نام فیک: غریبه آشنا...
ویو ا.ت: من پارک سوآه هستم.بیست سالمه و توی یه شرکت کار میکنم.
فلش به زمان حال: ساعت ۷ از خواب بیدارشدم.کت شلوارم رو پوشیدم و آرایش ملایمی کردم.رفتم سوار ماشین شدم و به طرف شرکت حرکت کردم.رسیدم دم در شرکت از ماشین پیاده شدم و نفس عمیق کشیدم و رفتم داخل. وسایلم رو گذاشتم روی میز خواستم برم پرونده رو به رئیس بدم.که منشی کیم گفت:سوآه کجا میری.آقای لی امروز نمیاد.
سوآه: یعنی چی؟ پس من این پرونده هارو چیکارکنم؟
منشی کیم:نه نگران نباش.بجای آقای لی
پسرش میاد.
سوآه: باشه.
میخواستم برم سر میزم که پسر رئیس اومد.همگی تعظیم کردیم
منشی کیم: وای خدا چقد خفن و جذابه
سوآه: حالا اسمش چیه
منشی کیم: لی فلیکس
باشنیدن اسمش یهو قلبم به شروع کرد به تپیدن. اون خیلی آشنابود.خیلی خیلی آشنا.بعد اینکه پسر رئیس رفت دفتر.خواستم برم سمت میز کارم که منشی کیم دوباره صدام کرد
سوآه:باز چیه؟
منشی کیم: آقای لی باهات کار داره
سوآه: چی بامن؟
منشی کیم: نگران نباش حتما به خاطر پرونده های جلسه اس.
منم رفتم سمت میز کارم پرونده هارو ور داشتم یه نفس عمیق کشیدم در زدم و وارد دفتر رئیس شدم.
سواه:سلام رئیس
فلیکس: پرونده های جلسه امروز دست توعه؟
اون.اون صداش.اسمش.همه چیش برام آشنا بود.توی این فکر بودم که یه دفعه گفت:اهم.باشمام
سوآه: بببببخشید
فلیکس:اسمت چیه؟
سوآه:پارک سوآه
فلیکس: خوب خانم پارک پرونده های جلسه امروز دست توعه؟
سوآه: بله رئیس
فلیکس: خوبه.پس هروقت صدات کردم بیا و پرونده هارو بده به من
سوآه: چشم رئیس
زود از دفتر خارج شدم.سعی کردم اون مسئله رو فراموش کنم و به کارم برسم...
ویو فلیکس:پارک سوآه؟ اون اسمش خیلی آشناس؟ پارک سوآه.نکنه اون....
ادامه در پارت دوم...
فلش به زمان حال: ساعت ۷ از خواب بیدارشدم.کت شلوارم رو پوشیدم و آرایش ملایمی کردم.رفتم سوار ماشین شدم و به طرف شرکت حرکت کردم.رسیدم دم در شرکت از ماشین پیاده شدم و نفس عمیق کشیدم و رفتم داخل. وسایلم رو گذاشتم روی میز خواستم برم پرونده رو به رئیس بدم.که منشی کیم گفت:سوآه کجا میری.آقای لی امروز نمیاد.
سوآه: یعنی چی؟ پس من این پرونده هارو چیکارکنم؟
منشی کیم:نه نگران نباش.بجای آقای لی
پسرش میاد.
سوآه: باشه.
میخواستم برم سر میزم که پسر رئیس اومد.همگی تعظیم کردیم
منشی کیم: وای خدا چقد خفن و جذابه
سوآه: حالا اسمش چیه
منشی کیم: لی فلیکس
باشنیدن اسمش یهو قلبم به شروع کرد به تپیدن. اون خیلی آشنابود.خیلی خیلی آشنا.بعد اینکه پسر رئیس رفت دفتر.خواستم برم سمت میز کارم که منشی کیم دوباره صدام کرد
سوآه:باز چیه؟
منشی کیم: آقای لی باهات کار داره
سوآه: چی بامن؟
منشی کیم: نگران نباش حتما به خاطر پرونده های جلسه اس.
منم رفتم سمت میز کارم پرونده هارو ور داشتم یه نفس عمیق کشیدم در زدم و وارد دفتر رئیس شدم.
سواه:سلام رئیس
فلیکس: پرونده های جلسه امروز دست توعه؟
اون.اون صداش.اسمش.همه چیش برام آشنا بود.توی این فکر بودم که یه دفعه گفت:اهم.باشمام
سوآه: بببببخشید
فلیکس:اسمت چیه؟
سوآه:پارک سوآه
فلیکس: خوب خانم پارک پرونده های جلسه امروز دست توعه؟
سوآه: بله رئیس
فلیکس: خوبه.پس هروقت صدات کردم بیا و پرونده هارو بده به من
سوآه: چشم رئیس
زود از دفتر خارج شدم.سعی کردم اون مسئله رو فراموش کنم و به کارم برسم...
ویو فلیکس:پارک سوآه؟ اون اسمش خیلی آشناس؟ پارک سوآه.نکنه اون....
ادامه در پارت دوم...
۹.۱k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.