P21ایدل شکسته
(یونگی)
-میدونی من چقد دنبالت گشتم ؟چجور میتونی فقط همینو بگی ؟
+خب الان روبه روتم
- تو ک اینهمه مدت میدونستی چرا بهم نگفتی؟
+نپرسیده بودی
-ا/ت من الان جدی ام ..شوخی نمیکنم ....چرا نمیتونی جدی باشی
-منم شوخی نمیکنم ...در واقع اگ ی ذره من بشناسی میتونی ببینی ک اصلا شوخی نمیکنم
پاشد و از اتاق رفت بیرون ...روی تخت نشستم و دستمو بین موهام بردم ...اینروزا اینقد اتفاق های عجیب برام افتاده بود ک نمیتونستم درست کنار هم بچینمشون
(ا/ت)
رفتم توی اتاقم و درو بستم هر چی بیشتر میگذشت پشیمون تر میشدم ....من با چ رویی میخواستم پیش اعضای گروهم برگردم ؟تموم بدبختی ههای اونا تقصیر منه ...تصمیمم رو گرفتم ...من برنمیگردم ...دریم ملودی میتونه 6 نفره ادامه بده ...جای من تو زندگی هیچکی خالی نیست ...اونا قطعا بدون من بهترن ...سرم رو بین دستام گرفتم
+ای کاش یکم ب خوشبختی نزدیک تر میشدم
ب اینه ی اتاقم نگاه کردم و دیدم ک عین ی دختر بچه ی کوچیک توی خودم جمع شده بودم
+ب چی امید داشتی ا/ت ؟
تصویر توی اینه انگار باهام صحبت میکرد
+فکر کردی میتونی برگردی ؟فکر کردی ی دختر ضضعیف رو ققبول میکنن؟ناپدید بمون...هیچکی ب تو نیاز نداره ...اونا بدون تو خوشبخت ترن
سرمو انداختم پایین
+تو شکستیی دختر ....شکستی
(یونگی)
فقط ی راه داشتم ...از رو تخت بلند شدم و زنگ زدم ب جین ... مطئنن اون میتونست کمکم کنه
+الو ؟
-الو هیونگ ب کمکت نیاز دارم
+شوگا واقعا خودتی ؟عجیبه ب من زنگ زدی
-هیونگ وقت شوخی نیست ..کمک میخوام
+چی شده ؟
تموم ماجرا رو براش تعریف کردم ....از اون اول ک با ا/ت صحبت کردم و تموم ماجرای کمپانیش و اینا و اونم با دقت گووش میداد..و اینکه مثل اینکه دوباره نمیخواد برگرده ب گروهش و ازش خواستم اگ کاری میتونه انجام بده ....خودمم نمیدونستم چرا میخوام ب ا/ت کمک کنم ....شاید میخواستم اینکه جونمو نجات داده رو جبران کنم ..شایدم .....ازش خوشم اومده ؟
+فکر کنم از دست من و تو کاری بر نمیاد ولی قطعا اعضای گروهش میتونن کمکش کنن
-اعضای گروهش ؟...اون ب خاطر اعضای گروهش نمیخواد برگرده چون فکر میکنه ک ب خاطر اون زندگی اونا نابود شده
+نع....من فکر میکنم تنها کسایی ک میتونن بهش کمک کنن فقط همونان ...من باهاشون صحبت میکنم و سعی میکنم ی دیدار براشون بزارم ...تو هم زن لجبازتو راضی کن یونگی
-مرسی هیونگ واقعا مممنونم نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم
+لازم نیست ...فقط بیا امیدوار باشیم ا/ت ادمت کنه
-هیونگ...
+منکه چیزی نگفتم ...خدافظ
گوشی رو قطع کردم و منتظر تماس جین موندم ...نیم ساعت بعد زنگ زد
+یونگی .... ربع ساعت دیگه بیارش ب ادرسی ک برات میفرستم
-باشه هیونگ .مرسی
از اتاق رفتم بیرون و در اتاقشو زدم و رراوم بازش کردم
-لباس تنت هست
+ هزار بار گفتم تو اتاق لخت نمیشم
رفتم تو و گفتم ....لباس بپوش میخوایم بریم یجایی
+کجا
- میفهمی
+ببین یونگی شی ..من حوصله این مسخره بازیا رو ندارم ...سنم واسه اینا زیاد شده ....و از سوپرایز هم خوشم نمیا.......
