو میزنه کنار و دنیلو هل میده اونور
دامیان: آنیا خانم با من میرقصی
آنیا خوشحال میشه و میگه
آنیا: بلهههه
و با هم میرقصن
ذهن آریما: اه جواب نداد
ذهن دنیل: معلومه که آنیا با من نمیرقصه
دنیل میره جلوی آریما
دنیل: خانم آریما با من میرقصید؟
آریما: بله
دنیل و آریما با هم میرقصن و عاشق هم میشن و دیگه به دامیان و آنیا علاقه ندارن
وقتی رقص تموم میشه آنیا و دامیان به هم زل زده بودن به چشمای درخشان هم نگاه میکردن
که یهو دامیان به خودش میاد و دست آنیا رو میگیره و میبره ی جایی که تاریکه و هیشکی نیست
آنیا تعجب کرده بود
میرن جایی که هیشکی نیست و تاریکه
آنیا سمت دیوار وایومیسته و دامیان آنیارو اروم به سمت دیوار میچسبونه و یه دستشو میزاره رو کمر آنیا و ی دستشم روی غونش
دامیان: من از همون کلاس اول که تورو دیدم قلبم به تپش افتاد و بهت علاقه مند شدم، الانم که صورت نازتو میبنم قلبم به تپش میوفته(آروم)
بعد آروم آروم صورتشو به صورت آنیا نزدیک میکنه و لبشو میچسبونه به لب آنیا
قلب دوتاشون تند میزد
و وقتی لبشون از هم جدا میشه به چشمای درخشان هم نگاه میکنن
آنیا: منم درسته یکم لج باز بودم اما ی حسه خوبی باهات داشتم
دامیان: تا همیشه پیشت میمونم حتی تا لحظه ی مرگ! ولت نمیکنم تو فقط مال خودمی! هیشکی اجازه نداره لمست کنه رزه سرخه من تویی
آنیا: ازت ممنونم منم خیلی دوست دارم
بکی: خوشبحالت چه شوهر خوبی برات میشه
آنیا: عه تو اینجا داشتی حرفامونو گوش میکردی؟
بکی: نه بابا الان اومدم، از امیل خر که چیزی از آب در نمیاد
آنیا: اینطوری نگو امیل پسره خوبیه
دامیان: هییی
آنیا: نگران نباش تو همون عشق من باقی میمونی
اینم از این پارت❤️
۱.۲k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.