خب خب دوستان ی کتاب جدید واسه خوندن داریم ولی چون داستان
خب خب دوستان ی کتاب جدید واسه خوندن داریم ولی چون داستان کوتاهه واستون تعریف میکنم و بعدش ربطش ب تیزر ام وی جدید و بنگتنو میگم
فقط اینکه این برداشت خودمه شاید درست باشه شاید نه:
نویسنده:اورسولا لو گویین
سبک آرمانشهر،
داستان کوتاه
تاریخ انتشار۱۹۷۳
«کسانی که از خیر اُمِلاس گذشتند» (به انگلیسی: The Ones Who Walk Away from Omelas) یک داستان فلسفی است که از طرح داستانی بسیار ساده و توضیحات انتزاعی از شخصیتها تشکیل شدهاست؛
داستان آن درباره آرمان شهری با نام اُملاس (به انگلیسی: Omelas) است که ساکنانش باهوش و بافرهنگاند و در شادی و خوشی به سر میبرند. همه چیز این شهر خوب و زیباست به جز یک مسئله: تمامی بخت و پایداری شهر تنها به این وابسته است که یک بچه را در تاریکی، آلودگی، گرسنگی و بدبختی نگاه دارند و با او به ستم رفتار کنند؛ تمامی شهروندان نیز پس از اینکه به بلوغ رسیدند باید از این مسئله آگاه شوند و آن کودک نگونبخت را یکبار ببینند.
پس از آنکه شهروندان در آستانهٔ بزرگسالی از این مسئله خبردار میشوند شوکه شده و از این رسم شهر بیزار میشوند اما پس از مدتی به آن خو کرده و خود را با این مسئله که بدبختی آن بچه باعث خوشبختی شهر میشود سازگار میکنند. با این حال، اندکی از شهروندان، جوان یا پیر، روزی، به آرامی و در خاموشی، شهر را رها کرده و میروند؛ به جایی که هیچکس نمیداند کجاست. آخرین جملات داستان چنین است: «مکانی که آنها میروند برای ما حتی از شهر شادمانی نیز غیرقابلتصورتر است. من هرگز نمیتوانم توصیفش کنم. ممکن است اصلاً وجود نداشته باشد. اما به نظر میرسد آنها میدانند به کجا میروند. همانهایی که از اُملاس میروند.»
پیشینه داستان
لو گویین مینویسد: «ایده اصلی این داستان از قربانی کردن یک نفر برای دیگران میآید.
نویسنده اسم این شهر (اُمِلاس) هنگامی به ذهنش خطور کرده که در جادهای نشانه راهنمایی شهر سیلم در ایالت اورگن را در آینه ماشین دیده است. (به انگلیسی: Salem, Oregon) و آن را برعکس خوانده
noger"O ,melaS"
خب تا اینجا داستان رو متوجه شدیم و حالا ارتباط:
یه ارتباط خیلی مشخص همون جمله ایه که نویسنده گفته که ی نفر فدای بقیه بشه
که جین هم خودشو فدای 6نفر دیگه کرد تا اونارو نجات بده و توی تیزر هم کفشاش دست جیمینه و بعدشم ب درخت آویزونه
ولی توی این داستان فداشدن اون فرد کار اشتباهی بود پس ینی جین هم نباید خودشو فدا میکرد و بقیه هم احتمالا بعد از فهمیدن اینکه جین خودشو فداکرده شاید از خودشون بیزار بشن و
1: در آخر هم مثل اون عده ای که از خیر املاس گذشتن (که توی ام ویا نماد باغ آتش یا پولیکوت یا همون باغ عدنه) بگذرن و اون ایستگاه اتوبوس و اینا هم که توی عکسای آلبوم بود به معنی گذشتنشون و رفتنشون باشه
2: شایدم اصن از این دنیا و جامعه(املاس و مردمش) به باغ پولیکوت یا عدن(همون جمله ی آخر کتاب که گفته حتی ممکن است اون مکان وجود نداشته باشه رفتن) برن
پوف این تازه تحلیل ی تیکه از تیزر بود ی تحلیل واسه ی تیکه دیگ هم دارم تحلیل ک نه ی کشف ک عکساشو ادیت کردم میذارم
