جلوی قلب رو نمیشه گرفت پارت آخر
+*گریه و داد*تهیونگ گفتم بسه مگه نمیبینی تا همینجاش من چقدر باعث دعوا شدم؟... هق... اصلا تو این کره ی خاکی هیچ بنی بشری پیدا نمیشه که بتونه منو درک کنه... هق... من نمیدونم چرا اینجام و توی این موقعیتم... هق... فقط تنها چیزی که میدونم اینه که گناه کردم... هق... عاشق شدن گناه بزرگیه و منم اون گناهو انجام دادم... هق... من الان دارم درد عاشقی رو تحمل میکنم... هق... اصلا میفهمید؟... هق...
_*خطاب به خانوادش*از خونه ی من برید بیرون و دیگه هیچوقت پاتونو اینجا نزارید... مخصوصا تو هرزه ی عوضی!
یونگ ته: چی گفتی؟*عصبی*
_فک کردی من هنوزم همون بچه ایم که زورت بهش میرسید و هر وقت حوصلت سر میرفت کتکش میزدی؟ توفقط یه قاتل عوضی هستی که هیچ درکی نسبت به احساسات طرف مقابل نداری! خوشبختانه لحظه ی مرگت هم لحظه به لحظه نزدیکتر میشه و باعث میشه که کره ی زمین از وجود زندگی آدم نحسی مثل تو، نجات پیدا کنه!
یونگ ته که خونش به جوش رسیده بود، دستشو بالا برد تا یونگیو بزنه ولی دستش اون بالا موند... دستش هنوزم اون بالا بود که یونگی گفت: منتظر چی هستی؟ بزن...
یونگ ته شبیه آدمای دیوونه شده بود. فقط به یه جا خیره بود و دستش اون بالا بود. جولینا که انگار متوجه ی قضیه ای شده باشه، سریع اشکاشو پاک کرد و به سمت پنجره دوید. ماه کامل بود. اون شب... توی اون خونه... اتفاق وحشتناکی افتاد... اتفاقی که هیچوقت نباید میوفتاد ولی افتاد...
"پایان فصل یک..."
_*خطاب به خانوادش*از خونه ی من برید بیرون و دیگه هیچوقت پاتونو اینجا نزارید... مخصوصا تو هرزه ی عوضی!
یونگ ته: چی گفتی؟*عصبی*
_فک کردی من هنوزم همون بچه ایم که زورت بهش میرسید و هر وقت حوصلت سر میرفت کتکش میزدی؟ توفقط یه قاتل عوضی هستی که هیچ درکی نسبت به احساسات طرف مقابل نداری! خوشبختانه لحظه ی مرگت هم لحظه به لحظه نزدیکتر میشه و باعث میشه که کره ی زمین از وجود زندگی آدم نحسی مثل تو، نجات پیدا کنه!
یونگ ته که خونش به جوش رسیده بود، دستشو بالا برد تا یونگیو بزنه ولی دستش اون بالا موند... دستش هنوزم اون بالا بود که یونگی گفت: منتظر چی هستی؟ بزن...
یونگ ته شبیه آدمای دیوونه شده بود. فقط به یه جا خیره بود و دستش اون بالا بود. جولینا که انگار متوجه ی قضیه ای شده باشه، سریع اشکاشو پاک کرد و به سمت پنجره دوید. ماه کامل بود. اون شب... توی اون خونه... اتفاق وحشتناکی افتاد... اتفاقی که هیچوقت نباید میوفتاد ولی افتاد...
"پایان فصل یک..."
۷.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.