مافیای من پارت ۸
ویو مینسو
صبح بلند شدم که با صورت نامجون مواجه شدم وای چقدر کیوته داشتم با موهاش بازی میکردم که دیدم بیدار شد
نامجون : حس کردم یه چیزی لای موهامه بیدار شدم که دیدم مینسو داره با موهام بازی میکنه
مینسو : بیدار شدی
نامجون : وای چه حس خوبی بود
مینسو : دوست داشتی (خنده)
نامجون : امروز میخوام به همه خدمتکارا تورو معرفی کنم
مینسو : یکم زود نیست ؟
نامجون : نه
ویو مینسو
از اتاق اومدیم بیرون و رفتیم پایین که نامجون همه خدتمکارا رو جمع کرد
نامجون : از امروز به بعد مینسو خانم این عمارت میشه اگه کسی بهش حرفی بزنه زنده نمیمونه مفهومه
مینسو : همه خدمتکارا شروع کردن به پچ پچ کردن
پرش زمانی به شب
ویو نامجون
نشسته بودم تو اتاق کارم که دیدم در میزنن
نامجون : بیا تو
مینسو : نامجون بیا پایین شام حاضره
نامجون : الان میام عزیزم راستی فردا میریم خرید عروسی
مینسو : باشه (لبخند)
پرش زمانی به صبح
ویو مینسو
صبح بلند شدم یادم افتاد با نامجون میخوام برم خرید
مینسو : نامی
نامجون : بله (خواب آلود)
مینسو : امروز باید بریم خرید عروسی یادته ؟
نامجون : مثل برق گرفته ها پاشدم دست و صورتم رو شستم و رفتیم پایین واسه صبحونه
مینسو : یه لباس پوشیدم و رفتیم سمت مزون لباس عروس بعد از کلی پروف بالاخره یکی رو پسندید (عکسشو میذارم)
نامجون : مینسو توی اون لباس بینهایت زیبا شده بود
مینسو : نامجون به چی نگاه میکنی
نامجون : این خیلی خوشگله همینو میخریم
مینسو : هوفففف آخيش حالا نوبت منه
نامجون : باشه بابا (خنده)
مینسو : رفتیم برای خرید کت و شلوار منم یکی واسه نامجون انتخاب کردم (عکسشو میذارم)
ویو نامجون
از پاساژ اومدیم بیرون رفتم ماشینو بیارم مینسو وایساده بود دیدم یه ماشین به سرعت اومد طرفم که یهو یکی هولم داد و پرت شدم اونور نگاه کردم ببینم کی بود که با چیزی که دیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد اون مینسو بود
ویو مینسو
نامجون رفت تا ماشینو بیاره دیدم یه ماشین داره میاد طرفش سریع نامجون رو هولش دادم که دیگه فقط سیاهی دیدم
نامجون : مینسو مینسو عزیزم بلند شو زنگ بزنین اورژانس (بادادوگریه)
ویو نامجون
مینسو رو بردن بیمارستان نزدیک یکساعت تو اتاق عمل بود که بعد دیدم دکتر اومد بیرون
نامجون : دکتر حالش چطوره ؟
دکتر : ..........
پارت بعد فردا :)
صبح بلند شدم که با صورت نامجون مواجه شدم وای چقدر کیوته داشتم با موهاش بازی میکردم که دیدم بیدار شد
نامجون : حس کردم یه چیزی لای موهامه بیدار شدم که دیدم مینسو داره با موهام بازی میکنه
مینسو : بیدار شدی
نامجون : وای چه حس خوبی بود
مینسو : دوست داشتی (خنده)
نامجون : امروز میخوام به همه خدمتکارا تورو معرفی کنم
مینسو : یکم زود نیست ؟
نامجون : نه
ویو مینسو
از اتاق اومدیم بیرون و رفتیم پایین که نامجون همه خدتمکارا رو جمع کرد
نامجون : از امروز به بعد مینسو خانم این عمارت میشه اگه کسی بهش حرفی بزنه زنده نمیمونه مفهومه
مینسو : همه خدمتکارا شروع کردن به پچ پچ کردن
پرش زمانی به شب
ویو نامجون
نشسته بودم تو اتاق کارم که دیدم در میزنن
نامجون : بیا تو
مینسو : نامجون بیا پایین شام حاضره
نامجون : الان میام عزیزم راستی فردا میریم خرید عروسی
مینسو : باشه (لبخند)
پرش زمانی به صبح
ویو مینسو
صبح بلند شدم یادم افتاد با نامجون میخوام برم خرید
مینسو : نامی
نامجون : بله (خواب آلود)
مینسو : امروز باید بریم خرید عروسی یادته ؟
نامجون : مثل برق گرفته ها پاشدم دست و صورتم رو شستم و رفتیم پایین واسه صبحونه
مینسو : یه لباس پوشیدم و رفتیم سمت مزون لباس عروس بعد از کلی پروف بالاخره یکی رو پسندید (عکسشو میذارم)
نامجون : مینسو توی اون لباس بینهایت زیبا شده بود
مینسو : نامجون به چی نگاه میکنی
نامجون : این خیلی خوشگله همینو میخریم
مینسو : هوفففف آخيش حالا نوبت منه
نامجون : باشه بابا (خنده)
مینسو : رفتیم برای خرید کت و شلوار منم یکی واسه نامجون انتخاب کردم (عکسشو میذارم)
ویو نامجون
از پاساژ اومدیم بیرون رفتم ماشینو بیارم مینسو وایساده بود دیدم یه ماشین به سرعت اومد طرفم که یهو یکی هولم داد و پرت شدم اونور نگاه کردم ببینم کی بود که با چیزی که دیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد اون مینسو بود
ویو مینسو
نامجون رفت تا ماشینو بیاره دیدم یه ماشین داره میاد طرفش سریع نامجون رو هولش دادم که دیگه فقط سیاهی دیدم
نامجون : مینسو مینسو عزیزم بلند شو زنگ بزنین اورژانس (بادادوگریه)
ویو نامجون
مینسو رو بردن بیمارستان نزدیک یکساعت تو اتاق عمل بود که بعد دیدم دکتر اومد بیرون
نامجون : دکتر حالش چطوره ؟
دکتر : ..........
پارت بعد فردا :)
۸.۹k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.