🖤 بلک گرل 🖤 پارت ۱۷🩶🩶🩶🩶
🖤 بلک گرل 🖤 پارت ۱۷🩶🩶🩶🩶
پرش زمانی در میدان جنگ
از زبان توکا
خب الان همه جمعا و منتظر رسیدن اوناییم
توکا : قبلاً براتون روشن کردم. اشاره به دسته ی خودش
فلش بک به چند ساعت قبل
توکا : اینوی از حالا به بعد که معاون منی مشکلی نداری
اینوپی: نه
توکا : من چند حرف دارم براتون. اشاره به دسته ی خودش
توکا : من هیچ گونه شورشی رو قبول نمی کنم و رفتار برام خیلی مهمه اگه به حرفام گوش نکنید کاری میکنم که پرنده های آسمون به حالتون گریه کنن شیر فهم شد سرد
همگی : بب..بله فرمانده
اینوپی : فرمانده خیلی خوب بلدین سرو سامون بدین چطوری شما که هیچ گنگی ندارین .
توکا : چ.چی آها خب راستش من چون خودم بزرگ شدم دیگه رییس خودم و برادرم بود اینجوری شدم
توکا در ذهن : الان لو میرم خاک به سرمممم
اینوپی : درک میکنم منم با خواهرو خونوادم
توکا : واقعا ی.یعنی باشه خوبه
پایان فلش بک
خوب اومدن این گنگ والهالا اگه شکست بخورند باید بیان تو تومان یعنی مشکلی باهاش ندارن
خلاصه شما برنده شدید و والهالا به تومان ملحق شد و....
ویو راوی
توکا داشت به سمت خونش میرفت که صدایی اومد
مایکی : توکا چان حتماً خسته شدی بیا برسونمت
توکا در ذهن : نه نه نه من نباید بزارم خونم فعلا لو بره بهانه من بهانه میخوام
توکا : نه نمیخاد من باید برم یه جایی فعلا نمی رم خونه
مایکی : ولی تو که خسته ای متورتم که نیاوردین بزار ببرمت
توکا : بب.باشه
توکا سوار متور مایکی میشه
مایکی تمام راه رو با سرعت میره ولی توکا چون خودش همیشه با متورش با تمام سرعت پیش میره خودشو نگه میداره تا نیو فته و مایکی میخاست که توکا بغلش کنه ولی نشد (نویسنده : شانس بهت رو کرده ده بغغغغلششششش کن خاک تو اون سرت) مایکی حرس میخوره و اخم کیوتی میکنه
توکا : مایکی رسیدیم
مایکی وایمیسته توکا میره زنگ درو میزنه و کیو درو باز میکنه
بله توکا آدرس خونه ی کیو رو میده تا خونه ی خودش رو نره
کیو : سلام چطوری
توکا : سلام
و توکا به مایکی اشاره میکنه که کیو سوتی نده
مایکی که از قبل عصبانی تر بود چون فکر میکرد که کیو پسره و نمیدونست که دختره و گفتم که فقط توکا و شو میدونن کیو دختره
توکا : ممنونم مایکی. من اینجاد کاری دارم
مایکی با اخم : باشه من میرم
مایکی سوار متورش میشه و بدون خداحافظی میره
توکا به کیو میگه : نکنه فهمیده
کیو : محاله بفهمه دارک نایتو داری
توکا : خوبه
کیو چرا اومدی کاری داری.
توکا : نه
کیو حالا کاملا گیج شده
توکا : مایکی اسرار داشت منو برسونه منم به دروغ گفتم که کاری دارم پس اومدم به خونه ی تو برای اینکه فعلاً نمیخام خونم لو بره
کیو : آها الان میری میخای برسونمت
توکا : نه میخواستم خودم برم بایییی
کیو : بای
بای 🫶🫶💗
پرش زمانی در میدان جنگ
از زبان توکا
خب الان همه جمعا و منتظر رسیدن اوناییم
توکا : قبلاً براتون روشن کردم. اشاره به دسته ی خودش
فلش بک به چند ساعت قبل
توکا : اینوی از حالا به بعد که معاون منی مشکلی نداری
اینوپی: نه
توکا : من چند حرف دارم براتون. اشاره به دسته ی خودش
توکا : من هیچ گونه شورشی رو قبول نمی کنم و رفتار برام خیلی مهمه اگه به حرفام گوش نکنید کاری میکنم که پرنده های آسمون به حالتون گریه کنن شیر فهم شد سرد
همگی : بب..بله فرمانده
اینوپی : فرمانده خیلی خوب بلدین سرو سامون بدین چطوری شما که هیچ گنگی ندارین .
توکا : چ.چی آها خب راستش من چون خودم بزرگ شدم دیگه رییس خودم و برادرم بود اینجوری شدم
توکا در ذهن : الان لو میرم خاک به سرمممم
اینوپی : درک میکنم منم با خواهرو خونوادم
توکا : واقعا ی.یعنی باشه خوبه
پایان فلش بک
خوب اومدن این گنگ والهالا اگه شکست بخورند باید بیان تو تومان یعنی مشکلی باهاش ندارن
خلاصه شما برنده شدید و والهالا به تومان ملحق شد و....
ویو راوی
توکا داشت به سمت خونش میرفت که صدایی اومد
مایکی : توکا چان حتماً خسته شدی بیا برسونمت
توکا در ذهن : نه نه نه من نباید بزارم خونم فعلا لو بره بهانه من بهانه میخوام
توکا : نه نمیخاد من باید برم یه جایی فعلا نمی رم خونه
مایکی : ولی تو که خسته ای متورتم که نیاوردین بزار ببرمت
توکا : بب.باشه
توکا سوار متور مایکی میشه
مایکی تمام راه رو با سرعت میره ولی توکا چون خودش همیشه با متورش با تمام سرعت پیش میره خودشو نگه میداره تا نیو فته و مایکی میخاست که توکا بغلش کنه ولی نشد (نویسنده : شانس بهت رو کرده ده بغغغغلششششش کن خاک تو اون سرت) مایکی حرس میخوره و اخم کیوتی میکنه
توکا : مایکی رسیدیم
مایکی وایمیسته توکا میره زنگ درو میزنه و کیو درو باز میکنه
بله توکا آدرس خونه ی کیو رو میده تا خونه ی خودش رو نره
کیو : سلام چطوری
توکا : سلام
و توکا به مایکی اشاره میکنه که کیو سوتی نده
مایکی که از قبل عصبانی تر بود چون فکر میکرد که کیو پسره و نمیدونست که دختره و گفتم که فقط توکا و شو میدونن کیو دختره
توکا : ممنونم مایکی. من اینجاد کاری دارم
مایکی با اخم : باشه من میرم
مایکی سوار متورش میشه و بدون خداحافظی میره
توکا به کیو میگه : نکنه فهمیده
کیو : محاله بفهمه دارک نایتو داری
توکا : خوبه
کیو چرا اومدی کاری داری.
توکا : نه
کیو حالا کاملا گیج شده
توکا : مایکی اسرار داشت منو برسونه منم به دروغ گفتم که کاری دارم پس اومدم به خونه ی تو برای اینکه فعلاً نمیخام خونم لو بره
کیو : آها الان میری میخای برسونمت
توکا : نه میخواستم خودم برم بایییی
کیو : بای
بای 🫶🫶💗
۷.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.