Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
بیهوش امدم دیدم تو بغل برهانم
مائده:ولم کن دست بهم نزن
برهان یکی محکم زد تو گوشم ک اشک تو چشام جمع شد
برهان:تو چی خری هستی ک بهم دستور میدی چیکار کنم یا نکنم
دیدم برهان بلند شد از تو کشو اون گردبند اورد و پرت کرد تو صورتم
برهان:برای تو خریده بودم بخاطر اینک ثریا خانوم گفت واگرنه تو لیاقت همچین گردبند نداری اگه دوست دخترم داشتم هیچ وقت تو بدبدخت فلک زده رو اینجا نمیاوردم
اینو گفت رفت اشک هام شروع شد به ریختن دلم به حال خودم میسوخت چی میشد یک روز ازش انتقام بگیرم مثل الان ک عذابم میده عذابش بدم
(فردا)
دیشب منو پرت کرد تو حیاط ک بخوابم بازم به این کارش عادت داشتم رفتم صبحانه ک هم بوی تخم مرغ بهم خورد بالا اوردم برهان با نگرانی امد پیشم
برهان:چیشد مائده؟خوبی
مائده:خوبم فقط یکم حالم بد شد
برهان دست زد به پیشمونیم
برهان:تب داری لپ هات سرخ شده
دیدم یک دفعه منو بغل کرد گذاشت رو مبل از تو یخچال قرص اورد با اب
برهان:این قرص بخور خوب نشدی ببرمت دکتر
مائده:خوبم چیزیم نیست
برهان:امشب میخواستم یک مهمونی دوستانه بگیرم تو ک از شانس بد مریض شدی
مائده:نه بخاطر من مهمونیتو خراب نکن من خوبم
دیدم برهان بلند شد از خونه رفت کلا برهان ادم مودی بود یک روز کتکم میزد یک روز مثل الان بغلم میکرد نگرانم میشد شایدهم اسکول
دیدم برهان امد برام لباس کفش خریده بود
برهان:اینو برای مهمون امشب گرفتم لوازم ارایشی نمدونستم چی بگیرم بنویس تو برگه ک برم بگیرم
میخواستم بگم منو ببر بیرون ولی ترسیدم اخه دوماه بود ک من همش تو این خونه بودم،براش اسم لوازم ارایشی هارو نوشتم و رفت به لباس کفش ها نگاه کردم،با اینک اخلاقش بده ولی سلقیش عالیییی
(شب)
بیهوش امدم دیدم تو بغل برهانم
مائده:ولم کن دست بهم نزن
برهان یکی محکم زد تو گوشم ک اشک تو چشام جمع شد
برهان:تو چی خری هستی ک بهم دستور میدی چیکار کنم یا نکنم
دیدم برهان بلند شد از تو کشو اون گردبند اورد و پرت کرد تو صورتم
برهان:برای تو خریده بودم بخاطر اینک ثریا خانوم گفت واگرنه تو لیاقت همچین گردبند نداری اگه دوست دخترم داشتم هیچ وقت تو بدبدخت فلک زده رو اینجا نمیاوردم
اینو گفت رفت اشک هام شروع شد به ریختن دلم به حال خودم میسوخت چی میشد یک روز ازش انتقام بگیرم مثل الان ک عذابم میده عذابش بدم
(فردا)
دیشب منو پرت کرد تو حیاط ک بخوابم بازم به این کارش عادت داشتم رفتم صبحانه ک هم بوی تخم مرغ بهم خورد بالا اوردم برهان با نگرانی امد پیشم
برهان:چیشد مائده؟خوبی
مائده:خوبم فقط یکم حالم بد شد
برهان دست زد به پیشمونیم
برهان:تب داری لپ هات سرخ شده
دیدم یک دفعه منو بغل کرد گذاشت رو مبل از تو یخچال قرص اورد با اب
برهان:این قرص بخور خوب نشدی ببرمت دکتر
مائده:خوبم چیزیم نیست
برهان:امشب میخواستم یک مهمونی دوستانه بگیرم تو ک از شانس بد مریض شدی
مائده:نه بخاطر من مهمونیتو خراب نکن من خوبم
دیدم برهان بلند شد از خونه رفت کلا برهان ادم مودی بود یک روز کتکم میزد یک روز مثل الان بغلم میکرد نگرانم میشد شایدهم اسکول
دیدم برهان امد برام لباس کفش خریده بود
برهان:اینو برای مهمون امشب گرفتم لوازم ارایشی نمدونستم چی بگیرم بنویس تو برگه ک برم بگیرم
میخواستم بگم منو ببر بیرون ولی ترسیدم اخه دوماه بود ک من همش تو این خونه بودم،براش اسم لوازم ارایشی هارو نوشتم و رفت به لباس کفش ها نگاه کردم،با اینک اخلاقش بده ولی سلقیش عالیییی
(شب)
۷.۷k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.