توت فرنگی p⁴
توت فرنگی p⁴
تهیونگ و کوک و هیکو آماده شدن تا برن به ویلا خودشون که نزدیک دریاس، وقتی رسیدن ماشین همه جلوی ویلا پارک بود.
تهیونگ: اینا زود تر از ما اومدن.
کوک: آره.
هیکو: پس کی میریم داخل؟
تهیونگ: الان میریم. خسته شدی؟
هیکو: ها؟ نه فقط حوصلم سر رفته.
کوک: وایسا پارک کنیم میریم، آخه نگا کن عقلم نداشتن که بزارن توی پارکینگ.
ته: کوک تو که به اونا اون روزی اجازه ی پارک کردن توی پارکینگ بدون اجازه ی او رو ندادی.
کوک: او یادم رفت به کلی.
کوک و تهیونگ به محض اینکه پارک کردن (توی پارک) رفتن داخل.
یونگی: بچه ها بیاین اوندن، چه عجب بابا ما فکر کردیم که دیگه نمیایند.
کوک: چرا ماشین هاتون و گذاشتید بیرون،برید بزارید توی پارکینگ.
جیمین: ته بیا اینجا ببینم ، بچه کوچولو موچولو تون چیه؟
هیکو: آبجی دار شدممممممممم.
جین: او خدا، نگاش کن.
نامجون: آخییییییی.
هیکو: باشه،باشه ، بس کنید بریم کیک و بیارید.
جیهوپ: کوچولو نیومدی بقل عمو جیهوپا.
هیکو: عمووووووووووووووووو. دوست دارم خییییلی.
یونگی: بهت گفتم که جیهوپ و نیاریم هیکو هی میخواد بره توی بغل اون.
کوک: مارو به کلی فراموش کردی؟
هیکو: شماهارو من همیشه میبینم. عمو بریم بازی کنیم؟
جیهوپ: بریم.
هیکو و یونگی و نامجون و جیهوپ همرا با کوک شروع به پلی استیشن بازی کردن.
جیمین: بیاین ماهم بریم بازی.
ته: پیشنهاد خوبیه.
جین: آقایون جمع کنید ماهم بیایم.
یونگی: وایسید ببینم. ما واسه ی شماها بازی های خوبی داریم..نامی کنسول.
نامی: اووو بیا اینم از این.
کوک: سیستم ار این قراره که شماها بازی ترسناک میکنید.
جین: بده من ببینم انگار ما بچه یه سواله ای میترسیم.
جیمین: خوب اول من و جین هیونگ.
ته: نه من و تو.
*نیم ساعت بعد*
ته: جیغ ترسیدم، این چرا یهو اینجا ظاهر شد اون که اون پشت بود. الان کشتمش.
جیمین: دادا روحشه.
جین: من که چهار ساعت دارم از پشت بهت میگمممم.
ته: من دیگه نمیدونم، من میرم کیک و اینا رو آماده میکنم شماها هم جمع کنید اینا رو بیاید کمکم.
جین: من میام.
هیکو: اخجون کیییییییک.عمو بیای بریم ما.
جیهوپ: باشه عمو بریم.
*یک ساعت بعد*
جشن به خوبی خوشی تموم سد همشون رفتن که بخوابن. کیک خوردن جک تعریف کردن با هم بازی کردن و ....
همشون خسته و کوفته بودن،مخصوصا کوک که نرسیده رفتن ویلا.
تهیونگ و کوک و هیکو آماده شدن تا برن به ویلا خودشون که نزدیک دریاس، وقتی رسیدن ماشین همه جلوی ویلا پارک بود.
تهیونگ: اینا زود تر از ما اومدن.
کوک: آره.
هیکو: پس کی میریم داخل؟
تهیونگ: الان میریم. خسته شدی؟
هیکو: ها؟ نه فقط حوصلم سر رفته.
کوک: وایسا پارک کنیم میریم، آخه نگا کن عقلم نداشتن که بزارن توی پارکینگ.
ته: کوک تو که به اونا اون روزی اجازه ی پارک کردن توی پارکینگ بدون اجازه ی او رو ندادی.
کوک: او یادم رفت به کلی.
کوک و تهیونگ به محض اینکه پارک کردن (توی پارک) رفتن داخل.
یونگی: بچه ها بیاین اوندن، چه عجب بابا ما فکر کردیم که دیگه نمیایند.
کوک: چرا ماشین هاتون و گذاشتید بیرون،برید بزارید توی پارکینگ.
جیمین: ته بیا اینجا ببینم ، بچه کوچولو موچولو تون چیه؟
هیکو: آبجی دار شدممممممممم.
جین: او خدا، نگاش کن.
نامجون: آخییییییی.
هیکو: باشه،باشه ، بس کنید بریم کیک و بیارید.
جیهوپ: کوچولو نیومدی بقل عمو جیهوپا.
هیکو: عمووووووووووووووووو. دوست دارم خییییلی.
یونگی: بهت گفتم که جیهوپ و نیاریم هیکو هی میخواد بره توی بغل اون.
کوک: مارو به کلی فراموش کردی؟
هیکو: شماهارو من همیشه میبینم. عمو بریم بازی کنیم؟
جیهوپ: بریم.
هیکو و یونگی و نامجون و جیهوپ همرا با کوک شروع به پلی استیشن بازی کردن.
جیمین: بیاین ماهم بریم بازی.
ته: پیشنهاد خوبیه.
جین: آقایون جمع کنید ماهم بیایم.
یونگی: وایسید ببینم. ما واسه ی شماها بازی های خوبی داریم..نامی کنسول.
نامی: اووو بیا اینم از این.
کوک: سیستم ار این قراره که شماها بازی ترسناک میکنید.
جین: بده من ببینم انگار ما بچه یه سواله ای میترسیم.
جیمین: خوب اول من و جین هیونگ.
ته: نه من و تو.
*نیم ساعت بعد*
ته: جیغ ترسیدم، این چرا یهو اینجا ظاهر شد اون که اون پشت بود. الان کشتمش.
جیمین: دادا روحشه.
جین: من که چهار ساعت دارم از پشت بهت میگمممم.
ته: من دیگه نمیدونم، من میرم کیک و اینا رو آماده میکنم شماها هم جمع کنید اینا رو بیاید کمکم.
جین: من میام.
هیکو: اخجون کیییییییک.عمو بیای بریم ما.
جیهوپ: باشه عمو بریم.
*یک ساعت بعد*
جشن به خوبی خوشی تموم سد همشون رفتن که بخوابن. کیک خوردن جک تعریف کردن با هم بازی کردن و ....
همشون خسته و کوفته بودن،مخصوصا کوک که نرسیده رفتن ویلا.
۳.۵k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.