بعد از تموم شدن مدرسه با هم از حیاط مدرسه بیرون اومدیم که
بعد از تموم شدن مدرسه با هم از حیاط مدرسه بیرون اومدیم که ته دستمو کشید و با صدای آرومی گفت
-خانم جئون ا/ت،نمیگی این همه پسر عاشقت میشن باید صف خاستگاراتو چیکار کنیم؟
خندیدم و گفتم
-نکنه شماعم یکی ازونایید
قیافه ی بامزه ای به خودش گرفت و لب زد
+فعلن که اول باید منو رد کنی بعد بری سراغ بقیشون
خندیدم و چیزی نگفتم
هممون سمت ماشین رفتیم،من پشت فرمون نشستم و تهیونگ هم رو صندلی کناریم نشست،کوک و سالی هم نشستن پشت،گفتم
-خب بچه ها.موافقید به مناسبت دیدار دوبارمون امشب بریم عشق و حال،پیچوندن مدرسه عم با من،بلخره همه به حرفم گوش میدن
همشون با هم گفتن موافقیم
- پس بزنید بریممم
اول رفتیم سمت خونه ی ما و پیاده شدیم،سالی و ته خاستن برن خونه خودشون اما من نزاشتم.رو به کوک گفتم
-آقای جئون یه دست لباس به ته بده و لباس راحتی هم بردارید برا شب،من و سالی هم میریم اتاق من.فقط طولش ندید هااا
و بعد به دست سالی رو کشیدم و دوییدم سمت اتاقم،سالی هک پشت سرم با خنده دویید
-خب سالی من چن دست لباس رنگی دارم بقیشون مشکین،از کدوم بهت بدم
#ا/ت بیخیال،تو ک میدونی من فقط رنگی میپوشم
منم چن دست لباس رنگی بیرون آوردم تا سالی انتخاب کنه،بینشون مونده بود چون همشون کیوت و قشنگ و البته خیلی نو بودن چون من تاحالا نپوشیده بودمشون،یکیشون ک یه بالاناف سفید لایت با یه دامن کوتاه صورتی زرد بود برداشت و چن دست لباس راحتی کیوت هم انتخاب کرد
منم که بالاناف سفید با یه کت لش مشکی برداشتم و یه شلوار اسلش هم انتخاب کردم و بعد ازینکه یه آرایش لایت کردم و موهامو دم اسبی بستم عینک دودی ترندمو زدم و با پوشیدن پوتینای جدیدم کارمو تموم کردم،همون موقع سالی هم از اتاق تعویض لباس بیرون اومد،هر دومون با تعجب به هم خیره شدیم و همزمان گفتیم
-#خیلی خوشگل شدییی
و با هم زدیم زیر خنده.بعد ازینکه سالی هم آرایش کرد و کفشاشو پوشید از اتاق بیرون اومدیم و با پسرا مواجه شدیم که به طرز عجیبی باهم ست شده بودیم.
#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#جونگ_کوک#فیک#تهیونگ#کیدراما#کیپاپ#مافیایی#خفن#شکنجه#کلیپ#کرانچ#کیوت#سیدراما#عاشقانه#بامزه#بی_تی_اس#بلک_پینگ#اکسو#ایتیزی#بلک_پینک#آزادی#موکبانگ#کره#باحال#بی_تی_اس#آنباکسینگ#فوداسمر#اسلایم#دی_او#نامجون#جین#شوگا#جی_هوب#جیمین#عاشقانه#عشق#جان_فدا#نیکا_ساکرمی#مهسا_امینی#مادر#تنهایی#افسردگی#غمگین#شاد#اسلوموشن#کارما#سپهر_خلسه#رضا_پیشرو#امیر_تتلو
-خانم جئون ا/ت،نمیگی این همه پسر عاشقت میشن باید صف خاستگاراتو چیکار کنیم؟
خندیدم و گفتم
-نکنه شماعم یکی ازونایید
قیافه ی بامزه ای به خودش گرفت و لب زد
+فعلن که اول باید منو رد کنی بعد بری سراغ بقیشون
خندیدم و چیزی نگفتم
هممون سمت ماشین رفتیم،من پشت فرمون نشستم و تهیونگ هم رو صندلی کناریم نشست،کوک و سالی هم نشستن پشت،گفتم
-خب بچه ها.موافقید به مناسبت دیدار دوبارمون امشب بریم عشق و حال،پیچوندن مدرسه عم با من،بلخره همه به حرفم گوش میدن
همشون با هم گفتن موافقیم
- پس بزنید بریممم
اول رفتیم سمت خونه ی ما و پیاده شدیم،سالی و ته خاستن برن خونه خودشون اما من نزاشتم.رو به کوک گفتم
-آقای جئون یه دست لباس به ته بده و لباس راحتی هم بردارید برا شب،من و سالی هم میریم اتاق من.فقط طولش ندید هااا
و بعد به دست سالی رو کشیدم و دوییدم سمت اتاقم،سالی هک پشت سرم با خنده دویید
-خب سالی من چن دست لباس رنگی دارم بقیشون مشکین،از کدوم بهت بدم
#ا/ت بیخیال،تو ک میدونی من فقط رنگی میپوشم
منم چن دست لباس رنگی بیرون آوردم تا سالی انتخاب کنه،بینشون مونده بود چون همشون کیوت و قشنگ و البته خیلی نو بودن چون من تاحالا نپوشیده بودمشون،یکیشون ک یه بالاناف سفید لایت با یه دامن کوتاه صورتی زرد بود برداشت و چن دست لباس راحتی کیوت هم انتخاب کرد
منم که بالاناف سفید با یه کت لش مشکی برداشتم و یه شلوار اسلش هم انتخاب کردم و بعد ازینکه یه آرایش لایت کردم و موهامو دم اسبی بستم عینک دودی ترندمو زدم و با پوشیدن پوتینای جدیدم کارمو تموم کردم،همون موقع سالی هم از اتاق تعویض لباس بیرون اومد،هر دومون با تعجب به هم خیره شدیم و همزمان گفتیم
-#خیلی خوشگل شدییی
و با هم زدیم زیر خنده.بعد ازینکه سالی هم آرایش کرد و کفشاشو پوشید از اتاق بیرون اومدیم و با پسرا مواجه شدیم که به طرز عجیبی باهم ست شده بودیم.
#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#جونگ_کوک#فیک#تهیونگ#کیدراما#کیپاپ#مافیایی#خفن#شکنجه#کلیپ#کرانچ#کیوت#سیدراما#عاشقانه#بامزه#بی_تی_اس#بلک_پینگ#اکسو#ایتیزی#بلک_پینک#آزادی#موکبانگ#کره#باحال#بی_تی_اس#آنباکسینگ#فوداسمر#اسلایم#دی_او#نامجون#جین#شوگا#جی_هوب#جیمین#عاشقانه#عشق#جان_فدا#نیکا_ساکرمی#مهسا_امینی#مادر#تنهایی#افسردگی#غمگین#شاد#اسلوموشن#کارما#سپهر_خلسه#رضا_پیشرو#امیر_تتلو
۱۵.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.