تکپارتی (درخواستی)
(وقتی دفترخاطراتت گم میشه و یکی پیداش میکنه و چون ادرس خونه فیلیکس توش بوده برای فیلیکس میفرستتش اما شما بهم زدین و.....)
بعد از ساعت ها گشتن خسته و تا امید شده بودی تو توی اون دفترچه درمورد احساساتت به فیلیکس نوشته بودی و بدتر از اون اینکه توی اون دفترچه خاطرات آدرس خونه ی فیلیکس داخل اون بود خودت هم نمیدونستی چرا اون دفترچه رو گم کردی ولی در هر صورت خوب میدونستی هر کسی که پیداش کنه برای فیلیکس میبرتش البته بخوایم فیلیکس رو خوب حساب کنیم اکس سابقت و دوست پسر قبلیت تو همیشه فکر میکردی اون کارش رو به تو ترجیح میداد بخاطر همین بود که خیلی ناراحت و افسرده بودی خسته بودی و نمیدونستی چرا معلمت یعنی استاد لی کارش رو به تو ترجیح داد نمیدونستی تمام افکارت قدرت فکر کردن رو ازت گرفته بود ناامید به سمت خونه رفتی
(صبح روز بعد ....)
بعد از اون همه شب طولانی که دنبال خاطراتت گشتی به سمت مدرست حرکت کردی امروز با فیلیکس کلاس داشتی و اصلا حال کل کل رو نداشتی نمیدونی شاید بخاطر این بود که فیلیکس خیلی برات مهم بود خودت هم نمیدونستی و این بخش خیلی جالبش بود بی اهمیت به نگاه دیگران به سمت کلاست رفتی وارد شدی و رفتی صندلی آخر کلاس یک هفته مدرسه نیومده بودی و تو حتا زمانی که مدرسه هم بودی هرروز لباس های کیوت میپوشیدی و خودتو کیوت میکردی ولی اون دختر رنگی دیگه از بین رفت تو الان شبیه یک مرده متحرک شده بودی مشکی دیگه خالی از هر چیزی نشستی همه به احترام استاد پاشدن ولی تو اونقدر حالت بد بود که نمیدونستی باید چیکار کنی حالت تهوع استرس اسطراب همه ی اینا خیلی ها فکر میکنن بخاطر یک دفترچه خاطرات اینطوری شدی ولی نه بحث اون نیست بحث اینکه چرا کسی رو بیشتر از لیاقتش دوست داری عشق میورزی ولی بیشتر از لیاقت آسیب میبینی جالبه نه فقط دلت میخواست بخوابی و دیگه بیدار نشی با حرف فیلیکس کل بچه های کلاس سکوت کردن
فیلیکس :اینجا یک دانش آموز جدید داریم
به تو اشاره کرد پوزخند دردناکی زدی و گفتی
آت:استاد فکر کنم حالتون خوب نیست البته از شما بدتر هم هست درسته دانش آموز قبلی شکست و مرد و زنده شد و اون دفن شد ولی بیاید با دانش آموز جدید آشنا بشیم هوانگ آت
فیلیکس حتا فکرش رو هم نمیکرد بهترین و کیوت ترین دختر دنیا این بلا سرش بیاد کی فکرشو میکرد کسی نمیدونه
فیلیکس:آت من من متاسفم
آت :تاسف شما نمیتونه اونی که مردرو زنده کنه بهتره
فیلیکس به سمتت اومد و بوستون رو آغاز کردین چشمات گرد شد مدیر مدرسه کیک رو آورد و به دست فیلیکس داد و فیلیکس گفت
فیلیکس :تولدت مبارک عشقم
ات :(گیج )
فیلیکس دفترچه خاطراتت رو دستت داد و گفت
فیلیکس :خیلی دوست دارم تولدت مبارک (لبخند )
مین سو
#تابه قوانین جمهوری اسلامی
بعد از ساعت ها گشتن خسته و تا امید شده بودی تو توی اون دفترچه درمورد احساساتت به فیلیکس نوشته بودی و بدتر از اون اینکه توی اون دفترچه خاطرات آدرس خونه ی فیلیکس داخل اون بود خودت هم نمیدونستی چرا اون دفترچه رو گم کردی ولی در هر صورت خوب میدونستی هر کسی که پیداش کنه برای فیلیکس میبرتش البته بخوایم فیلیکس رو خوب حساب کنیم اکس سابقت و دوست پسر قبلیت تو همیشه فکر میکردی اون کارش رو به تو ترجیح میداد بخاطر همین بود که خیلی ناراحت و افسرده بودی خسته بودی و نمیدونستی چرا معلمت یعنی استاد لی کارش رو به تو ترجیح داد نمیدونستی تمام افکارت قدرت فکر کردن رو ازت گرفته بود ناامید به سمت خونه رفتی
(صبح روز بعد ....)
بعد از اون همه شب طولانی که دنبال خاطراتت گشتی به سمت مدرست حرکت کردی امروز با فیلیکس کلاس داشتی و اصلا حال کل کل رو نداشتی نمیدونی شاید بخاطر این بود که فیلیکس خیلی برات مهم بود خودت هم نمیدونستی و این بخش خیلی جالبش بود بی اهمیت به نگاه دیگران به سمت کلاست رفتی وارد شدی و رفتی صندلی آخر کلاس یک هفته مدرسه نیومده بودی و تو حتا زمانی که مدرسه هم بودی هرروز لباس های کیوت میپوشیدی و خودتو کیوت میکردی ولی اون دختر رنگی دیگه از بین رفت تو الان شبیه یک مرده متحرک شده بودی مشکی دیگه خالی از هر چیزی نشستی همه به احترام استاد پاشدن ولی تو اونقدر حالت بد بود که نمیدونستی باید چیکار کنی حالت تهوع استرس اسطراب همه ی اینا خیلی ها فکر میکنن بخاطر یک دفترچه خاطرات اینطوری شدی ولی نه بحث اون نیست بحث اینکه چرا کسی رو بیشتر از لیاقتش دوست داری عشق میورزی ولی بیشتر از لیاقت آسیب میبینی جالبه نه فقط دلت میخواست بخوابی و دیگه بیدار نشی با حرف فیلیکس کل بچه های کلاس سکوت کردن
فیلیکس :اینجا یک دانش آموز جدید داریم
به تو اشاره کرد پوزخند دردناکی زدی و گفتی
آت:استاد فکر کنم حالتون خوب نیست البته از شما بدتر هم هست درسته دانش آموز قبلی شکست و مرد و زنده شد و اون دفن شد ولی بیاید با دانش آموز جدید آشنا بشیم هوانگ آت
فیلیکس حتا فکرش رو هم نمیکرد بهترین و کیوت ترین دختر دنیا این بلا سرش بیاد کی فکرشو میکرد کسی نمیدونه
فیلیکس:آت من من متاسفم
آت :تاسف شما نمیتونه اونی که مردرو زنده کنه بهتره
فیلیکس به سمتت اومد و بوستون رو آغاز کردین چشمات گرد شد مدیر مدرسه کیک رو آورد و به دست فیلیکس داد و فیلیکس گفت
فیلیکس :تولدت مبارک عشقم
ات :(گیج )
فیلیکس دفترچه خاطراتت رو دستت داد و گفت
فیلیکس :خیلی دوست دارم تولدت مبارک (لبخند )
مین سو
#تابه قوانین جمهوری اسلامی
۱۰.۲k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.