فیک کوک( اعتماد) ادامه پارت۱۹
از زبان ا/ت
آماده شدم و به همراه کلی نگهبان رفتم بیرون توی یه مرکز خرید بزرگ چرخ میزدیم جونگ کوک کارتش رو داده بود به جانگ شین تا بهم بده منم که انگار از کیسه خلیفه خرج میکردم همینطور کارت میکشیدم...
داخل یه فروشگاه بزرگ لباس شدم اینقدر بزرگ بود و البته شلوغ جانگ شین و بقیه نگهبانا از ترس اینکه گم کنن منو چشم ازم بر نمیداشتن یه لباس مجلسی سفید برداشتم آخ چقدر خوشگل بود.. رفتم سمت اتاق پرو داخلش شدم و بلافاصله که در رو بستم یکی بازش کرد چشمم به کسی جلوم بود افتاد خون تو رگ هام از جریان افتاد...هیونسا بود این مرد خودش بود..تا به خودم اومدم جیغ بزنم دهنم رو گرفت و یه چاقو گذاشت زیر گلوم و آروم دمه گوشم گفت : ساکت باش وگرنه همینجا کَلَکِت رو می کَنَم
از شدت ترس نفس نفس میزدم اون میدونست من مشکل تنفسی دارم ولی اصلا براش مهم نبود
چاقو رو گذاشت روی پهلوم و بردم بیرون توی اون شلوغی بدون اینکه اون همه نگهبان و جانگ شین بفهمن بردم بیرون تا لحظه آخر چشمای اشکیم روی جانگ شین بود تا شاید منو دید و نجاتم داد
آماده شدم و به همراه کلی نگهبان رفتم بیرون توی یه مرکز خرید بزرگ چرخ میزدیم جونگ کوک کارتش رو داده بود به جانگ شین تا بهم بده منم که انگار از کیسه خلیفه خرج میکردم همینطور کارت میکشیدم...
داخل یه فروشگاه بزرگ لباس شدم اینقدر بزرگ بود و البته شلوغ جانگ شین و بقیه نگهبانا از ترس اینکه گم کنن منو چشم ازم بر نمیداشتن یه لباس مجلسی سفید برداشتم آخ چقدر خوشگل بود.. رفتم سمت اتاق پرو داخلش شدم و بلافاصله که در رو بستم یکی بازش کرد چشمم به کسی جلوم بود افتاد خون تو رگ هام از جریان افتاد...هیونسا بود این مرد خودش بود..تا به خودم اومدم جیغ بزنم دهنم رو گرفت و یه چاقو گذاشت زیر گلوم و آروم دمه گوشم گفت : ساکت باش وگرنه همینجا کَلَکِت رو می کَنَم
از شدت ترس نفس نفس میزدم اون میدونست من مشکل تنفسی دارم ولی اصلا براش مهم نبود
چاقو رو گذاشت روی پهلوم و بردم بیرون توی اون شلوغی بدون اینکه اون همه نگهبان و جانگ شین بفهمن بردم بیرون تا لحظه آخر چشمای اشکیم روی جانگ شین بود تا شاید منو دید و نجاتم داد
۱۳۶.۰k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.