هيولاي جزيره کرت 2
هيولاي جزيره کرت_2
تزه به مرکز لابیرنت نزديک مي شد که ... ناگهان هيولاي مينوتور در برابرش ظاهر شد . تزه که مي دانست اگر کمترين هراس را به خود راه دهد در زير سم هاي هيولا و با ضربه هاي سم ها و شاخ هاي هيولا ، ان موجود خون آشام نابود خواهد شد ، شجاعانه با مينو تور درگير شد و پيکار هاي هولناک بين آن دو ، در مرکز لابريت در گرفت . مينوتور در اين خيال بود که مثل هميشه موجودي وحشتزده و بي سلاح را در برابر خود دارد وبنابراين خيلي زود او را طعمه خود خواهد کرد . اما ، زماني به خود آمد که ضربه هاي پياپي خنجر زهر آگين بر پيکرش نشست و ... آن همه خون که ساليان دراز از انسانهاي بي گناه آشاميده بود ، از جسم پاره پاره اش بر لابريت جاري شد .
تزه دلاور ، هيولا را غرقه به خون بر جاي نهاد و به راهنمايي نخي که پشت پاي خود ، هنگام آمدن ، گشوده بود بازگشت و بزودي به مدخل لابريت رسيد . آنجا هموطنان تزه در آغوشش گرفتند و شادي کنان به پشت دروازه آمدند .
آريان ، که پشت دروازه به کمين نشسته بود و منتظر عاقبت کار بود ، شادي و پايکوبيهاي يونانيها را که شنيد ، کلون را از در برداشت و همه با هم به سوي کشتي يونانيها در ساحل روانه شدند . افسوس که تزه و ياران او ، از شدت خوشحالي و شتابي که داشتند ، قرار و مدار خود را با اژه از ياد بردند و بادبانهاي کشتي را تعويض نکردند . کشتي ، با بادبانهاي سياه ، همچنان بر امواج مي رفت تا به ساحل يونان رسيد .
اژه که بي قرار و چشم براه ، بر پشت بام قصر ساحلي خود به انتظار ورود کشتي با بادبانهاي سفيد بود ، چون سرانجام کشتي را مثل گذشته سياهپوش ديد ، آه از نهادش بر آمد و به اين گمان که فرزند برومندش نيز به کام هيولاي کرت رفته است ، دنيا در برابر چشمانش تيره و تار شد و از فراز قصر به ميان امواج خروشان دريا افتاد و ...
چنين است که از ان به بعد ، اين بخش از درياي مديترانه را درياي اژه مي نامند تا ياد آورنده اندوه بي پايان پدري فرزند از دست داده و مرگ او در ابهاي خروشان باشد.
تزه به مرکز لابیرنت نزديک مي شد که ... ناگهان هيولاي مينوتور در برابرش ظاهر شد . تزه که مي دانست اگر کمترين هراس را به خود راه دهد در زير سم هاي هيولا و با ضربه هاي سم ها و شاخ هاي هيولا ، ان موجود خون آشام نابود خواهد شد ، شجاعانه با مينو تور درگير شد و پيکار هاي هولناک بين آن دو ، در مرکز لابريت در گرفت . مينوتور در اين خيال بود که مثل هميشه موجودي وحشتزده و بي سلاح را در برابر خود دارد وبنابراين خيلي زود او را طعمه خود خواهد کرد . اما ، زماني به خود آمد که ضربه هاي پياپي خنجر زهر آگين بر پيکرش نشست و ... آن همه خون که ساليان دراز از انسانهاي بي گناه آشاميده بود ، از جسم پاره پاره اش بر لابريت جاري شد .
تزه دلاور ، هيولا را غرقه به خون بر جاي نهاد و به راهنمايي نخي که پشت پاي خود ، هنگام آمدن ، گشوده بود بازگشت و بزودي به مدخل لابريت رسيد . آنجا هموطنان تزه در آغوشش گرفتند و شادي کنان به پشت دروازه آمدند .
آريان ، که پشت دروازه به کمين نشسته بود و منتظر عاقبت کار بود ، شادي و پايکوبيهاي يونانيها را که شنيد ، کلون را از در برداشت و همه با هم به سوي کشتي يونانيها در ساحل روانه شدند . افسوس که تزه و ياران او ، از شدت خوشحالي و شتابي که داشتند ، قرار و مدار خود را با اژه از ياد بردند و بادبانهاي کشتي را تعويض نکردند . کشتي ، با بادبانهاي سياه ، همچنان بر امواج مي رفت تا به ساحل يونان رسيد .
اژه که بي قرار و چشم براه ، بر پشت بام قصر ساحلي خود به انتظار ورود کشتي با بادبانهاي سفيد بود ، چون سرانجام کشتي را مثل گذشته سياهپوش ديد ، آه از نهادش بر آمد و به اين گمان که فرزند برومندش نيز به کام هيولاي کرت رفته است ، دنيا در برابر چشمانش تيره و تار شد و از فراز قصر به ميان امواج خروشان دريا افتاد و ...
چنين است که از ان به بعد ، اين بخش از درياي مديترانه را درياي اژه مي نامند تا ياد آورنده اندوه بي پايان پدري فرزند از دست داده و مرگ او در ابهاي خروشان باشد.
۸۵۰
۲۵ آبان ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.