فیک کوک ( پشیمونم) پارت۲۲
از زبان ا/ت
تهیونگ گفت : مطمئنی که همینطوری بوده ؟
گفتم : آ...آره
در زده شد گفتم : بیا تو
اومد داخل منشی بود که گفت : خانم یه جلسه فوری تشکیل شده
گفتم : چه جلسهای...تهیونگ امروز جلسه داریم
تهیونگ گفت : خبر ندارم
منشی رفت بیرون ما هم پشتش رفتیم
همین که با تهیونگ رفتم داخل اتاق جلسه یونا رو دیدم این اینجا چیکار میکنه ؟
تهیونگ گفت : این...یوناست؟
گفتم : آره عشقه جونگ کوک
گفت : تو از کجا میدونی
گفتم : دیشب همه چیز برام روشن شد
رفتیم نشستیم من کناره جونگ کوک نشستم از حرصم یونا هم اونطرفه جونگ کوک نشست
جونگ کوک بلند شد و گفت : خانم یونا دختره رییس این هستن من باهاشون قرداد ۵ ساله بستم میخواستم شما هم در جریان بزارم
بلند شدم و گفتم : از کی تا حالا بقیه سهام دار ها نباید خبر دار بشن از قرداد ها
یونا دستم رو گرفت و گفت : ا/ت لطفاً آروم باش و بعد بهم لبخند
دستم رو از دستش کشیدم و رفتم بیرون...ایشش دستم رو گرفت دختره چندش متنفرمممم از این زندگی
تهیونگ از پشت صدام کرد که صبر کنم اما صبر نکردم به راهم ادامه دادم از شرکت بیرون رفتم که از پشت بازوم رو گرفت برگردوندم تهیونگ بود...گفت : ا/ت چت شده
گفتم : اون عوضی...توی این شرکت...چیکار میکنه چطور بی خبر با اونا قرارداد بسته
تهیونگ گفت : ا/ت تو نباید کنترل اعصابت رو از دست بدی
به نفس عمیق کشیدم و گفتم : خیلی خب من آرومم... آرومم
تهیونگ گفت : مطمئنی که همینطوری بوده ؟
گفتم : آ...آره
در زده شد گفتم : بیا تو
اومد داخل منشی بود که گفت : خانم یه جلسه فوری تشکیل شده
گفتم : چه جلسهای...تهیونگ امروز جلسه داریم
تهیونگ گفت : خبر ندارم
منشی رفت بیرون ما هم پشتش رفتیم
همین که با تهیونگ رفتم داخل اتاق جلسه یونا رو دیدم این اینجا چیکار میکنه ؟
تهیونگ گفت : این...یوناست؟
گفتم : آره عشقه جونگ کوک
گفت : تو از کجا میدونی
گفتم : دیشب همه چیز برام روشن شد
رفتیم نشستیم من کناره جونگ کوک نشستم از حرصم یونا هم اونطرفه جونگ کوک نشست
جونگ کوک بلند شد و گفت : خانم یونا دختره رییس این هستن من باهاشون قرداد ۵ ساله بستم میخواستم شما هم در جریان بزارم
بلند شدم و گفتم : از کی تا حالا بقیه سهام دار ها نباید خبر دار بشن از قرداد ها
یونا دستم رو گرفت و گفت : ا/ت لطفاً آروم باش و بعد بهم لبخند
دستم رو از دستش کشیدم و رفتم بیرون...ایشش دستم رو گرفت دختره چندش متنفرمممم از این زندگی
تهیونگ از پشت صدام کرد که صبر کنم اما صبر نکردم به راهم ادامه دادم از شرکت بیرون رفتم که از پشت بازوم رو گرفت برگردوندم تهیونگ بود...گفت : ا/ت چت شده
گفتم : اون عوضی...توی این شرکت...چیکار میکنه چطور بی خبر با اونا قرارداد بسته
تهیونگ گفت : ا/ت تو نباید کنترل اعصابت رو از دست بدی
به نفس عمیق کشیدم و گفتم : خیلی خب من آرومم... آرومم
۱۴۰.۷k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.