جئون : چیکار داری؟
جئون : چیکار داری؟
ات: نمیگی
جئون: نه
ات: تهیونگ برو صبحانه بخور به من زنگ بزن میام پایین بریم
جئون: باش بیا نیست
ات: اوک
تهیونگ: بریم
ات: بریم پایین
ات و تهیونگ و جونگکوک رفتن پایین
ات با جیا روبه رو شد
ات: پوکر به جونگکوک کوک نگاه کرد
ات: مگه نگفتی نیست
جونگکوک: عاااام
ات: عام و مرض کوفت زهر مار
من میرم اشپز خونه
جونگکوک: بیا سر میز
ویو ات
ایییش جئون لعنتی میخواد بره روی نقطه ضعف من
بهت نشون میدم جئون بچرخ تا بچرخیم
ات: لبخند زد و گفت: باشه الان میام
ات سر میز نشت اما کنار تهیونگ
ات: تهیونگ میشه اون کالباس رو برام بذاری
و....... (چمیدونم چی بگم)
تهیونگ: حتما
جونگکوک: من میذارم
ات: چشم هاش رو ریز کرد و گفت: من با تو بودم
جونگکوک: نه
ات: خب تهیونگ لطفا بذار
ویو جئون
اههه (منحرف نباشیم) ات کثافت عین چی به ته چسبیده با اینکه برادرشه ولی خب 🥺
ات و جونگکوک و جینا و تهیونگ رفتن تست دی ان ای بدن
میگین جرا جینا و جونگکوک
در ادامه میفهمید
وارد ازمایشگاه شدن
ات و تهیونگ تست دادن و بلههههه
اونا خواهر برادر بودن🥹(میدونم ضایع بودد)
جونگکوک: بلخره خواهرت رو پیدا کردی ولی اون باید عذاب بکشه
تهیونگ: نمیذارم
جونگکوک: نگو میخوای با کسی که زد ناکارت کرد برادرش باشی
تهیونگ: داری میگی برادر
جئون: موهای ات رو گرفت ر بزد سمت ماشین
ات در همون زمان
دست جئون رو پیچوند و موهای جلوی جئون رو گرفت و گفت:
ایییی جئون لعنتی دارم بیشتر به دارک بودنت پی میبرم پس حواست به خودت باشه
اگر میخوای باهات بیام به خودم بگو با کمال میل میام اما اگر دستت به تهیونگ یا دوست صمیمیت و یا برادر من بخوره باید جنازتو از وسط عمارت جمع کنن
و اگر این جینا دوست دختر رو مخ ات
جونگکوک: درمودرش
ات: فعلا ببند به تو هم وقت میدیم حرف بزنی خب داشتم میگفتم اگر این دوست دختر رو مخ ات انقدر به پر و پا ی من بپیچه عجل اش رو بخون
اره تا دیروز مهربون بودم چون آدم بودی
اذم باش باهات خوب رفتار کن تا به فاخ ات ندادم
ات: نمیگی
جئون: نه
ات: تهیونگ برو صبحانه بخور به من زنگ بزن میام پایین بریم
جئون: باش بیا نیست
ات: اوک
تهیونگ: بریم
ات: بریم پایین
ات و تهیونگ و جونگکوک رفتن پایین
ات با جیا روبه رو شد
ات: پوکر به جونگکوک کوک نگاه کرد
ات: مگه نگفتی نیست
جونگکوک: عاااام
ات: عام و مرض کوفت زهر مار
من میرم اشپز خونه
جونگکوک: بیا سر میز
ویو ات
ایییش جئون لعنتی میخواد بره روی نقطه ضعف من
بهت نشون میدم جئون بچرخ تا بچرخیم
ات: لبخند زد و گفت: باشه الان میام
ات سر میز نشت اما کنار تهیونگ
ات: تهیونگ میشه اون کالباس رو برام بذاری
و....... (چمیدونم چی بگم)
تهیونگ: حتما
جونگکوک: من میذارم
ات: چشم هاش رو ریز کرد و گفت: من با تو بودم
جونگکوک: نه
ات: خب تهیونگ لطفا بذار
ویو جئون
اههه (منحرف نباشیم) ات کثافت عین چی به ته چسبیده با اینکه برادرشه ولی خب 🥺
ات و جونگکوک و جینا و تهیونگ رفتن تست دی ان ای بدن
میگین جرا جینا و جونگکوک
در ادامه میفهمید
وارد ازمایشگاه شدن
ات و تهیونگ تست دادن و بلههههه
اونا خواهر برادر بودن🥹(میدونم ضایع بودد)
جونگکوک: بلخره خواهرت رو پیدا کردی ولی اون باید عذاب بکشه
تهیونگ: نمیذارم
جونگکوک: نگو میخوای با کسی که زد ناکارت کرد برادرش باشی
تهیونگ: داری میگی برادر
جئون: موهای ات رو گرفت ر بزد سمت ماشین
ات در همون زمان
دست جئون رو پیچوند و موهای جلوی جئون رو گرفت و گفت:
ایییی جئون لعنتی دارم بیشتر به دارک بودنت پی میبرم پس حواست به خودت باشه
اگر میخوای باهات بیام به خودم بگو با کمال میل میام اما اگر دستت به تهیونگ یا دوست صمیمیت و یا برادر من بخوره باید جنازتو از وسط عمارت جمع کنن
و اگر این جینا دوست دختر رو مخ ات
جونگکوک: درمودرش
ات: فعلا ببند به تو هم وقت میدیم حرف بزنی خب داشتم میگفتم اگر این دوست دختر رو مخ ات انقدر به پر و پا ی من بپیچه عجل اش رو بخون
اره تا دیروز مهربون بودم چون آدم بودی
اذم باش باهات خوب رفتار کن تا به فاخ ات ندادم
۹.۸k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.