پارت ۱۲ دست نیافتنی
پارت ۱۲ دست نیافتنی
ویو ا/ت
لباسه بهم میومد خوشم اومده بود از که یونجی گفت
یونجی: عرررر چه خوبه 🌚
ا/ت : یونجی مطمئنی بهم میاد
یونجی: ا/تتتت چرا اینو میگی ( بچم بی عصابه مثل خودم🚶🏻♀️)
ا/ت : پس میخرمش
یونجی : آفرین
ا/ت : حالا بریم برای تو لباس انتخاب کنیم
یونجی : اوکی
پایان ویو
ویو تهیونگ :
همین جور داخل مغازه منتظرشون بودم که اومدن بیرون و انگار خرید شون رو کرده بودن تا اینکه ا/ت از مغازه داشت میومد بیرون که یه پسره محکم زد به شونش و رفت یکم بلند داد زدم
ته : هوی پسره
@: چیه چی میگی تو هاا
ته : برای چی زدی به شونه این دختر هااا
@: دلم خواست مشکلیه بعدم به تو ربطی نداره و تو چیکارشی؟
ته: من دوست پسرشم میخوای بزنمت بفهمی با کی طرفی
@: باش بخشید ولی تو کی هستی که این رو میگی
آروم به سمت پسره رفتم و صورتش رو گرفتم با دستم و گفتم انگار کیم تهیونگ رو نمیشناسی
@: وای ببخشید آقای کیم نشناختمتون
ته : چون ضعیفی می بخشمت
@: ممنونم آقای کیم و رفت
پایان ویو
ویو راوی :
بعد اون اتفاق اونا به راهشون ادامه دادن که رسیدن به یه مغازه دیگه که یونجی دست تهیونگ رو گرفت و با خودش برد و ا/ت روی نیمکت رو به روی مغازه منتظرشون بود که متوجه شد همون پسری که محکم زده بود به شونش داره تعقیبش میکنه پس هیچی نگفت تا با یونجی و ته در میون بزاره
که یهو ..........
پایان ویو
ویو ا/ت
لباسه بهم میومد خوشم اومده بود از که یونجی گفت
یونجی: عرررر چه خوبه 🌚
ا/ت : یونجی مطمئنی بهم میاد
یونجی: ا/تتتت چرا اینو میگی ( بچم بی عصابه مثل خودم🚶🏻♀️)
ا/ت : پس میخرمش
یونجی : آفرین
ا/ت : حالا بریم برای تو لباس انتخاب کنیم
یونجی : اوکی
پایان ویو
ویو تهیونگ :
همین جور داخل مغازه منتظرشون بودم که اومدن بیرون و انگار خرید شون رو کرده بودن تا اینکه ا/ت از مغازه داشت میومد بیرون که یه پسره محکم زد به شونش و رفت یکم بلند داد زدم
ته : هوی پسره
@: چیه چی میگی تو هاا
ته : برای چی زدی به شونه این دختر هااا
@: دلم خواست مشکلیه بعدم به تو ربطی نداره و تو چیکارشی؟
ته: من دوست پسرشم میخوای بزنمت بفهمی با کی طرفی
@: باش بخشید ولی تو کی هستی که این رو میگی
آروم به سمت پسره رفتم و صورتش رو گرفتم با دستم و گفتم انگار کیم تهیونگ رو نمیشناسی
@: وای ببخشید آقای کیم نشناختمتون
ته : چون ضعیفی می بخشمت
@: ممنونم آقای کیم و رفت
پایان ویو
ویو راوی :
بعد اون اتفاق اونا به راهشون ادامه دادن که رسیدن به یه مغازه دیگه که یونجی دست تهیونگ رو گرفت و با خودش برد و ا/ت روی نیمکت رو به روی مغازه منتظرشون بود که متوجه شد همون پسری که محکم زده بود به شونش داره تعقیبش میکنه پس هیچی نگفت تا با یونجی و ته در میون بزاره
که یهو ..........
پایان ویو
۹.۱k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.