#BTS
#You_Never_Walk_Alone
#YNWA
#Wings
فقط اینکه این برداشت خودمه شاید درست باشه شاید نه:
نویسنده:اورسولا لو گویین
سبک آرمانشهر،
داستان کوتاه
تاریخ انتشار۱۹۷۳
«کسانی که از خیر اُمِلاس گذشتند» (به انگلیسی: The Ones Who Walk Away from Omelas) یک داستان فلسفی است که از طرح داستانی بسیار ساده و توضیحات انتزاعی از شخصیتها تشکیل شدهاست؛
داستان آن درباره آرمان شهری با نام اُملاس (به انگلیسی: Omelas) است که ساکنانش باهوش و بافرهنگاند و در شادی و خوشی به سر میبرند. همه چیز این شهر خوب و زیباست به جز یک مسئله: تمامی بخت و پایداری شهر تنها به این وابسته است که یک بچه را در تاریکی، آلودگی، گرسنگی و بدبختی نگاه دارند و با او به ستم رفتار کنند؛ تمامی شهروندان نیز پس از اینکه به بلوغ رسیدند باید از این مسئله آگاه شوند و آن کودک نگونبخت را یکبار ببینند.
پس از آنکه شهروندان در آستانهٔ بزرگسالی از این مسئله خبردار میشوند شوکه شده و از این رسم شهر بیزار میشوند اما پس از مدتی به آن خو کرده و خود را با این مسئله که بدبختی آن بچه باعث خوشبختی شهر میشود سازگار میکنند. با این حال، اندکی از شهروندان، جوان یا پیر، روزی، به آرامی و در خاموشی، شهر را رها کرده و میروند؛ به جایی که هیچکس نمیداند کجاست. آخرین جملات داستان چنین است: «مکانی که آنها میروند برای ما حتی از شهر شادمانی نیز غیرقابلتصورتر است. من هرگز نمیتوانم توصیفش کنم. ممکن است اصلاً وجود نداشته باشد. اما به نظر میرسد آنها میدانند به کجا میروند. همانهایی که از اُملاس میروند.»
پیشینه داستان
لو گویین مینویسد: «ایده اصلی این داستان از قربانی کردن یک نفر برای دیگران میآید.
نویسنده اسم این شهر (اُمِلاس) هنگامی به ذهنش خطور کرده که در جادهای نشانه راهنمایی شهر سیلم در ایالت اورگن را در آینه ماشین دیده است. (به انگلیسی: Salem, Oregon) و آن را برعکس خوانده
noger"O ,melaS"
خب تا اینجا داستان رو متوجه شدیم و حالا ارتباط:
یه ارتباط خیلی مشخص همون جمله ایه که نویسنده گفته که ی نفر فدای بقیه بشه
که جین هم خودشو فدای 6نفر دیگه کرد تا اونارو نجات بده و توی تیزر هم کفشاش دست جیمینه و بعدشم ب درخت آویزونه
ولی توی این داستان فداشدن اون فرد کار اشتباهی بود پس ینی جین هم نباید خودشو فدا میکرد و بقیه هم احتمالا بعد از فهمیدن اینکه جین خودشو فداکرده شاید از خودشون بیزار بشن و
1: در آخر هم مثل اون عده ای که از خیر املاس گذشتن (که توی ام ویا نماد باغ آتش یا پولیکوت یا همون باغ عدنه) بگذرن و اون ایستگاه اتوبوس و اینا هم که توی عکسای آلبوم بود به معنی گذشتنشون و رفتنشون باشه
2: شایدم اصن از این دنیا و جامعه(املاس و مردمش) به باغ پولیکوت یا عدن(همون جمله ی آخر کتاب که گفته حتی ممکن است اون مکان وجود نداشته باشه رفتن) برن
پوف این تازه تحلیل ی تیکه از تیزر بود ی تحلیل واسه ی تیکه دیگ هم دارم تحلیل ک نه ی کشف ک عکساشو ادیت کردم میذارم
#BTS
#You_Never_Walk_Alone
#YNWA
#Wings
۴.۳k
۲۲ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.