ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
part 22
ویو ا.ت
وقتی بغلم کرد احساس آرامش میکردم دوباره گریه هام شدت گرفت هق هق هام کل خونه رو گرفته بود که بعد بعد 5مین گریه کردن و نوازش کردن نامجون خوابم برد صبح
صبح بیدار شدم تار میدم چند بار چشمام و باز بسته کردم و دیدم تو بغل نامجون هستم و فاصله کمی هم دارم ، میخواستم بیا بیرون از بغلش که حقله ی دستش دورم محکم تر شد و نزاشت بیام بیرون
+ یکم دیگه بمون بعد مدت ها دارم خوب میخوابم
دیگه تکون نخوردم ولی برام سوال بود که منظورش از بعد مدت ها چی بوده که بعد 5 مین بلند شد و رفتم اتاق لباساش و کت و شلوار مشکی رو پوشید و عطر تلخش رو زد و رفقا پایین منم کار های مربوط کردم و بعد رفتم پایین که دیدم داره صبحونه میخوره برای منم یک شکلاتی و شیر کاکائو گذاشته رفتم و بی سر و صدا خوردم
+ امروز میری دانشگاه؟؟
- نه نمیریم
+ باشه من دارم میرم مواظب خودت باش
_ باشه به سلامت
نامجون رفت و منم بعد از خوردن صبحونم ظرفا رو شستم و رفتم گرفتم خوابیدم
ویو نامجون
رفتم شرکت و اعضا جمع شده بودند داشتیم حرف میزدیم
+ دیروز یکی به ا.ت گفته هرزه و از این حرف ها میخوام شما 3 تا برید دانشگاه و به اون دختره رو تهدید کنید و اگه تکرار کرد به روش خودتون میذارم
ته ته بابا مگه مجبوریم
که کوک یکی زد به بازوش
کوک اهه داشم داره عاشق شده نرین بهش نامجون هیونگ تو جون بخای برا ا.ت
جین خوب حال نمک نریزد نامجون دادش امروز یه مهمونی بگیریم حال ا.ت هم عوض شه
همه اره
باشه قبول پس من به ا.ت زنگ میزنم شما هام کار های باند درست کنید و شما ستا هم کارهای ثبت نام اوکی من الان میام
زنگ زدم که با صدای خوابالویی جواب دادم
وقتی حرف میزدم رفتم بیرون که قیافه ی حرصی کارمند خانم هارو دیدم چون معمولا من لبخند نمیزنم به یه دختر
- .......
part 22
ویو ا.ت
وقتی بغلم کرد احساس آرامش میکردم دوباره گریه هام شدت گرفت هق هق هام کل خونه رو گرفته بود که بعد بعد 5مین گریه کردن و نوازش کردن نامجون خوابم برد صبح
صبح بیدار شدم تار میدم چند بار چشمام و باز بسته کردم و دیدم تو بغل نامجون هستم و فاصله کمی هم دارم ، میخواستم بیا بیرون از بغلش که حقله ی دستش دورم محکم تر شد و نزاشت بیام بیرون
+ یکم دیگه بمون بعد مدت ها دارم خوب میخوابم
دیگه تکون نخوردم ولی برام سوال بود که منظورش از بعد مدت ها چی بوده که بعد 5 مین بلند شد و رفتم اتاق لباساش و کت و شلوار مشکی رو پوشید و عطر تلخش رو زد و رفقا پایین منم کار های مربوط کردم و بعد رفتم پایین که دیدم داره صبحونه میخوره برای منم یک شکلاتی و شیر کاکائو گذاشته رفتم و بی سر و صدا خوردم
+ امروز میری دانشگاه؟؟
- نه نمیریم
+ باشه من دارم میرم مواظب خودت باش
_ باشه به سلامت
نامجون رفت و منم بعد از خوردن صبحونم ظرفا رو شستم و رفتم گرفتم خوابیدم
ویو نامجون
رفتم شرکت و اعضا جمع شده بودند داشتیم حرف میزدیم
+ دیروز یکی به ا.ت گفته هرزه و از این حرف ها میخوام شما 3 تا برید دانشگاه و به اون دختره رو تهدید کنید و اگه تکرار کرد به روش خودتون میذارم
ته ته بابا مگه مجبوریم
که کوک یکی زد به بازوش
کوک اهه داشم داره عاشق شده نرین بهش نامجون هیونگ تو جون بخای برا ا.ت
جین خوب حال نمک نریزد نامجون دادش امروز یه مهمونی بگیریم حال ا.ت هم عوض شه
همه اره
باشه قبول پس من به ا.ت زنگ میزنم شما هام کار های باند درست کنید و شما ستا هم کارهای ثبت نام اوکی من الان میام
زنگ زدم که با صدای خوابالویی جواب دادم
وقتی حرف میزدم رفتم بیرون که قیافه ی حرصی کارمند خانم هارو دیدم چون معمولا من لبخند نمیزنم به یه دختر
- .......
۳.۳k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.