وقتی عاشقته و...
#استری_کیدز #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #سناریو #فیکشن
÷میدونستی شبیه فرشته هایی؟
با صدای آهسته ای که از سمتش اومد جا خوردی،نمیدونستی بیدار شده...
تو معمولا زودتر از فلیکس بیدار میشدی تا بتونی روتین پوستیت رو انجام بدی،آرایش کنی،موهاتو استایل کنی و به سر کار بری. کارت منشی خصوصی یکی از هلدینگ های بزرگ سئول بود.
به سمتش برگشتی؛ هنوز روی تخت دراز کشیده بود و با چشمای نیمه باز اما پر از عشقش نگاهت میکرد. لبخندی زدی و میخواستی حرفی بزنی که اجازه نداد.
÷ موج موهات مثل موج دریاست،میتونم توش غرق بشم*مکث کوتاهی کرد و تمام جزییات چهرت رو بررسی کرد* درست مثل کهکشان کوچیکی که توی چشمات وجود داره که میتونه منو غرق خودش کنه*روی آرنجش بلند شد و لبخندش پر رنگ تر شد* و کشیدگی چشمات که همون اول منو جذب خودش کرد.
×یااا لیکسییی
÷*نگاهش به سمت لبات رفت* و سرخی لبات که هر لحظه دلم میخواد به اسارت درشون بیارم. پوست خوشرنگت،هیکل زیبایی که داری و جدا از همه اینا مهربونیات و قلب پاکت دلیلی که هر روز بیشتر عاشقت میشم لی ات...
× یا لیکسیی
÷ نه بزار بهت بگم که چقدر زیبایی؛ هر چند که هیچوقت نمیتونم زیبایی هاتو توی کلمات جا بدم ولی تو زیباترین اثری هستی که خدا خلق کرده
اشکات آهسته میریختن و همچنان با لبخند بهش نگاه میکردی. اون پسر بی شک یه فرشته بود که توی زندگی تو قرار داشت و تو از اعماق قلبت عاشقش بودی. نشست،به پشتی تخت تکیه داد و ادامه داد.
÷ اگه تا ابد هم بهت نگاه کنم بازم از دیدنت سیر نمیشم.
در حینی که اشک میریختی خنده ای کردی. دستاشو برات باز کرد و ازت خواست که به آغوشش بری...
÷ بیا اینجا ببینمممم
آهسته به سمت تخت رفتی و کنارش نشستی، سرتو روی سینه هاش قرار دادی و دستاتو دور کمرش حلقه کردی.
× ممنونم لیکسی. ممنونم که منو به عنوان تنها همراه زندگیت انتخاب کردی و وارد زندگیم شدی. عاشقتم... خیلی بیشتر از چیزی که فکر کنی.
همینطور که موهاتو نوازش میکرد بوسه ای روشون زد
÷ من بیشتر،خیلی بیشتر...
÷میدونستی شبیه فرشته هایی؟
با صدای آهسته ای که از سمتش اومد جا خوردی،نمیدونستی بیدار شده...
تو معمولا زودتر از فلیکس بیدار میشدی تا بتونی روتین پوستیت رو انجام بدی،آرایش کنی،موهاتو استایل کنی و به سر کار بری. کارت منشی خصوصی یکی از هلدینگ های بزرگ سئول بود.
به سمتش برگشتی؛ هنوز روی تخت دراز کشیده بود و با چشمای نیمه باز اما پر از عشقش نگاهت میکرد. لبخندی زدی و میخواستی حرفی بزنی که اجازه نداد.
÷ موج موهات مثل موج دریاست،میتونم توش غرق بشم*مکث کوتاهی کرد و تمام جزییات چهرت رو بررسی کرد* درست مثل کهکشان کوچیکی که توی چشمات وجود داره که میتونه منو غرق خودش کنه*روی آرنجش بلند شد و لبخندش پر رنگ تر شد* و کشیدگی چشمات که همون اول منو جذب خودش کرد.
×یااا لیکسییی
÷*نگاهش به سمت لبات رفت* و سرخی لبات که هر لحظه دلم میخواد به اسارت درشون بیارم. پوست خوشرنگت،هیکل زیبایی که داری و جدا از همه اینا مهربونیات و قلب پاکت دلیلی که هر روز بیشتر عاشقت میشم لی ات...
× یا لیکسیی
÷ نه بزار بهت بگم که چقدر زیبایی؛ هر چند که هیچوقت نمیتونم زیبایی هاتو توی کلمات جا بدم ولی تو زیباترین اثری هستی که خدا خلق کرده
اشکات آهسته میریختن و همچنان با لبخند بهش نگاه میکردی. اون پسر بی شک یه فرشته بود که توی زندگی تو قرار داشت و تو از اعماق قلبت عاشقش بودی. نشست،به پشتی تخت تکیه داد و ادامه داد.
÷ اگه تا ابد هم بهت نگاه کنم بازم از دیدنت سیر نمیشم.
در حینی که اشک میریختی خنده ای کردی. دستاشو برات باز کرد و ازت خواست که به آغوشش بری...
÷ بیا اینجا ببینمممم
آهسته به سمت تخت رفتی و کنارش نشستی، سرتو روی سینه هاش قرار دادی و دستاتو دور کمرش حلقه کردی.
× ممنونم لیکسی. ممنونم که منو به عنوان تنها همراه زندگیت انتخاب کردی و وارد زندگیم شدی. عاشقتم... خیلی بیشتر از چیزی که فکر کنی.
همینطور که موهاتو نوازش میکرد بوسه ای روشون زد
÷ من بیشتر،خیلی بیشتر...
۲۵.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.