(lier)
(lier)
* اشک هایی که میشد به وضوح روی چهره ی صاف و بی نقصش دیده بشه قلبش رو مانند شیشه میشکست ... از دلیلش هم بهتر از هر کس دیگه باخبر بود .. مقصر خودش بود .. اتفاقی که از قبل میدونست قراره هم به خودش و هم به معشوقه ی زندگیش اسیب بزنه و تا در حد مرگ نابودشون کنه ..... اما ! دست سرنوشته ، وقتی پای عشق ، محبت ، شیفته شدن در میون باشد همانقدر که لذت و خوشحالی رو با هم احساس میکردند در این موقعیت هم به توانه هزار غم ، اندوه و از جمله مهمترین احساس که برای هر دو ناخواسته بود رو با تمام پوست و استخوان حس میکردند ....... زندگی به میل ما انسانها پیش نمیره مگر اینکه خودت.... به سرنوشت خودت .... به دست خودت بهش پایان بدی
کریس ... اما تو قول داده بودیی ...این بود حرفات ؟ این بود قولت ؟ این بوددددد؟؟؟(بغض)
_ به دست خودم نیست وگرنه ازت جدا نمیشدم بیب!
د لعنتیییی وقتی میدونستییی وقتی میفهمیدی قراره اینجوری بشههه وقتی میفهمیدی که معتادت شدممم برای چی گذاشتی اینطوری تموم بشهههه؟؟!! ( حرفایی که با بغض و اشک به زبان اورده میشد )
_ من ..... حاضرم هنوز هم باهات بمونم ، بغلت کنم ، با اشتیاق ببوسمت ، لمست کنم اما.....
اما چی؟؟ میدونی؟؟ از الان به بعد کاملا فهمیدم که حتی از بهترین فرد زندگیت میتونی رکب بخوری .... حرفایی که دروغ بودن رو با کاوری از حقیقت باور کنی ..... خامت شدم .. ولی بازم دست از عاشق بودنت بر نداشتم ...
_ منم ازت متنفر نیستم که عاشقت نباشم اما مطمئن باش توی زندگیه بعد ... بهترین فرد برای خودت میشم نه برای زندگی... چون زندگی و سرنوشت به دست خودمون نیستت .. اما اگه منو و تو با هم باشیم میتونیم طبق میل و خواستمون پیشش ببریم ...
فکر نکنم بتونیم !!
_............
توی زندگی بعدی قراره خیلی زود تر از تو به اونجا برم تا هم از شره عاشق بودنت و هم از شره متنفر بودنت راحت شدم .... تنفری که همشون حاصل از عشقیه که تو بهم میورزیدی مستر بنگ ...
_ اما من بیخیالت نمیشم ... از دور مراقبت میمونم عشق من ...
شخصی که نابود شده دیکه قرار نیست به حالت قبل برگرده ...........
( بعد از ان شب هم دخترک و هم پسرک هر دو از اعماق وجودشان شکسته و نابود شدند ..... عشقی که قرار بود طولانی ترین عمرشون رو داشته باشه ولی به تاریخ انقضا رسیده بود ..اما!!! یه چیزی رو خوب فهمیدن اینکه هرگز .... هرگز.... عاشق نمیشوند مگر اینکه سرنوشت دستشان را در دست هم و قلبشان را صاحب هم کند .....)
the end ........
* اشک هایی که میشد به وضوح روی چهره ی صاف و بی نقصش دیده بشه قلبش رو مانند شیشه میشکست ... از دلیلش هم بهتر از هر کس دیگه باخبر بود .. مقصر خودش بود .. اتفاقی که از قبل میدونست قراره هم به خودش و هم به معشوقه ی زندگیش اسیب بزنه و تا در حد مرگ نابودشون کنه ..... اما ! دست سرنوشته ، وقتی پای عشق ، محبت ، شیفته شدن در میون باشد همانقدر که لذت و خوشحالی رو با هم احساس میکردند در این موقعیت هم به توانه هزار غم ، اندوه و از جمله مهمترین احساس که برای هر دو ناخواسته بود رو با تمام پوست و استخوان حس میکردند ....... زندگی به میل ما انسانها پیش نمیره مگر اینکه خودت.... به سرنوشت خودت .... به دست خودت بهش پایان بدی
کریس ... اما تو قول داده بودیی ...این بود حرفات ؟ این بود قولت ؟ این بوددددد؟؟؟(بغض)
_ به دست خودم نیست وگرنه ازت جدا نمیشدم بیب!
د لعنتیییی وقتی میدونستییی وقتی میفهمیدی قراره اینجوری بشههه وقتی میفهمیدی که معتادت شدممم برای چی گذاشتی اینطوری تموم بشهههه؟؟!! ( حرفایی که با بغض و اشک به زبان اورده میشد )
_ من ..... حاضرم هنوز هم باهات بمونم ، بغلت کنم ، با اشتیاق ببوسمت ، لمست کنم اما.....
اما چی؟؟ میدونی؟؟ از الان به بعد کاملا فهمیدم که حتی از بهترین فرد زندگیت میتونی رکب بخوری .... حرفایی که دروغ بودن رو با کاوری از حقیقت باور کنی ..... خامت شدم .. ولی بازم دست از عاشق بودنت بر نداشتم ...
_ منم ازت متنفر نیستم که عاشقت نباشم اما مطمئن باش توی زندگیه بعد ... بهترین فرد برای خودت میشم نه برای زندگی... چون زندگی و سرنوشت به دست خودمون نیستت .. اما اگه منو و تو با هم باشیم میتونیم طبق میل و خواستمون پیشش ببریم ...
فکر نکنم بتونیم !!
_............
توی زندگی بعدی قراره خیلی زود تر از تو به اونجا برم تا هم از شره عاشق بودنت و هم از شره متنفر بودنت راحت شدم .... تنفری که همشون حاصل از عشقیه که تو بهم میورزیدی مستر بنگ ...
_ اما من بیخیالت نمیشم ... از دور مراقبت میمونم عشق من ...
شخصی که نابود شده دیکه قرار نیست به حالت قبل برگرده ...........
( بعد از ان شب هم دخترک و هم پسرک هر دو از اعماق وجودشان شکسته و نابود شدند ..... عشقی که قرار بود طولانی ترین عمرشون رو داشته باشه ولی به تاریخ انقضا رسیده بود ..اما!!! یه چیزی رو خوب فهمیدن اینکه هرگز .... هرگز.... عاشق نمیشوند مگر اینکه سرنوشت دستشان را در دست هم و قلبشان را صاحب هم کند .....)
the end ........
۵.۵k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.