پارت ششم شوالیه های پنهان
پارت ششم شوالیه های پنهان
_________________________________________________________________________
که یه مرد پیر عینکی با صدای خیلی ضعیف گفت : شما ... سنسه(معلم) این بچه هایی؟
الیزابت مو عقدی عین بز داشت منو نگاه میکرد من هم گفتم : بله خودم هستم هیستوریا رز استاد جدید این پسرا
اون مرد چاقه با چهچهه گفت : هاهاهاها تو که یه سال ازونا کوچیکتری هاهاهاهاها اصلا چیزی هم بلدی؟
یهو کل جمع به جز الیزابت ، من ، الکس ، لوکاس و آلفرد خندیدن
الیزابت پا شد و گفت : اومممم عمو جان چطوره سنسه جدید برادرام معلم من هم باشه؟؟
مرد چاق گفت : اوه عزیزم ، اینو میگی؟فکر نکنم بتونه تدریس کنه اصلا
الیزابت دیگه نتونست و بدو بدو رفت پیش اون مرد چاق و زد تو دهنش (فقط منم که از الیزابت خوشم اومد؟😐)
الکس پا شد و گفت : الیزابت ، این چه کاریهه
من تو دلم داشتم میگفتم آخییییش دلم خنک شد ، این الیزابت مو عقدی هم بدک نی
الکس گفت : ممنون که همتون تشریف آوردید ولی الان میتونین رفع زحمت کنین
آلفرد و لوکاس هم پا شدن که همه خجالت زده شن
و درسته همه خجالت زده شدن و رفتن
فقط من ، الیزابت ، آلفرد ، لوکاس و الکس اونجا بودیم
الیزابت گفت : خب خب سنسه خانم بگو ببینم کی قراره تدریسو شروع کنی؟؟
گفتم : خیلی وقته تدریس شروع شده ولی من شمارو از لحاظ رفتار سنجیدم اما از لحاظ علم نه پسسس...
همه گفتن : نهههههههه
من گفتم : آرههههه میخوام امتحان بگیرررمممممم
_________________________________________________________________________
که یه مرد پیر عینکی با صدای خیلی ضعیف گفت : شما ... سنسه(معلم) این بچه هایی؟
الیزابت مو عقدی عین بز داشت منو نگاه میکرد من هم گفتم : بله خودم هستم هیستوریا رز استاد جدید این پسرا
اون مرد چاقه با چهچهه گفت : هاهاهاها تو که یه سال ازونا کوچیکتری هاهاهاهاها اصلا چیزی هم بلدی؟
یهو کل جمع به جز الیزابت ، من ، الکس ، لوکاس و آلفرد خندیدن
الیزابت پا شد و گفت : اومممم عمو جان چطوره سنسه جدید برادرام معلم من هم باشه؟؟
مرد چاق گفت : اوه عزیزم ، اینو میگی؟فکر نکنم بتونه تدریس کنه اصلا
الیزابت دیگه نتونست و بدو بدو رفت پیش اون مرد چاق و زد تو دهنش (فقط منم که از الیزابت خوشم اومد؟😐)
الکس پا شد و گفت : الیزابت ، این چه کاریهه
من تو دلم داشتم میگفتم آخییییش دلم خنک شد ، این الیزابت مو عقدی هم بدک نی
الکس گفت : ممنون که همتون تشریف آوردید ولی الان میتونین رفع زحمت کنین
آلفرد و لوکاس هم پا شدن که همه خجالت زده شن
و درسته همه خجالت زده شدن و رفتن
فقط من ، الیزابت ، آلفرد ، لوکاس و الکس اونجا بودیم
الیزابت گفت : خب خب سنسه خانم بگو ببینم کی قراره تدریسو شروع کنی؟؟
گفتم : خیلی وقته تدریس شروع شده ولی من شمارو از لحاظ رفتار سنجیدم اما از لحاظ علم نه پسسس...
همه گفتن : نهههههههه
من گفتم : آرههههه میخوام امتحان بگیرررمممممم
۶.۱k
۰۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.