-5 دیقه دیگه راه میوفتم...زودی بپوش
-میدونی من چقد دنبالت گشتم ؟چجور میتونی فقط همینو بگی ؟
+خب الان روبه روتم
- تو ک اینهمه مدت میدونستی چرا بهم نگفتی؟
+نپرسیده بودی
-ا/ت من الان جدی ام ..شوخی نمیکنم ....چرا نمیتونی جدی باشی
-منم شوخی نمیکنم ...در واقع اگ ی ذره من بشناسی میتونی ببینی ک اصلا شوخی نمیکنم
پاشد و از اتاق رفت بیرون ...روی تخت نشستم و دستمو بین موهام بردم ...اینروزا اینقد اتفاق های عجیب برام افتاده بود ک نمیتونستم درست کنار هم بچینمشون
(ا/ت)
رفتم توی اتاقم و درو بستم هر چی بیشتر میگذشت پشیمون تر میشدم ....من با چ رویی میخواستم پیش اعضای گروهم برگردم ؟تموم بدبختی ههای اونا تقصیر منه ...تصمیمم رو گرفتم ...من برنمیگردم ...دریم ملودی میتونه 6 نفره ادامه بده ...جای من تو زندگی هیچکی خالی نیست ...اونا قطعا بدون من بهترن ...سرم رو بین دستام گرفتم
+ای کاش یکم ب خوشبختی نزدیک تر میشدم
ب اینه ی اتاقم نگاه کردم و دیدم ک عین ی دختر بچه ی کوچیک توی خودم جمع شده بودم
+ب چی امید داشتی ا/ت ؟
تصویر توی اینه انگار باهام صحبت میکرد
+فکر کردی میتونی برگردی ؟فکر کردی ی دختر ضضعیف رو ققبول میکنن؟ناپدید بمون...هیچکی ب تو نیاز نداره ...اونا بدون تو خوشبخت ترن
سرمو انداختم پایین
+تو شکستیی دختر ....شکستی
(یونگی)
فقط ی راه داشتم ...از رو تخت بلند شدم و زنگ زدم ب جین ... مطئنن اون میتونست کمکم کنه
+الو ؟
-الو هیونگ ب کمکت نیاز دارم
+شوگا واقعا خودتی ؟عجیبه ب من زنگ زدی
-هیونگ وقت شوخی نیست ..کمک میخوام
+چی شده ؟
تموم ماجرا رو براش تعریف کردم ....از اون اول ک با ا/ت صحبت کردم و تموم ماجرای کمپانیش و اینا و اونم با دقت گووش میداد..و اینکه مثل اینکه دوباره نمیخواد برگرده ب گروهش و ازش خواستم اگ کاری میتونه انجام بده ....خودمم نمیدونستم چرا میخوام ب ا/ت کمک کنم ....شاید میخواستم اینکه جونمو نجات داده رو جبران کنم ..شایدم .....ازش خوشم اومده ؟
+فکر کنم از دست من و تو کاری بر نمیاد ولی قطعا اعضای گروهش میتونن کمکش کنن
-اعضای گروهش ؟...اون ب خاطر اعضای گروهش نمیخواد برگرده چون فکر میکنه ک ب خاطر اون زندگی اونا نابود شده
+نع....من فکر میکنم تنها کسایی ک میتونن بهش کمک کنن فقط همونان ...من باهاشون صحبت میکنم و سعی میکنم ی دیدار براشون بزارم ...تو هم زن لجبازتو راضی کن یونگی
-مرسی هیونگ واقعا مممنونم نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم
+لازم نیست ...فقط بیا امیدوار باشیم ا/ت ادمت کنه
-هیونگ...
+منکه چیزی نگفتم ...خدافظ
گوشی رو قطع کردم و منتظر تماس جین موندم ...نیم ساعت بعد زنگ زد
+یونگی .... ربع ساعت دیگه بیارش ب ادرسی ک برات میفرستم
-باشه هیونگ .مرسی
از اتاق رفتم بیرون و در اتاقشو زدم و رراوم بازش کردم
-لباس تنت هست
+ هزار بار گفتم تو اتاق لخت نمیشم
رفتم تو و گفتم ....لباس بپوش میخوایم بریم یجایی
+کجا
- میفهمی
+ببین یونگی شی ..من حوصله این مسخره بازیا رو ندارم ...سنم واسه اینا زیاد شده ....و از سوپرایز هم خوشم نمیا.......
-5 دیقه دیگه راه میوفتم...زودی بپوش
۱۳.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.