‹ تبهڪارِ شَرور...🍻📵 ›
‹ تبهڪارِ شَرور...🍻📵 ›
⤹ #ᑭᗩᖇT_1 ⤸
آستین پیرهن سیاهشو بالا زد و خیره به من روبه بادیگاردش غرید
- سگارو بیارید!
سگارو؟
سگای وح.. شیش که کم از گرگ درنده نداشتنو برای چی میخواست؟
پوزخند ترسناکی به منه لرزون که به ستون گوشه حیاط بس..ته شده بودم زد.
چشمای عمیقش ترسمو دو برابر کرد.
با صلابت همیشگیش بهم نزدیک تر که شد حس کردم از ترس بدتر روی ویبره افتادم.
ته هون که بادیگاردش بود با ترس گفت
- آقا سگارو واسه چی می...
نذاشت حرفش تموم شه و عربده زد
- کاری که گفتم و انجام بده تا به ص.. لابه نکشیدمتون...
روی زانوش خم شد و بی رحم فکمو توی دستش گرفت و ف.. شار داد
- حالا بدون اجازه من میری دیدن اون ع.. وض. ی!
هق زدم و زبون باز کردم
- یونگیاا ترو...
بین حرفم پرید و با ت. ح.. قیر گفت
- ببند دهنتو تا پر خونش نکردم...
بی اهمیت به من بلند شد و وقتی سگارو آوردن انگار الان فهمیدم چه خبره و ترس توی نگاه ته هون و درک کردم...
چند قدم عقب رفت و روی صندلی بزرگی که وسط حیاط براش گذاشته بودن نشست.
چشمای سرد و وهم آورش از اون سگای گرسنهی که پارس میکردن هم ترسناک تر بودن.
- ق.لاده هاشونو باز کنید!
⤹ #ᑭᗩᖇT_1 ⤸
آستین پیرهن سیاهشو بالا زد و خیره به من روبه بادیگاردش غرید
- سگارو بیارید!
سگارو؟
سگای وح.. شیش که کم از گرگ درنده نداشتنو برای چی میخواست؟
پوزخند ترسناکی به منه لرزون که به ستون گوشه حیاط بس..ته شده بودم زد.
چشمای عمیقش ترسمو دو برابر کرد.
با صلابت همیشگیش بهم نزدیک تر که شد حس کردم از ترس بدتر روی ویبره افتادم.
ته هون که بادیگاردش بود با ترس گفت
- آقا سگارو واسه چی می...
نذاشت حرفش تموم شه و عربده زد
- کاری که گفتم و انجام بده تا به ص.. لابه نکشیدمتون...
روی زانوش خم شد و بی رحم فکمو توی دستش گرفت و ف.. شار داد
- حالا بدون اجازه من میری دیدن اون ع.. وض. ی!
هق زدم و زبون باز کردم
- یونگیاا ترو...
بین حرفم پرید و با ت. ح.. قیر گفت
- ببند دهنتو تا پر خونش نکردم...
بی اهمیت به من بلند شد و وقتی سگارو آوردن انگار الان فهمیدم چه خبره و ترس توی نگاه ته هون و درک کردم...
چند قدم عقب رفت و روی صندلی بزرگی که وسط حیاط براش گذاشته بودن نشست.
چشمای سرد و وهم آورش از اون سگای گرسنهی که پارس میکردن هم ترسناک تر بودن.
- ق.لاده هاشونو باز کنید!
۱.۵k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.